آرشیف

2017-6-14

استاد فضل الحق فضل

یاد نامهُ از شهـید فـرخـنـده در شهر کابل پایتخت کشور

خواهـر ! می شرمم از شهادت تو واز حیات خویش!
ای  وای صد دریغ که هنوز زنده ام !
می شرمم از هتک حرمت  تو و ان دستۀ بی درک وبی شعور
کزخشم وجهل جهالت ،
درحق نسل ادم وحوا وجنس او ،
اینسان ستم که به جگرگوشۀ بی بی حوا شده 
آنهم ز نشانی  اسلام ودین محمـد اش
این نوع عمل زشت را که شداد هم نکرد،
میشرمم از ازکسانیکه آتش زدند پیکرزار ونزارتو
می شرمم از کسانیکه خلع شرف شدند
و ز  جهـل  واز  فساد عامل عصیان و شرر شدند …
 
خواهر ! هنوز صدای نجوای های های تو
هی هی به گوش جان نحیفم  همیرسد…
می شرمم از روحانیت آدم وحوا که چون ؟
بر دودمان این تاجران دین فروش دهــر
آتش نزد؟  چرا ؟
و فلک وجهان را ما تمسرا نکرد
می شرمم از کسانیکه ندانسته حمله ورشدند،
 
خواهر ! می شرمم از اینکه چرا وجدان تماشاچیان
در آن لحظه های دلخراش
باری تکان نخورد و زخواب جهالت سر برنداشـت
وآسیمه سر به سویت نشتافتند ؟
تا برپیکرنیم سوخته ات را که زیر لگد ها شده
بادست های مهربان شان برگیرند وب تابوت غم نهند.
خواهر ! میشرمم  از لگدمال شدنت
به زیر پای آدم نمایان قرن بیست ویک شدنت
وز نقش زمین شدن وعریان شدنت.
 
هرچند تو درین آتش کین وجهالت سوختی!
چندان بیرحمانه  سوختی  وآخره  گداختی !
ولی باور دارم که  روح افسردۀ بشریت دیگر
به پیشگاه ابدیت  از این رخداد  ننگین
تا ابد خجالت است…
و روحانیت همه مردها و زنهای جهان
تا حشرگاه  به مناسبت این  ماتم بزرگ ،
سیاه وپوش و شرمنده وسوگوار خوهد بود!
و این لکۀ ننگین بر پیشانی مردان وزنان
افغانستان به عنوان بزرگترین تخطی  در تاریخ بشریت
مانده گار خواهد بود !
وتوهم یقین دارم در فردوس برین
ازین روا داری برادرانت
 شاد ، شادان نخواهید بود!
ولی ما زنده مرده ها تا قیامت
درخجالتنای زنده گی خواهیم سوخت.
خواهر ! میشرمم از شهادت  تو وازحیات خویش!
ای  وای صد دریغ ! که هنوز زنده ام
زیرا که من ،
تا زنده ام  نه خود را بخشیده می توانم 
و نه هم تماشاچیان آن صحنۀ وحشتناک را!

 

 
استاد فضـل الحق فـضــل
شهر فــراه ثور سال 1396 هجــری شمـسی
 
 
این نوشته به مناسبت روزمادر تقدیم حضور علاقمندان میشود زیرا فکر میکنم هیچ مادری مانند مادر فرخنده ازمرگ فرزندش روحا شکنجه نشده و زجرنکشیده است.