آرشیف

2015-1-31

پوهاند دکتور محمد حسین یمین

ولایـــت غـــــــــور

ولایت غور امروزه از جانب شمال با ولایات سرپل، فاریاب و بادغیس، از طرف جنوب با ولایت هلمند، فراه و از سوی شرق با ولایات بامیان و اروزگان و از غرب با ولایات بادغیس و هرات محدود شده است در واقع این ولایت دربر گیرندهء قسمت های عمده ناحیه های غور و غرجستان قبلی است که پس از جدا شدن بخشهای از این دو ناحیه ولایت غور امروزه تشکیل داده شده است. در گذشته غرجستان ناحیهء مستقل بوده و غور در قسمت جنوب آن موقعیت داشته است، چنانچه بارتولد گفته است ناحیه کوهستان که در شرق و جنوب شرق هرات و در جنوب غرجستان و گوزگانان قرار داشت غور نامیده میشد (1) مقر غرشستان (غرجستان) بشین یا افشین و گاه بلیکان و شهر های معروف آن سنجه و سومین بوده است، امروز هم در ناحیه ورث دایزنگی کوهساری به نام لیکان وجود دارد و در حدود چغچران حالیه همین اکنون خرابه های به نام سورمی موجود است. (2) امروز قسمت اعظم غرجستان به نام دایزنگی موسوم است. (3).

لسترنج هم میگوید که غرجستان با غرچ الشار در شرق بادغیس جایی که رود مرغاب سرچشمه میگیرد موقعیت دارد. (4) در حدود العالم در مورد غرجستان آمده است: ( غرجستان ناحیتی است قصبهء اوبشین و مهتر آن ناحیت را شار خوانند جای بسیار غله و کشت و برزوآبادان است) (5) در همین جا در مورد غور آمده است: ( غور ناحیتی است اندر میان کوهها و شکسته گیها واورا پادشاهی است که غور شاه خوانند.) (6)

بدین گونه دیده میشود که در حدود سدهء چارم هجری غرجستان و غور از هم جدا و هرکدام ناحیهء مستقل بوده است، شهر های معروف غور عبارت بود از تولک، والشتان ورساد، آهنگران، شهرک و ساغر و…..    در قلمرو غور استخراج از معادن و تهیه آلات فلزی به درجهء عالی رسیده و سلاح و لباسهای جنگی این سرزمین به نهایت درجه شهرت داشته است و به بیرون صادر مشده است. (7)

حافظ ابرو مینویسد که در عهد سلطان سنجر از کان زر در غرجستان استخراج صورت میگرفته است. (8).

فلسفهء نامگذاری غور

از نگاه ریشه غور و غرجستان هر دو اصل مشترک دارند، ریشه کلمه غور در اوستا حصهء یشت و در سانسگریت به شکل / گیری و گیر / به معنای کوه و در زبان دورهء مبانه پارتی به گونهء /گر/ به همین معنی میباشد و این کلمه امروز در زبان پارسی دری و پشتو به شکل / گر / در کلمه های گردیز، گریز، شولگرو به شکل / غروغور / در کلمه های غوربند، غرچه، غور و غرجستان، چونغر و غیره دیده میشود. همه این واژه ها اصل مشترک دارند که همان کلمه / گر / میباشد. ( 9) درآثار جغرافیه نگاران، از قدیم غور به معنای کوهستان به کار رفته است، چنانچه اصطخری ( متوفی 341 هـ ) در مکتاب مسالک و ممالک خود غو را کوهستان گفته است. (10)، البته بنابر کثرت کوه در این ناحیه است که آن را به صورت مطلق ( غور ) یعنی کوه نام نهاده و حکمران آنرا غور شاه و ملک الجبال گفته اند. (11)

و اما غرجستان شکلی است از غرج و یا غرش ( کوه ) و پسوند ظرفیت و مکان / ستان / که جمعا کوهستان معنی میدهد.

البته غرچه با پسوند / هـ / نسبتی به معنای کوهی، کوهستانی و کهزاد است و غرجستان به معنای کوهستان که بعضا غرچه گان هم به همین معنا به کاربرده شده است و غرج الشار هم به همان معنای کوهستان مورد استعمال قرار گرفته است یعنی شهر و ناحیهء کوهی.

زیرا کلمه شار با شاه و شهر همریشه بوده از واژه کشتریه یا شاثریه گرفته شده است. (12) و کرستن سن هم میگوید که این کلمه از اصل اوستای خشیا خشترا یا خشتریا مشتق شده به معنای شاه و کشور بوده است. (13).

شهر ها و شهرک های غور

تنگی اَزو.

