آرشیف

2015-1-25

استاد عبدالشکور حکم

یــــــادی از استاد قاسم بزرگ مـــــرد موسیقی کشور

استاد قاسم

استاد قاسم

 
قبل از اینکه راجع به استاد قاسم چیزی گفته اید بصورت فشرده راجع به کلیمه خرابات وگذر خرابات نکات چند تذکر گردد.
کلیمه خرابات از دو واژه متشکل است نخست واژۀ (خر)پیشاوند یعنی بزرگ مثلا خرگاه= جای بزرگ ویا خرسنگ یعنی سنگ بزرگ وخرمهره بمعنی مهرۀ بزرگ وامشال آن. دوم کلیمه آبات ویا آباد که معنی جای آبد ومحل مسکون است اینکه گاهی به جای  حرف تا گاهی دال تلفظ میشود ویا بر عکس در زبان فارسی دری مروج است پس معلوم است که کلیمه خرابات یعنی جای آباد.در داستانهای عامیانه کشور ما آمده است: زمانی کابل تالابه مملوئ از آب بوددر یک نقطۀ آن که همین خرابات بودکه آبادی وجود داشته ودر آن یک خانوادۀ موسیقی دان میزیست.
خرابات در اصطلاح عرفا:عبارت از خراب کردن غرائز حیوانی وخواهشات نفسانی واباد کردن با کسب فضائل عرفانی وخراباتی به معنی جوانمرد هم هستکه منسوب به خرابات وساکن ودهل خرابات است. گذر خرابات محل بود وباش هنر مندان وموسیقی نوازان است که میتوان به این گذر اسم دانشگاه موسیقی کشور گذاشته شود وموقعیت به قرار ذیل میباشد.( طرف شرق در خت سنگ وخندق بالا حصار وطرف شمال شهدای صالحین وگذز فر ملی ها وطرف جنوب آهنگری وتخته پل وشور بازار واقع است وزیارت چهارده معصوم در اینجا واقع است که در وقت معین در این زیارت عرس افتاح میگردد که بسا آواز خوانان در آن اشتراک میکنند در این گذر مسجد قدیمی بنام مسجد خرابات موجود است ساکنین این گذر به کتاب وموسیقی وتقوی واحترام به بزرگان معروف اند وأهل بزم ورزم اند.
واما واژه خرابات بگمان غالب اولین کسیکه از واژۀ خرابات در اشعارش تذکر داده حکیم سنائی غزنوی است چنانچه گوید: ماندم متحیر من زان حالت حیرانی  گفتم که چه قومند این؟ ای خواجه روحانی   گفت أهل خرابات اند این قوم نمیدانی  آنها که ایشان را قلاش همی خوانی ونجم الدین کبری (

مستم زخرابات ولیکن می نه
نقلم همه عشق است وحریفم شی نه
در خانۀ خلوتم نشانی ئی نه
عالم همه د منست ومن در وی نه.

 مولانا محمد جلال الدین بلخی :

ما دل اندر ره مردان باختیم
غلغلی اندر جهان انداختیم
خرقه وسجاده وتسبیح را
در خرابات مغان انداختیـم.

محمود شبستری:

 خراباتی شدن از خود رهائی است
خودی کفر است اگر خود پارسائی است

عین القضات:

در راه یگانگی چه طاعت چه گناه
بر کنگرۀ خورشید چه خورشید چه ماه
در کوئی خرابات چه درویش ، چه شاه
رخسار قلندری چه روشن ، چه سیاه

عطار:

 سحر گاهی شوم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوی به طاعات

سعدی:

 بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است
ای مجلسیان! راه خرابات کدام است.
حفظ  : با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن جائی وهر نکته مکانی دارد.
خیام: نازم به خرابات که أهلش أهل است
ویران شود این خانه که دارالجهل است

