آرشیف

2014-12-29

afrotan

چگونه سازمان جهنمی القاعده ازگروهی بنام عرب های افغان سر کشید؟

نمیدانم تو در آن میانه کدامی؟

 
 

 من به عنوان رئیس جمهور منتخب شما که شما مرا به این مأموریت مهم برگزیده اید شما را به هردین و آئینی که می اندیشید وبا هر نژاد و قبیله ای که تعلق دارید به وحدت و  برادری انسانی و ملی  فرا می خوانم که شورا و مشورت را پایه و اساس دمکراسی و تنها راه تحقق منافع ملی می شمارم
                                 « احمد مرُسی رئیس جمهور منتخب ملت مصر »

 

 
 
پیوسته به گذشته بخش چهارم :
 
یکبار دیگر کوتاه و گویا :
وقتی سؤمین بخشی از این سلسله نوشتارم در صفحات الکترونیکی و چاپی منتشر گردید درست مانند گذشته  برخی ازعزیزان وسروران ضمن واکنش های مثبتی که  نشان داده بودند  باور بر دموکراسی ، حقوق بشر و نهادینه سازیی مؤلفه حرمت به مخالفان و دگراندیشان و تأمین عدالت اجتماعی را که دکتورین و مشی  اصلی حزب آزادی وعدالت برهبریی آقای محمد مُرسی رئیس جمهور منتخب مردم مصر به مثابه خطوط اصلی آن  حزب اعلام گردیده  نمایان ترین  شاخصه تمیز عقیدتی میان حزب آزادی و عدالت مصر که ریشه درنهضت اخوان المسلمین مصر و نامدارترین مرشدان و بانیان معنوی و فکری آن مانند علامه سید جمال الدین افغانی ، شیخ محمد عبده ، امام حسن البنأ داشته است و نهضت ها و حرکت های اسلامی در نیم قاره هند بویژه حرکت ها و جنبش های  اسلامی در افغانستان که مضمون اصلی این نوشتارم را نیز  تشکیل میدهد نشانی گرفته بودند که به باور من  نیز مؤلفه های از قبیل « دموکراسی ، حقوق بشر ، آزادی بیان ، تأمین عدالت اجتماعی و غیره » ریشه درنوع  نگاه بنیادی نسبت به «هستی و انسان » که در متون بنیادی  ادیان الهی  و آسمانی بویژه اسلام در بسته  ای بنام  « توحید » پایه گذاری شده اند ، اتفاقأ ازظهورنخستین جرقه های این نگاه نادرست و مغالطه آمیز به بسته « توحید » که به مثابه گفتمان وقرئت غالب بر جوامع اسلامی سایه افگنده است ، اکثریتی از مسلمانان را که در اقصای عالم زندگی میکردند از ایفای نقش سازنده بویژه در حوزه تعیین سرنوشت انسان به حیث "جانشین خداوند درزمین " وجهت دادن به مسیر تمدن بشری محروم ساختند . نکته مهمتر اینکه این نگاه مغالطه آمیزبه « هستی و انسان »   سبب گردید تا در مسیر زندگی تاریخی  جوامع انسانی به مثابه یک قرئت خشونت زأی ضد صلح بشری مبدل گردد و همچنان  در مناسبات سیاسی و اجتماعی به مثابه نهاد  توجیه کننده اشرافیت و نظام های توتالیتار سرمایه داری عمل کنند ، که بدون شک ریشه تناقض معرفت شنا ختی این گفتمان خشونت پرور با گفتمان « توحیدی » همین جاست .طبیعی است که در زمینه حقوق سیاسی و مدنی شهروندان و حقوق انسانی نیز در شرائطی که دموکراسی هدفمند و آزادیهای مدنی -سیاسی در پارادائیم الگوی انسان امروزی جای گرفته و خواست مشارکت و حق تعیین سرنوشت با عقلانیت هدفمندانه  سیاسی بشر در هم آمیخته است و دیگر دموکراسی نه به عنوان  یک اید ئولوژی و جهان بینی انسان ها بلکه روشی از مدیریت سیاسی در جوامع بشری دانسته میشود ، تمسک به الگوهای نظیر خلافت و یا امامت آمرانه و اقتدار گرا که رابطه حکومت ها با جوامع بشری را به رابطه حق و تکلیف تبدیل میسازند و نهاد قیم سالار را در کسوت