2023-1-23
لیلا غزل
چیزی نمانده، پای از خاکسترم بردار
ای زندهگی لطفی کن و دست از سرم بردار
آنچه که باقی مانده چیزی نیست جز فریاد
شوق هوا را از سر بال و پرم بردار
بگذار کوه غصه هایت را به دوش من
غم را ولی از شانههای مادرم بردار
در زیر بارت قدر کافی قامتم خم شد
این قوغ را از سینهی چون مجمرم بردار
از آسمانت سنگ بارد بر سرم، غم نیست
زخم تگرگ از شاخه های نوبرم بردار
با دوربین کهنهات اینبار با لبخند
عکس خوشی از لحظههای آخرم بردار
زرد است رنگات پیش چشم همتم؛ اما
سرخ است روی افتخار پیکرم بر دار
——————
شاعر: لیلی غزل
فرستنده: احمد محمود امپراطور
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
چیزی نمانده، پای از خاکسترم بردار