آرشیف

2014-12-23

دوکتور نصیر ندا

کشت تبعیض

 

سی و اندی در دیار ما ست جنگ

عر صه را در زند گی کر دست تنگ

اندرین دورا ن جنو ن است حکمران

ا شک و خون دز صبح و شا می ما بحوان

نو نوای بد بود برگو شدار

کهنه دارد رو حی خلقی انحصار

آن چرا غ معر فت کردند حموش

از حقیقت بسته دا رند چشم گو ش

ظلمت شب رفته تا دا مان ماه

روز را در پی همی دا رد سیا ه

سنگر ی پنداررا بشکسته اند

کوه غم را در نگا ها بسته اند

اسپ بحت را دگران دا رند عنا ن

خود سوا ر با د با شند سر گران

کر ده اند تبعیض را کشت روان

جنگ با شد زان ثمر آن خاکدان

بار جهل است قدرت بیچون خلق

زان بود حز یان به او پندار و دلق

در گذر گاه جنون فتنه گا ن

خطی سر خی حا دثه با شد نشان

خون ریزند از تنی فو لاد ها

اشک شیشه رقض دارد در هوا

جهل گشته پیر کا ر روز گا ر

او بر ارد از دمی مر دم د مار

ره بسو ی اوج گیرند با جنون

سر و اذادی نما یند سر نگو ن

رفعت افکار را گر دن زدند

پا ی عقل را بر لجی غد غن زدند

علم شد با زیچه ای وهم و خیا ل

عا شقا نند بی سر و سا ما ن کمال

دز د راه شد صا حبان پو ل و زر

فقر فر هنگ ملک دار ی سر بسر

خود ز دا یند راه و رسمی مر دمی

جو خرند آنجا بجای گند می

بس بود جنگی به این پهنا ی زشت

سر نوشتی دگری با ید نوشت