اینکه واژۀ خرابات بر أهلیت استوار است مارا کافی باشد واما گذر خرابات ظهیر الدین محمد بابر در تذکرۀ بابری ازین محل یاد کرده است. ای خموش آنوقت که بی پا وسر ایامی چند   ساکن کوئی خرابات بودیم به بد نامی چند. گر چه این بیت به قسم دیگر نیز آمده است کوتاه سخن اینکه پس از بابر وباز ماندگانش کابل مرکز خراسان بدست نادر افشار رسید وپس از قتل وی یکی از جنرال هایش بنام احمد شاه بر قندهار مسلط شد ومرکز حکومت قندهار را تعین نمود اما پس از در گذشت وی پسرش تیمور شاه بقدرت رسید وی که متولد هرات بود بنا بر پارۀ ملحوظات مرکز حکومتش را از قندهار به کابل انتقال داد ودر همین شهر تاج شاهی بر سر نهاد.شاه خراسان تیم.ر چون مردد متجدد ومتمدن بود شاعر وذوق موسیقی وزیبا پسندی داشت بناءٌ دل به مخرویان کابل بسته چنانکه خود آورده است.

گر بیتو نظر به عارض گل فگنم
بی خط تو کی نظر به سنبل فگنم
در جنت اگــر بکرسیم بنشانند
خــودرا همــی بکـــــابل فگنـــم