دولت دینی حاکم می کند و دولت « مردم سالار» و دموکراتیک حتی هدفمندانه را همچون امر غیر دینی ، وارداتی و غیر شرعی می نامند . از آنجائیکه بنیانگذاران  و هواداران این گفتمان سنگواره ای مؤلفه ای بنام « اجتهاد » را مسدود می خوانند وریشه در همان نگاه مغالطه آمیز نسبت به « هستی و انسان » دارند در حوزه (اقتصاد ، سیاست و حقوق …) نیز انگاره های ثابت ، جامد و دگم را به عنوان اندیشه ها و انگاره های  دینی خدشه ناپذیر باور دارند و برای انسان ، عقل و تجربه های علمی بشری اندکترین اعتباری قائل نیستند ، لهذا رابطه دین با انسان و جامعه را رابطه جامد و ثابت در همه عصر ها و در میان تمامی نسل ها می دانند ، سخت جالب و شگفت انگیز است که در گفتمان متحجرانه ای که فوقأ به آن اشاره گردید دین یک نسخه جامد و مطلق است .از نظر هواداران این قرئت ، انسان و جامعه دینی ، انسان و جامعه ای است که « اسلام تاریخی !» را که محصول « رجال قدرتمند» تاریخ گذشته است و با عقل گذشته  تعلق دارند به مثابه تنها قرئت حقانی و جازم می پذیرد . این گفتمان به صورت ماکروسکوپیک نه تنها مورد قبول اکثر رجال مذهبی حاکم بر افغانستان است بلکه سایه  شوم آن ازصد ها سال بدینسو بر نامدارترین مراکز مذهبی و شبه علمی  جهان اسلام به مشاهده میرسد ، درست به همین دلیل است که در جشن پیروزیی حزب آزادی و عدالت برهبریی محمد مُرسی  که در انتخابات ریاست جمهوری آخیر مصر زمام مسؤلیت جامعه مصر را بر دوش گرفت و آزادی – دموکراسی – تأمین عدالت اجتماعی و احترام به حقوق بشر را از مهمترین نیاز های جامعه مصر و از اولویت های کاری خود اعلام کردند ، برای تمامی نیروهای دگماتیک مذهبی هرچند روی مصلحت روزگار شعار های کاذب دموکراسی خواهی و عدالت اجتماعی را سر دهند ، جایگاه مناسبی در نظر گرفته نه شده است ! ودر الگوهای هستی شناختی نیز که دو الگوی عمده در مبحث هستی شناسی و هویت انسان  مطرح شده است و قبلأ بصورت مختصر به آنها اشاره نمودم  دوستان و عزیزان متحجر اندکترین جایگاه و مقامی ندارند .  اما در خطاب به  آنعده دوستان و سروران دانشمندی که بروی یک اخلاص ناب و متعهدانه نوشته های ناچیز من را مرور می فرمائند ، و گاه گاهی با تذکرات مشفقانه خویش به اندوخته هایم غنأ می بخشند باید گفت که  در طول چندین دهه آخیر کشورما  ، مردم افغانستان ازفاجعه ای معلوم الحالی  رنج برده اند،  از انحطاط عمومی که درتاریخ پیشگامان تمدن بودند ودر افغانستان پیشوایان و مجاهدان  سیادت و فرهنگ وپیشرفت و مبارزه با اشغالگران و متجاوزان  ! مگر آرام ، آرام  با مسخ فکری و عقیدتی بزرگترین پایگاه های مذهبی که با نفوذ افکار فلاسفه یونان درساحت مقدس زندگی و اندیشه   ، از نظر فرهنگ اسلامی و تمدن سنتی با گذشته خویش بُریدند و بجای استفاده از « عقلانیت جمعی» و«خود آگاهی انسانی » که بدون تردید نمونه های بارزی از قدرت سیاسی وفرهنگی درجوامع بشری محسوب میشوند به نهایت انحطاط فکری وعقب مانده گی اجتماعی وذلت اقتصادی اُفتاده اند ،درمبنای فلسفی فلاسفه  یونان که نزد نظریه پردازان دینی در جامعه ما صبغه ء دینی و حتی الهی به خود گرفته است ،  میتوان گفت تحکیم سلطه این نظریه منجربه چنان نظام سیاسی میشود که حضور فعال «خِرد و خرگرائی » انسانی را نفی میکند و