تنگی ازو ( به فتح اول و دوم و سکون سوم ) به فاصله 16 کیلو متری غرب شهرک به صورت یک درهء بسیار باریک موقعیت دارد. شهرت این درهء نسبت پیدا شدن یک کتیبه سنگی میباشد که روی آن به الفبای عبری ( یهودی ) و زبان دری نوشته شده و تاریخ آن به سدهء اول هجری تعلق میگیرد.

وجه تسمیهء ان اینست که درهء بسیار ضیق و صعب العبور بوده نسبت همین دشواری گذاری آنرا تنگی عذاب گفته اند در زبان محاوره یی برخی از گویشها کلمه عذاب به نحو طبیعی شکل / ازو / را به خود گرفته و معروف شده است، زیرا واحد صوتی / ع / در محاوره دری زبانان ( الف ) تلفظ شده و / ب / ما قبل مفتوح و ما قبل ( الف ) در آخر واژه اکثریه / او / با فتح اول یعنی واول مرکب ادا میگردد مانند: شب ہ شو، تب ہ تو ( به فتح اول ) ، تاب  _ تو ( به فتح اول ) تاب – تو ( به فتح اول )

شهر فیروزکوه

به قول منهاج سراج جوزجانی شهر فیروز کوه را ملک الجبال قطب الدین محمد غوری در دههء چهارم سده ششم هجری بنا نهاده است و قبل از آن مقر اوورساد (ورث) بوده است، چون ملک الجبال در 547 هجری کشته شد به قول جوزجانی عمارت شهر مهمل گذاشته شد، آنگاه سلطان بهاءالدین بن سام از سنگه ( سنجه ) به فیروز کوه آمد و شهررا عمارت کرد و بناها و قصر های سلطنت را به اتمام رسانید جلوس او به فیروز کوه در ( 544 هـ ) اتفاق افتاد.

طوریکه معلوم است در عصر سامانیان و اوایل غزنویان نامی از فیروزکوه برده نشده است در حدود العالم ( قرن چارم هجری ) تاریخ بمینی ( اوایل قرن پنجم هـ ) قسمت باقیماندهء تاریخ بیهقی ( نیمه اول قرن پنجم هـ ) وزین الاخبار گردیزی ( 421 هـ ) از آن ذکری نرفته است هنچنان جغرافیه نگاران پیشین دورهء اسلامی مانند این خرداد به، اصطخری، مقدسی و این حوقل نامی از فیروز کوه نبرده اند، تنها قوت حموی ( 621 هـ ) نخستین جغرافیه نگاری است که مختصر ذکری از این شهر دارد.

    شهر فیروز کوه قصر های مجللی داشته که یکی هم برکوشک ( کوشک بالا ) بوده است دراین قصر از نظر صنعت معماری، منظره ورواقهای مهندسی خیلی عالی کار شده بود این قصر دارای پنج کتاره هر کدام ( 2 * 3 ) گز از طلا و جواهرات ساخته شده و در همای طلا یی که هر کدام به اندازه  یک شتر جسامت داشت بر بالای قصر جا داده شده بود و اینها را سلطان غیاث الدین غوری بعد از فتح اجمیر طور تحفه بادیگر هدایا به سلطان بزرگ غور شهاب الدین غوری به فیروز کوه فرستاده بود. (14 ) راورتی هم موقعیت فیروز کوه را در همین ساحه و در قسمت علیای هریرود تعیین مینماید ( 15 ) و حبیبی برآن است که اکنون جایی به نام کوشک در جنوب غرب منار جام موجود است و کوهیی به نام کوه کوشک دارد. همچنان دو جای به نام ارگ و بازار برکنار شمالی مجرای هریرود به طرف شمال غرب منار جام واقع است و محل فیروز کوه در همین نواحی است. (16)  البته نام جام خود در درهء جام ناحیهء شهرک واقع است، از این همه نکات بالا میتوان نتیجه گرفت که فیروز کوه میان چغچران و تیورهء کنونی بین قسمت علیای هریرود و فراه رود و در نواحی شهرک کنونی موقعیت داشته است.

فلسفهء نام گذاری فیروزکوه:

نام فیروز کوه از سلسله کوهی بنام فیروز کوه گرفته شده است و این سلسله کوه از شمال دولت یار در شرق چغچران ولایت غور شروع شده به شمال غرب هرات در قریه قزل بولاق ختم میشود، درپای این سلسله کوه دریای هریرود جریان داشته و این دریا فیرزو کوه را از سیاه کوه جدا میکند.

ابوالفدا در کتاب جغرافیای خود این جا را پیروزکوه گفته و کوه سبز معنی کرده است. (17 ) با اعتبار به همه کوه سبز است که کوتل آنرا سبزک گفته اند و آن ولایت هرات را به ولایات شمالی اتصال میدهد.

