آرشیف

2018-1-3

محمد دین محبت انوری

کوتل به کوتل

حفظ خاطرات گذشته مردهارا رشد میدهد.

روزدوشنبه 11 جدی 1396صبح آفتابی وآسمان نیلگون بود وما باهمکاران ساحوی شوق وذوق سفردرسرداشتیم.
راهی ما ازسمت جنوب منطقه لعل وسرجنگل عبور میکرد وتا به قریه قتلش میرسیدیم مسافه شصت وپنج کیلومتررا با سرعت پای موتر به تناب های تنگ زمین بخیه برمی زدیم تابه آنجا برسیم.واگرتخت دل،رخت سفرراحت بخش میداد،چاشت را به ملاقات شورای مورد نظر پیوست میدادیم.
ازین گونه سلسله کوتل ها وتپه های خاکی هرروزمیگذشتیم یکی بهترازدیگری دید نظرمارا به جلوه نوازش میداد واولین کوتل که به بلندی نامعلوم واندام ناموزون دیده بیننده را خیره به تماشای قامت رسای خود میکرد کوتلی روبروی کوه سیاه کوه سمت جنوب مرکز ولسوالی بود.این بلندی کوتل را بنام سرکشک احمدشاه نامیده بودند وارتفاع آن ازسطح بحربه3176 مترمیرسید وازخاک سیا وسرمه ای وسنگلاخ های کم عرض تشکیل شده بود دربلندی قسمت غرب سرک برج ازسنگ برآمده گی دیده میشد که سوراخ درقسمت بالای آن به چشم میخورد واز آن سوراخ  رنگ آسمان وفضای آنطرف به خوبی دیده میشد.موقیعت این سنگ سوراخ نقطه بارز وزیبای برای کوتل داده بود که دلم میخواست نزدیکش بروم واطراف آنرا بگردم ودمی صفای دل وعشق به طبیعت را تجدید پیمان نمایم ولی افسوس وقت سفربا ما سازگاری نداشت وحسرت دیدن آن سنگ،داغی بردل هردم خیال من گذاشت ورفتیم.قامت کوتل سطح دید واحساس درخیال بیننده را واژگون وکژمی نمایاند.عابرین ومسافرین وقتی ازخم وپیچ کوتل بالا وپایین میشدند عقب وجلو شانرا به تنبلی نگاه میکردند وخستگی وسختی راه را بایک نگاه سرکش وباغرور فراموش مینمودند.چونکه جان ازین تندی ومایل دربلندی تیزوسرنگون بسلامت رسانده بودند،حس قوت وخودخواهی را دروجود ضعیف خود به خوبی میدیدند ودرک هواس شان هوای دلبستگی بیشتری را به آنها میداد.درهین رسیدن به کمروسرکوتل وامانده گی وسستی عضلات بدن را با خشکی گلون ونمی دماغ و خم شدن کمروگردن، قدم هارا به نیروی ناخود آگاه به یقین مبدل کرده بود که خوشی تن را به صدای دل خسته وعرق های زیربغل ریخته مسرت ومروت نمیدادند.روندگان دوطرف کوتل نفس های گیرمانده درتن را به سختی بیرون میکشیدن وازهردم دم گرفتن محل هوای تازه را به قفس سینه صاف فرومیبردند ودربلندی های بلند بالا لذت هوای تازه وتسکین بخش را می بلعیدن ویکی ازتازه های خوب را نثارجان گیرمانده مینمودند. پیچ وخم گولای های سرک کم عرض آنعده از راننده گان موتروسیکل سوار را به کم دلی ووسواس ترس می انداخت،که هنوزهم وهم در روان کسب شان جای گرفته بود.
هیبت ره کوتل سرسپرده گی را ازخطر جدا میکرد وبرای افراد چابک سوار وپیاده های تیزقدم گذشتن ازین کوتل وبلندی به سمت دیگر،نه راحت بخش بود ونه طاقت فرسا ولی جان فرسوده کوتل به سخره های درمرگ نشسته را میمانست که تمامی نداشت. زیرا تحمل مشکل درهوای سرد برآنها راحت ببارمی آورد وعبورازین ساحه سرکوهارا درنگاه بیننده بیاد دشت های هموارمی که انداخت که هیچگونه عیبی برایش نداشت.این کوتل که برسرراه خفته بود وتن کفت دیده مسافرین را با قوای کشش زمین مجازات میکرد تا باشد هیچ گاهی نام آنرا از خاطره ها پاک نکنند ونزدیکی کوتل را به ولسوالی به کمی ارتفاع آزمایش نه نمایند وهرزمانیکه مسافرین دوطرف کوتل دررفت وبرگشت هستند، نامه سفر شان دردست قوت مند وبازوانی سنگین بارداده میشود تابه محکمی عقیده جان آنها بی افزاید. دور از زخم نظروحرف کمتر کوتل میخواهد که مسافرین را به شوخی طبع خویش آزاردهد تا بازهم مسافرین درمقابل آن مانند گوه گران با ادب نگاه نموده و بی مورد ازسرسینه وکمرش گذرنکنند ودرنگاه واپسین پشیمانی از خستگی را برخاطر آزاد آنها به یادگار بگذارند.وبدین گونه دلسوزی بیش ازحد خودرا به مردمان نشان دهد وهمچنان درتلاش وابسته کردن روندگان به خود شده باشد وخاموشانه پیوند انسان وکوه را به نیکوی بیان نماید.

پایان
ولسوالی لعل وسرجنگل
جدی 1396
 انوری محمددین محبت