بناءٌ حکو فرمود تا عدۀ از مشاهیر موسیقی را همراه با آلات وادوات موسیقی از کشور هند به کابل إحضار فرمود وبخاطر قدر دانی ازین مشاهیر هنر به آنها گذر خرایات را که قبلا به هنر مندان سبک خراسان کشور بود به واردین این هنر این تخصیص فرمود که در پهلوی هنر مندان داخلی کشور درین گذر زندگی نمایند.            
پس از در گذشت تیمور شاه پسران 24 گانه وی که هر کدام ادعای سلطنت داشتند همراه با فرزندان 21 گانه سردار پاینده خان که هر کدام جاه طلب وتشنه قدرت بودند جنگهای در گرفت که پیامد آمد های آن بر بادی کشور وسبب پراگنده شدن هنر مندان گردید.تا اینکه سلطنت از درانی به محمد زائی در ؤدس ان امیر دوست محمد خان رسید وحملات پی در پی انگلیس بکشور ما آغاز گردید.پس از در گذشت امیر پسرانش امیر شیر علی خان که شخص هنر دوست وترقی پسندی بود رسید.ودر همه امور کشور توجه مبذول داشت.پس از در گذشت وی سلطنت به امیر محمد افضل خان رسیدوی در مسکوکاتشاین بیت منقش گرید. دو فوج مشرق ومغرب زهم مفصل شد  امیر ملک خراسان محمد أفضل شد.  پس از در گذشت وی برادرش محد أعشم خان وبعدا امیر عبدالرحمن خان بقدرت رسید وی بناء به استشارۀ انگلیس ها نام کشور را از خراسان به افغانستان بدون نظر خواهی روی جبر وارعاب تبدیل کرد..ایت تاریخ بود.
واما در باب  بزرگ مرد گذر خرابات استاد قاسم: استاد قاسم پسر استاد عبدالستار جو ولد عبدالنبی خانجو جو در لفظ کشمیری برای تعظیم است که أخیر در عصر سلطنت امیر محمد أعظم خان از کشمیر بکابل آمده بود ودر این گذر متوطن گردید وبعدا برای پسرش از مردم کابل زن گرفت وحاصل آن یک دختر وپنج پسر بود که از جمله پسران وی فقط عبدالقاسم توانسته در موسیقی راه پدر را تعقیب کند وی زبان دری را از مادرش که کابلی بود فرا گرفت وزبان اردو را از پدرش که کشمیر یبود.پدرش با گروه هنری وی در دربار امیر عبدالرحمن خان حقوق داشتواین وظیفه بعدا به عبداقاسم رسیدوقاسم علوم متداول را از فامیل فرا گرفت وعلوم دینی را در مدرسه علیا که در آن وقت دروس متداول دری ومذهبی تدریسمیشد فرا گرفت تا اینکه بمقام استادی رسید .
آورده اند روزی خوانندگان سبک موسیقی خراسان در بار بنا به مصروفیتی حاضر در بار نبودند پس امیر عبدالرحمن خان امر به ذحضار موسیقی دانان سبک هندی نمود وچون ایشان به در بار آمدند و ودر مقامهای معین قرار گرفتند امیر فرمود که غزل خواجه حافظ را که به این بیت آغاز میشود بخوانید. غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب بادۀ لعل تو هوشیارانند. هنر مندان مات ومبهوت ماندند چون این غزل وسائر غزلهای دری را یاد نداشتند، درین میان استاد قاسم که تازه چهارده سال عمر داشتجرئت کرد وبپا استاد وگفت اگر حضور امیر اجازه دهند من این شعر را میخوانم امیر عبدالرحمن خان پرسید پدرت یاد ندارد وتو چطور یاد داری ؟ وی گفت امیر صاحب من نزد ملا صاحب غلام رسول خان دیوان حافظ را خوانده ام بناءٌ من این غزل را یاد دارم پس امیر اجازه داد تا این غزل را بخواند عبدالقاسم برای اولینبار با ساز وآواز این غزل را خواند که مورد پسند امیر قرار گرفت وبخششی هم در یافت کرد.
استاد قاسم بعد از در گذشت امیر سفاک بدربار پسرش امیر حبیب الله خان بحیث بهترین خواننده ونوازنده أخذ موقع کرد در سفر امیر حبیبالله خان به هنذاستاد نیز اشتراک داشت وبناء بدر خواست امیرازان کشور آلات موسیقی شرقی وغربی را بکشور وارد نمود.واستاد ارادت خاص به سردار نصر الله خان نائب الحکومه داشت ومورد شفقت ونوازش سردار قرار داشت. استادقاسم به فکر ایجاد اهنگهای جدید افتادوکمپوز های بی سابقه ساخت که امروز مورد پسند همگان است واگر خوانندگان از همان شیوه ومکتب موسیقی استفاده میکنند.که بنام موسیقی استادقاسم معروف است مانند آهنگ آهسته برو حنا بیارید…استاد بعدا تمام آهنگ هایش را در هند ریکارد وبعدا بکشور آورد وبه رادیو کابل  ومراکز هنری إهدا کرد که مورد تقدیر قرار گرفت.استاد قاسم در اأسیس رادیو نیز سهم بارز داشت واولین خوانند بودکه مستقیم در مقابل مکروفون استاد ونوای دلکش را بگوش مردمش رسانید او شخص عالم وشاعر وشعر شناس بود واشعار بسیاری از شعراء را در خاطره داشت ومعصرین استاد از پاک طینتی وازاد منشی ومردمداری حق گوئی وجرأت ومردانگی ان سخن میگویند وکمالات آن در علم موسیقی هم به شهرتش افزود ومردم از صراحت لهجه اش صحبت ها دارند.
حافظ نور محد کهگدائی در مقاله کوتاه وعالمانه اش که در رساله به یاد بود وفات استاد قاسم در کابل به طبع رسیده آورده روزی امیر حبیب الله خان در قصر بابر مصروف استماع موسیقی بود چون از کدام جهتی آزرده خاطر بود نا گهان به استاد قاسم خورده گرفت وبا خشم وغضب گفت ساز واواز به این بی نظمی نه که چون گل لغت میکنی امر کرد تا اورا تنبیه کنند وسردار نصر الله خان عذر خواهی کرد وامیر هم عذر سردار را پذیرفت وباوی مصروف صحبت شد واستاد قاسم هم از کردارامیر بر افروخته بود وشروع به نواختن موسیقی نمود واین شعر میرزا مظهر جان جانان را به آواز بلند میخواند( نه تمتعی زدنیا ونه زدین نصیب مظهر   تو به فن بی کمالی چقدر کمال داری چون امیر مصروف بود متوجه این شعر نشد ورنه استاد را بیشتر تنبیه مینمود .لی امیر به استاد قاسم تأکید کرده بود که بدون اشعاربیدل دیگر هیچ شعری را نزدش نسرایند باز هم استا روزی در موقع خواندن به خواندن این شعر پرداخت  دیدی زدورم ودانسته تغافل کردی    خوب کردی که ترا خوب تماشاه کردم  .امیر گفت این شعر از کیست که تو خواندی  استاد فرمود از استاد شوکت اصفهانی ، امیر گفت نگفته بودم که بدون اشعاربیدل چیز یدیگری نخوانی استاد گفت ضمن همه اشعاری که بجناب امیر خواندم این بیت را برای خود خواندم.
استاد قاسم در عهد امان الله خان:آورده اند زمانیکه امیر امان الله خان غازی در میدان مراد خانی در حضور جمع کثیری از شهریان کابل اعلان استقلال کرد(نهم ح.ت1297 خورشیدی مطابق 24 فبروری1919) میلادی در محفی که به این مناسبت دائر شد استاد قاسم این شعر بیبی حلیمه را به آواز رسا چنین زمزمه کرد.