بالاخیره برمبنای همین قرئت معیوب مذهبی  مگر به کمک روحانیت شرک آلود استخاره ای بنام مشیت و قانون الهی برانسان و جامعه حکومت میکنند . که این نوع نظام تئوکراتیک استخاره ای به مثابه یک صورتبندی سیاسی اساسأ با نفی هرگونه قرئتی از دموکراسی و مردم سالاری حرکت میکند وبا این استدلال که چون خداوند خود مستقیمأ و بی واسطه نه میتواند در جامعه حاضر شده و شخصأ سلطه و قدرت حاکم بر جامعه را دردست گیرد ، نمائنده گان خدا به نیابت از وی ، امر تعیین سرنوشت و مقدرات را در دست میگیرند !!. نزدیک ترین و درعین حال مسخره ترین نمونه ای از اینگونه رمال بازی ها و شعبده بازی ها ی که از حامیان سراپا قرص این گفتمان در تاریخ معاصرکشور ما  به مشاهده رسید آنگاهی بوده که جلالتمآب حامد کرزی ازاعضای برجسته جبهه نجات ملی افغانستان  برهبریی حضرت صبغت الله مجددی طی یک انتخابات مجعول در رأس نهاد شرکت نمای مافیائی  بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » منصوب گردید ودرهمین مراسم فرمائیشی که ظاهرأ  مراسم تحلیف ریأ " ست " جمهوری افغانستان  انجام میگرفت ، مرد روحانی بااندام های پیر و لاغر و  با عمامه سفید  و ریش انبوه طی یک توصل مغالطه آمیز به بخشی از  آیه ء ۲۶ سوره آل عمران قرآن پاک  چنین اشاره فرمودند :
 … وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢٦﴾
ترجمه: « ……….. و تويى كه هركس را كه خواهى گرامى دارى و هركسى را كه خواهى خواركنى، (سررشته‌) خير به دست توست، تو برهركار توانايى‌ (سوره آل عمران آیه ۲۶ قرآن پاک ) در چنین برداشت مجعول از کتاب مقدس قرآن انسان فاقد هرگونه حقوق ذاتی دربرابر حکومت ها و زمامداران است و وظیفه ای جز اطاعت و فرمانبرداری از حاکمان الهی ندارد ! همان گونه که یاد آوری گردید این قرئت تنها به یک جغرافیا و یک مقطعی از تاریخ اختتام نه می پذیرد بلکه در مقاطع گوناگون تاریخی و جغرافیوی و درجوامع مختلف بشری نمایان گردیده است ؛ چنانچه بخوبی دیدیم و شنیدیم که گروه مذهبی  بنام « النور »  با تشکیلات گسترده سیاسی ، بدون آنکه بر مؤلفه های «دموکراسی ، آزادی بیان و عدالت اجتماعی » باور و ایمان عقلانی داشته باشند در انتخابات آخیر پارلمانی کشور مصر شرکت ورزید . گفته مـیشود که حزب سلفی « النور » بنابرمشی سیاسی ای که  داشتند حین زمامداریی حسنی مبارک رئیس جمهور پیشین از هرگونه فعالیت های مخالف ابأ ورزیده بودند مگر با پیروزیی انقلاب ۲۵ جنوری که درنتیجه حماسه های بینظیر جوانان مصر،  رژیم حسنی مبارک سقوط کرد ، حزب سلفی « النور » نیز یکشبه شعار دموکراسی خواهی و آزادی  را سر دادند ؛ و این گفتمان متحجرانه در وجود یکی از بلندرتبه ترین تحصیل یافته گان  پوهنتون یا دانشگاه ازهر مصر که لقب رهبریی یکی از بزرگترین تشکیلات سیاسی مذهبی در افغانستان را با خود حمل میکند در یک گردهم آئی وسیعی  که تنها چند روز پس از مراسم تحلیف ریاست جمهوری آقای کرزی دریکی از تالار های شهر کابل تدویر یافته بود ، بخاطر اقناع مصنوعی افکار عامه که در مورد سرمایه های میلیونی و شهرکسازی های آن چنانی بوجود آمده بود که گویا این سرمایه های سرسام آور چگونه و چه زمانی دردست این تحصیل کرده رشته احادیث دانشگاه الزهرمصر  اُفتیده است ؟ بزبان عوام پسند و در قالب یک مصرعی از شعر مجعول و مجهول محلی که:
 « به خدا داده گان ستیزه مکن  که خدا داده گان را خدا داده است !! » بیان داشت . این گونه اظهارات اززبان کسی که برعلاوه تبحروتخصص درالهیات  در صحنه عملی اکثر رویدادهای تاریخ معاصر افغانستان نیز نقش فعالی را ایفا کرده است ، تفسیرهمان گفتمان سنگواره ای متحجرانه  است که در بسیاری از دوره های تاریخ بشر به مثابه قرئت غالب و مسلط  جوامع اسلامـی  شناخته شده  است هرچند این نظریه به عنوان یک گفتمان و پدیده جدید و متعلق به دوران ما نامیده میشود . باتوجه به مطالب فوق میتوان یک نقیصه دیگری را نیز که به مثابه یک خصیصه همه گیر و بیماریی مزمن بر گرده  اکثریتی ازروشنفکران و فرهنگیان کشورهای شرقی بالاخص افغانی نشسته است نشاندهی کرد ، چنانچه میـبینیم روشنفکران جامعه و حتی دلسوزترین اندیشمندان و دانشمندان  ما به بیمارئی مخصوص « گذشته پرستی وغرورهای کاذب قومی » مصاب گردیده اند ، و در اوج هذیانی که از این بیماری می کشیم  اجساد فُسیل شده قهرمانان اندیشه و خِرد  انسانی را تمامی افتخارات خود میـشماریم وسعی مـیکنیم تا ثابت سازیم که آن قهرمانان تاریخ ، فلاسفه و نوابغ وابسته به ملیت ، قوم وجغرافیای اند که ما نیز از لحاظ نژادی و قومی به آن متعلق هستیم . ! مسأله ای را که من به مثابه یک درد مزمن مطرح کردم ذاتأ و اصولأ دارای ابعاد بسیار مثبتی به حساب می آید ، اما سوال بزرگی که مطرح میشود این است که چرا وازچه زمانی این مؤلفه ای از« هویت » و «خود آگاهی جمعی » در بستر تاریخی سرزمین ما به یک عملیه تخدیر کننده مبدل گردیده است. ؟ زیرا هرعاملی که هرچند در مقطعی از تاریخ وجغرافیای خاصی اززمین مثبت جلوه کرده باشد.روشنفکران ، دانشمندان و معتقدان به یک ایمان  و یک داعیه را از اهداف اصلی و فوری منحرف سازند ، آن عامل ، عامل استعمار و نظام سرمایه داری مافیایی است ،وبدبختی ما که نه میتوانیم تشخیص بدهیم این است که به قول دانشمندی برای اغفال ذهن نامدارترین دانشمندان جامعه ما که تنها با ظواهر و مظاهرآشنا اند وواقیعت های روزگار را تنها با دیدن زرق وبرق بیرونی قضاوت میکنند  از آنچه که باید بیاندیشند یعنی از سرنوشت « من » به عنوان انسان و سرنوشت « ما» به عنوان جامعه ، غالبأ ما را دعوت میکنـند که به مسأیل  به ظاهر بسیار ابرومند و عظیم حتی بسیار مباهات انگیزوتفاخُرآمیز فکر کنیم و مشغول شویم تا بصورت نرم افزاری ما را  از صحنه خارج کنند ، زیرا هدف این است که ما در صحنه اصلی یعنی « تعیین سرنوشت و تلاش برای احیای حق خود ارادیت به سطح ملی » نباشیم ودرنتیجه یک عملیه «انتخابی آزاد وشبه دموکراتیک !» هرجائی که خواسته باشیم ،حضوریابیم .
البته باید گفت که عوامل معلوم الحال دیگری ازسیستم مافیائی واستحماری معاصر،اعتیاد به « قومیت افراطی تا مرز فاشیسم » و« گذشته پرستی پوچ و غیره…. » هستند که نه تنها در گروه خونِی تبار و کتله های از دانشمندان و روشنفکران مربوط به عصر ما به مشاهده میرسند بلکه آثار و عوارض مهلکی  از این ویروس کُشنده را از اجداد و نیاکان مان به میراث برده ایم . زیرا می بینینیم که توانائی های از بهترین و زبده ترین دانشمندان جامعه ما را به این امر معطوف ساخته است تا ثابت کنند که  فلان دانشمند و فلان فیلسوف و نابغه  وابسته  به نژاد و ملیت آنها ست !