مندیش

از قدیمترین پایتختهای غور بوده و بعضا حتی غور قدیم را به نام مندیش گفته اند ( 18 ) امیر فولاد سوری در 130 هجری از آنجا بر تمام جبال غور فرمان میراند و قبل از وی شنسب بن خرنگ در حدود 40 – 80 هجری در غور حکمروا بود و به احتمال قوی مقر اداره و مرکز سیاسی همین مندیش بوده است. این مرکز سیاسی غور تا عهد صفاریان نیز به حیث پایتخت غور قرار داشت البته پس از آل شنسب امارت غوربه امیر سوری رسیده. (19) زین الاخبار گردیزی قلعه مندیش را در جمله قلاعی می شمارد که خزاین و گنجینه های شاهان در آن محافظت میشد و در عصر غزنویان به حیث زندان نیز ازان یاد شده است چنانکه فرخی از زندانی شدن محمد برادر مسعود غزنوی در این قلعه یاد کرده گوید:

ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمد

دشمنت هم از پیراهن خـویـش آمد

از محـنـتـهـا محـنـت تـو بـیـش آمد

از ملک پدر بـهـر تـو مـنـدیش آمد

قصری که امیر عباس بن شنسب غور در ولایت مندیش ساخته بود به نمونه ء بروج فلک دوازده برج داشته و هر برج شامل سی دریچه بوده است و آن علماّّ هم ارزش بزرگ داشت، چه هر روز آفتاب از زاویه یی به یکی از دریچه ها می تابید. (20 ) .

فلسفه نامگذاری مندیش

درین مورد روایتی است بدین گونه که افریدون بر ضحاک غالب شد و ممالک او بگرفت، دو برادر و فرزندان او به نهاوند افتادند، برادر مهتر که سور نام داشت امیر شد و برادر کهتر که سام نام داشت سپه سالار شد، امیر سور را دختری بود و سپه سالار را پسری. هردو عمزاده گان از خوردی نامزد یکدیگری بودند، سپه سالار سام وفات کرد. پس از فوت وی حاسدان پیدا شدند پیش امیر سور از پسر سام سعایتها کردند، عم را بر وی گران شد و عزم کرد تا دختر را به ملیک دهد از ملوک اطراف، چون دختر را خبر شد عمزاده را اعلام کرد.

شبی بیامد و در قلعه بکشاد و ده سر اسپ گزیده از آخور امیر سور باز کرد و دختر را و اتباع او را بر نشاند و چنانچه امکان داشت از نقود بر گرفت و روان شد و خود را بر سبیل تعجیل به کوه پایه های غور انداخت و آنجا مقام داشت و گفتند زومندیش، آن موضوع را مندیش نام شد و کار ایشان آنجا استقامت پذیرفت.(21)


1. بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران 1352 ص 709.

2. یاقوت باب العین. تقویم البلدان، اب اثیر ، ج ا، ص 61 ( به نقل از سلطنت غزایان، خلیلی، کابل 1332، ص. 30.

3. شهرستانی، غرجستان، مجله ادب، سال سوم، شماره سوم، قوس 1337 ص. 41.

4. السترنج، جغرافیایی تاریخ خلافت شرقی، ترجمه، محمود خان، تهران، 1337 ص 442.

5. حدود العالم، کابل ص. 388.

6. همانجا ، ص 392.

7. غفور ف، تاجیکان ، کتاب یکم قسمت اول ، کابل : پوهنتون ص 582.

8. حافظ ابرو، جغرافیای ربع خراسان ( هرات ) به کوشش مایل هروی ، تهران 1349 ص 38.

9. بار تولد، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه ، جمزه سردادور، تهران 1308، ص 88.

10. اصطخری مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، 1347 ص 32.

11. عباس پرویز ، غوریان ، مجلهء بررسیهای تاریخ، شماره اول 1350

12. مارکوارت، ایران شهر، ص 79.

13. ساسانیان ، ترجمه عربی،  412.

14. عزیز احمد پنجشیری، جغرافیایی تاریخی غور، کابل ، نشر پوهنتون 1360، ص 65.

15. پژواک، غوریان، کابل انجمن تاریخ، 1345، ص 11.

16. صدقی شهرهای آریانا، کابل 1340 ص. 70.

17. حبیبی، جغرافیای تارخی افغانستان، چاپ دوم ،  1378، ص 381.

18. عماد الدین ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمه عبدامحمد آیتی، 1349، ص 541.

19. انسایکلو پیدای اسلامی، ج لندن، 1927 ص 161.

20. حبیبی تاریخ مختصر افغانستان، ج. ا. کابل 1346. ص 155.