باد شرین دهان ملت ما
یا رب از میوه های استقلال
میکشم بعد ازین به دیدۀ خود
سر مه از خاک پای استقلال   .

استاد قاسم موسیقی هندی را از موسیقی خراسانی جدا نمود وطرز های جدید بناء نهاد که معروف به طرز قاسم است. استاد قاسم در عهد سلطنت شاه امان الله خان بحیث خوانند ۀ منحصر بدربار مقرر گردید وبه أخذ نشانهای مسرت ویادگار استقلال افتخار حاصل نمود. زماینکه داپس سفیر حسن نیت که بزبان دری اشنائی داشت وهنر دوستی را از هنر مندان نیم قارل هند آموخته بود بکابل آمد وراجع به شناسائی استقلال کشور مذاکره داشت وهنوز معاهده امضا نشده بود که در یکی از دعوت های رسمی (راپس) از استاد قاسم پرسید که شما بکدام آلات موسیقی بیشتر مهارت دارید ؟ استاد قاسم گفت: به همه. داپس گفت به پیانو هم استاد قاسم گفت بلی باز داپس پرسید ایا از طرز موسیقی که خود شما تر تیب کرده اید بمن یاد میدهید؟ استاد قاسم گفت: بلی اما بشرطیکه همه نغمه هائیکه به یک سمت پیانو شروع میکنم شما طرف دیگر را عینا تعقیب کنید داپس قبول کرد استاد فرزانه ترانه استقلال کشور را شروع کرد.

مکتب ماست جای استقلال
سر نمودن فدائی استقلال
درس ما نکته های آزادی
سبق ما هوای آزادی

صدای ترانه موصوف در فضای قصر طنین انداز گر دیددرین حال آواز کف زدنهای ممتد مدعوین بشدت بلند شد ووداپس ازینکه خودش بدست خود ترانه استقلال کشور را نواخت به نزاکت موضوع ملتفت شد ولی نتوانست از ادامه آن خود داری کند.وهوکذا استاد قاسم در محفلی قرار بود پیمان استقلال وطن عزیز ما بسته شود .سفیر صلح سر معرضه داشت واستاد با همان غر.ر ملی که داشت بدون تأمل این بیت را خواند..

میزند چشم کبود تو به مژگان ناخن
ترسم ای دوست میان من وتو جنگ شود.

واین بیت را چنان پر شور ومشت خواند که مایه تعجب وشگفت داپس گردید وبه تعقیب آن این بیت را خواند .