چسپید ن به چنین گذشته مجهول ومجعول فلسفه زندگی ما شده است ، دعوی بر سر همین فلیسوف آزادیخواه جامعه ما  علامه سید جمال الدین افغان را نگاه کنید که  چندین دهه پس از مرگ ظاهری وحتمی  اش  تنها با قدرت اندیشه وحضور فکری خود توانیست بزرگترین نهضت ها ی آزادی خواهی و عدالت طلبی  را بیرون از زادگاهش  افغانستان توسط فرزندان همان آب وخاک یعنی آزادی خواهان و استقلال طلبان عرب و عجم سراسر خاورمیانه را به شوروهیجان در آورده است مگردر افغانستان و ایران دوسرزمینی داغی که  همیشه و درامتداد تمامی تاریخ معاصر بر سرسرنوشت شجرة النسب که از کدامین خیطه و جغرافیه  سرکشیده  وجنازه « چند کیلوئی »آن بزرگمرد اندیشه وعمل ، میان بزرگترین و با دردخورترین اندیشه مندان وروشنفکران این خیطه فرهنگی جنگ های لفظی و قلمی وجود داشته  است هنوز هم آتش خانمانسوز کینه ها ، جنگ های فرسیائشی قدرت ، نفرت وویرانی های تباه کنـنده  ادامه دارد « ای برادر، تو همان اند یشه ای ما بقی تو، استخوان و ریشه ای »  این سخن فیلسوف و عارف نامدار فرهنگ وتمدن ما حضرت مولانا جلال الدین بلخی  است که اصولأ جهت  بینش و نگاه همه ما را  نسبت به هستی و انسان تغییر می دهد . واکنون باپوزش از همه عزیزان مبحث گذشته مانرا ادامه میدهیم .
        نخستین جرقه های از زمین لرزه  خشونت درگروهی  بنام  عرب های افغان!
چنانچه در آخرین قسمت بخش قبلی این نوشتار بیان داشتم  که سر انجام جناحی که بر اجتهاد در دین باور نداشتند و یک پزشک معروف محمد ایمن رباعی  الظواهری که در یکی از نواحی قاهره بنام Maadi که منطقه سنتی  نفوذ سازمان آزادی بخش اخوان المسلمین مصر نامیده میشد به دنیا آمده بود آن کتله را رهبری میکرد از بدنه اخوان المسلمین مصر جداشدند و به سازمان جهاد اسلامی مصرپیوستند .
گفته میشود که محمد رباعی الظواهری در سال ۱۹۹۰  پس از بازگشت از افغانستان در مصر کتاب « اخوان المسلمین در ۶۰ سالگی» ؛ دستاورد تلخ را منتشر کرد. وی در این کتاب اخوان المسلمین را محکوم کرده و به توجیه جهاد می‌پردازد. الظواهری در این کتاب با عباراتی روشن وواضیح چنین نوشته است :
«اخوان در مورد اصل تسلیم در قبال خدا سازش کرده و از اصول جاهلی دموکراسی تبعیت نموده و جهاد را ترک کرده‌اند.»
برای نخستین بار برخلاف  انشعابات دراکثر سازمانها و نهضت های سیاسی معاصر که مولود منافع و قدرت تشکیلاتی و مادی اعضأی مؤثر بوده اند ، در نهضت بزرگ اخوان المسلمین مصر با نگاه به تاریخ و مؤلفه های زندگی بشر انشعاب بزرگی با یک  نگاه متحجرانه به جامعه و تاریخ  که بعدأ توسط یکی از بانیان انشعاب یعنی ایمن رباعی الظواهری بصورت واضیح در کتاب خود «الحصادالمر»، به شدت از اخوان المسلمین مصر  انتقاد کرده و دلیل انحراف آنان را تأیید حکام مصر، موافقت با قانون اساسی و دموکراسی و پذیرش احزاب سکولار و غیراسلامی، پذیرش مشارکت در گردش مسالمت‌آمیز قدرت، پذیرش قوانین و مقررات حاکم بر مصر و جهان اسلام وبزرگترین دلیل مخالفت و انشعاب از اخوان المسلمین مصر دانیست . و دردهه هشتاد میلادی آنگاه که تنور مبارزه مسلحانه علیه اشغال گران روسی در افغانستان داغ بود ایمن رباعی الظواهری پس از یک مسافرت به عربستان وارد پیشاور پاکستان گردید …
 
ادامه دارد