X

آرشیف

گـــــــــــــــاو سنگـهــــــــــا

 

دریای ده ما خشک و بی آب بود
در گوشه ای آن دریای تشنه
یک گله گاو سنگهای پیر پراگنده بودند
شماری از آنها در یک پهلو لمیده بودند
و دیگران تا سینه در بستر سنگفرش دریا مدفون بودند
پنداشتی که آنها فیل چوچه های گرسنه بودند
و پستان دریا را می مکیدند
آفتاب تند خوی ده
آن قدر به فرق آنها کوبیده بود
که مغزهای سر شان ذوب شده بود
و خرد و عاطفه درنبض های شان مرده بود
مگر شکم های آن ها پندیده بود
و انباری پندار واهی در آن ها گندیده بود
در آن سوی دریا
درانجام وادی طولانی
کوهی قد بلند ایستاده بود
و چپن ابریشمی سبز بر شانه کرده بود
گهی که ابر های جوان به سوی آن می آمدند
و به آن آغوش می دادند
گاو سنگها از حسادت تب می کردند
و هذیان سر می دادند
که آن ها بر تر از آن کوه پر عظمت بودند
و ابر ها می بایستی پای آن ها را می بوسیدند
من هر چند که در راه زنده گی جلو تر می روم
و در امتداد آن راه با مسا فران تا زه برمی خورم
آن گاو سنگها را بیشتر به یاد می آورم
نمیدانم٬چرا؟

 

یونس عثما نی
کانادا

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.