همین جاه صلح کن با ما چه لازم
که در محشر زما شر منده باشی

وهمچنین استاد روزی شعر عبدالعلی مستغنی را با آب وتاب وطنطنه وغرور ملی خواند که باعث شور وهیجان حضار گردید.

ناز دارد بی سر وسامانیم
بحر در هر قطرۀ طوفانیم
آسمان سپر سر گردانیم
مشکل هر کار شد آسانیم
گر ندانی غیرت افغانیم
چون به میدان آمدی میدانیم

آورده اند که روزی امیر امان الله خان از استاد قاسم خواند تا در محافل مردم دیگر آواز نخواند وگفت اجورۀ را که از خواندن بدیگران میگیر ی برایت میدهم بشر طآنکه گپ شنو باشی  استاد گفت: اعلیحضرتا من از مردم ومردم از من اند وآزردن دل مردم عاقبت نیکو ندارد.شاه که استاد را خوب میشناخت سکوت کرد اما بعدا بیست جریب زمین در بینی حصار تحفه داد.اتفاقا در همان شب وروز مرد روضه خوانی از استاد خواهش میکند تا درشب عروسی پسرش اورا سر فراز گرداند واستاد هم می پذیردپس از ختم محفل روضه خوان به عنوان اجرت یکشال گران قیمت کشمیری ودوصد روپیه امانی دم دست استاد میگذارد استاد شال را می پذیرد ودوصد روپیه را به عروس وداماد تحفه میدهد.استاد قاسم به شاه امان الله خان سخت ارادت داشت زمانیکه شاه در یکی از سفر های اروپا بود استاد قاسم بیاد شاه سرود.
امشب شه ما در سینمائی اروپا    از حشمت جمالش شد خوشنما اروپا. که این سروده از طرف محمد ولی خان وکیل اعلیحضرت امان الله خان ودر باریان استقبال گردید.پوهنیار سید مسعود نقل کرده که در سال 1920 دسیسه قتل امان الله خان توسط محمد اختر خان ریخته شد ویکی از همکاران وی سردار محمد کریم خان بود امان الله خان محمد اختر خان وتنی چندی را إعدام وسردار کریم خان را طور دائم حبس کر در سل بعد ه استادقاس بحضور امان الله  و یخون واما ن الله خان نهایت خش سر حال بود از استاد قاسم پرسید چه میخواهی که برایت بدهم .استاد قاسم این دعا را به نوا آورد. بخشیدن درم نبود پیش ما کرم   صاحب کرم کسیست که بخشد گناه را  این بیت بالای امان الله خان خیل یتدثیر کرد وبعد استاد قاسم رهای سردار کریم خان را استدعا نمود امان الله خان قدری درنگ کرد وگفت با آنکه توطئه قتلم را چیده بود اما حالا بخشیدمش .کریم خان شخص متنفذ ومهربانی بود واز خشونت زمان حکومت نادر خان انتقاد مینمود چنانجه نادر خان نیز اورا به زندان انداخت. استاد قاسم یکجا با اما نالله خان به قندهار رفت وحین زیارت خرقه مبارک این بیت را سرود.  گردی شوم وگوشه دامان تو گیرم   گر بخت بفریاد رسد داد من این است.
بعد ازینکه امان الله خان حکومت را ترک کرد استاد قاسم نیز گوشه نشین گوشه خرابات شد تا اینکه عدۀ به امیر حبیب الله خان کلکانی مشوره دادند که دربار بدون استاد قاسم فروغی ندارد این پشنهاد مورد قبول حبیب الله خان قرار گرفت واستاد قاسم خواست یکمرتبه دربار دهقانزاده را نیز تجزبه کند وبا آمدن وی دربار امیر حبیب الله خان رونق دیگر گرفت. میگوید شیر جان خان صدر أعظم امیر حبیب الله خان وبعضی در باری ها گفتند چند روز بعد نو روز وروز دهقان است واین حکومت نیز حکومت دهقانزاده هاست باید ازین روز تجلیل شود که مورد قبول قرار گرفت.در همین روز استاد قاسم این بیت را خواند..مزرع سبز فلک دیدم وداس ومه نو  یادم از کشته خویش آمد هنگام در.   بعد از چندی روز استقلا ل کشور فرا رسید وخادم دین رسول الله هدایت داد تا امسال بجای پغمان در کابل جشن استقلال گرفته شودتا مردم به آسانی در ان شرکت کرده بتوانند.سر انجام محل جشن دهمزنک نزدیک دریای کابل تعین گردید.پشت تکت های دخولی این نوشته شده بود .هرکه آب از دم شمشیر خورد نوشش باد.   استاد قاسم عصر آنروز در تالار جشن این بیت را بیاد امیر لمان الله خان با تأثر فراوان زمزمه کرد.
   مه قربانت شوم نارنج دستی   ببویت زنده ام هر جا که هستی  نه خود آئی نه نامه میفرستی   مگر کافر شدی بت می پرستی .
همه از جمله امیر حبیب الله خان هدف استاد قاسم را فهمیدند وامیر حبیب الله خان به استاد قاسم گفت دیگر امان الله خان را نخواهی دید اما استاد قاسم بدون هراس گفت امیر صاحب خدا مهربان است.ازینکه نمک حرام وبیوفا نیستم امیر امانالله خان را به اندازۀ جان خود دوست دارم.زیرا نوکر ونمک خورش هستم حالا که خداوند شمارا پادشاه ساخته بشما هم وفادار خواهم بود امیر حبیب الله خان خطاب به مردم گفت راستی استاد قاسم مرد صادق ووطن دوستی است.ومبلغ ده هزار به استاد قاسم انعام داد.وبه شیر جان خان امر نمود تا به امیر امان الله خان تلگراف نموده جشن استقلال را بوی تبریک بگوید.
غلام حضرت کوشانی از زبان استاد قاسم نقل مکیند که بعد از سه ما سلطنت امیر حبیب الله خان سردار فیض محمد خان وزیر معارف امان الله خان با چند تن در باریان به حبیب الله خان پیشنهاد کردند زن بگیرد تا طرز دریشی پوشیدن را بوی  یاد دهد گرچه بیبی سنگری را پیشنهاد کردند امیر حبیب الله علاقه نداشت سر انجام اورا مجبور ساختند یکی بنام بی نظیره جان از نزدیکان در باریان را بگیرد  غلام حیدر خان إعتمادی بازوی دختر را گرفته بود وسردار زکریا دائره میزد ودرشب عروسی استادقاسم همه بیاد امیر امان الله خان بیت خواند وامیر حبیب الله متوجه شد وگفت هر چه دلت میخواهد بخوان.
نادر شاه از استاد قاسم خوشش نمی آمد زمانیکه استاد قاسم جهت تبریکی بدربارش رفته بود بعد از ساعتها انتظا ر مصاحب خاصش بگوش استاد گفت ایشان استراحت اند شاید بسیار معطل بمانی بهتر نیست یک وقت دیگر بیائید. استاد قاسم فهمید کار عمدی است از جا بر خواست واین بیت سعدی بر خواند.  ظالمی را خفته دیدم نیمه روز    گفتم این فتنه است خوابش برده به  .. علامه غبار وبرخی آورده اند که استاد قاسم در محضر عموم مردم اشعاری از عبدالغفور ندیم میخواند که مطلعش بود.
چیست مردی ومروت حب کشور داشتن   کینه وبغض برادر از دل بر داشتن   با همه یک روی ویک دل زیستن آئینه سان   خوب وزشت خویش با هم برابر داشتن   فردای آنروز استاد قاسم را به دربار إحضار وتهدید نمودند وبعد برای احمد علی خان درانی دستور دادند تا برای استاد اشعار از بوستان وکلستان سعدی انتخاب نمایند وتنها همانها در محفل خوانده شود.باز هم در محفلی این بیت را خواند.

 بی تو یوسف کلبه یعقوب تنها تیره نیست
همچو کنعان شهر معموری خراب افتاده است.

این بیت استاد را اشاره به امان الله خان تعبیر کردند واین سخن را بگوش هاشم خان صدر أعظم رسانیدند تصمیم داشتند استاد قاسم را حبس کنند اخر ظاهر خان جلو این تصمیم را گرفت.همچنان روزی وزراء در صدارت جمع بودند سفیر ایران وترکیه هم حض.ر داشتند هاشم خان در صدرمجلس قرار داشت وبه همه حاضرین تفقد کرد وبه استاد قاسم هیچ توجه ننمود همینکه نشست استاد این شعر بیدل را آغاز کرد.   از جوان وضع سلوک پیر نتوان یافتن   گوشه چشم کمان از تیر نتوان یافتن  سر انجام سردار هاشم خان از اشعار استاد قاسم به تنگ آمده گفت دیگر اشعار کنایه آمیز بیاد بادار کافرت نخوان این آخرین بار است ولی استادقاسم گفت در زمان امیر حبیب الله که جشن در ده مزنگ بود حبیب الله خان در کشتی نشسته بود برایم گفت هر چه دلت میخواهد بخوان ومن این شعر حافظ را خواندم   کشتی نشستگانیم ای باد شرط بر خیز  شاید که باز بینیم دیدار اشنارا   با اینکه در باریان بخشم آمدند اما امیر حبیب الله خان به نرمی گفت استاد قاسم مطمئن باش که دیگه ایشانرا دیده نمیتوانی  ولی من گفتم دیدن ونا دیدن مهم نیست حرف دلم را گفتم… سردار هاشم سکوت کرد واز مجلس بیرون شد. وباز استاد این بیت را گفت: نریخت دردمی ومحتسب ز دهر گذشت  رسیده بود بدی وولی بخیر گذشت.
استادقاسم بسیار آرزوی رفتن حج بیت الله را داشت وهمه شرائط ان مهیا گردیده بود  واین فردرا انتخاب کرده بود تا هنگام وداع بخواند  مبارکباد خاصان حرم را     که عزم کعبه دارد بت پرستی  اما این آرزوی وی جامه عمل نپوشید وی بیمار شد ویک ساعت قبل از وفات این رباعی را زمزمه کرد.  

 یاران وبرادران مرا یاد کنید
تابوت مرا ز چوب شمشاد کنید 
  تا بوت مرا قدم بقدم بر دارید
بر خاک سیاه بانید وفریاد کنید

استاد که دهل مطالعه بود وکتاب خانه کوچک داشت واز ارادتندان خواجه معین الدین چشتی بود استاد  در طبقه دوم منزلش که ارسی آن بطرف شرق یعنی کوچه بود تکیه زده وبطرف جنوب یعنی کوه یر دروازه وگاهی تعمیر جدید بالا حصار تماشاه میکرد وشاید یاد از ایام جوانی مینمود  ( نرگس از تربت من روید وخوبان گویند   خاک گردیده وچشمش نگران است هنوز .او نماز های جمعه را در مسجد پل خشتی ویا مسجد سفید گذر خرابات ادا مینمود واندیشه مکتب موسیقی از ابتکارات او میباشد.سر انجام استا  بروز 26 سنبله 1335شمسی مطابق 1376 قمری ویا 12 سیپتمبر1956 میلادی چهره در نقاب خاک کشید إ نا لله وإنا ذلیه راجعون. میت استاد در شهدای صالحین بخاک سپرده شده که اراکین دولت ودهل معارف به تشیع جنازه آن شرکت کردند.از استاد سه پسر بنامهای یعقوب قاسمی – اصف قاسمی  یوسف قاسمی داشت که هر یک در علم موسیقی استاد بودند.