آرشیف

2018-2-11

رسول پویان

چشمان خسته

چـشـمان خـسـته پـیـروی دل می‏کنند
خود را ز عقل و فلسفه غافل می‏کنند

مسجدودیرومدرسـه از حق جدا شدند
یاران به کوی عشق تو منزل می‏کنند

ازگپ حور و قصۀ غلمان دلم گرفت
دیـوانگان بـه میکــده محـفـل می‏کنند

با جرعه‏یی ز ساغر دل در کنار یار
دیـوانــه را بـه عاطـفه عاقـل می‏کنند

با چنگ وبا نوای نی و نغمه وسرود
آهو و کبک و شیربچـه مایل می‏کنند

بارنگ مهربانی و از بوی عشق دل
رفتار وحسن وذایقه خوشکل می‏کنند

خوبان چرا به غمزۀ بسیاروقهروناز
کار را برای عـاشـقی مشکل می‏کنند

اول دهند وعده و لیکن به گاه وصل
قـول و قــرار را هـمه بـاطـل می‏کنند

گاهی به میخ وگاه به‏نعل می‏زندرقیب
دیـوار را دو رویـگی کاهـگل می‏کنند

گل می‏دهند به آب و از بهرقیل و قال
ریگ کـدو ز آهـن و سنگچـل می‏کنند

میزان عــدل از صـف زنـدانیان شـنو
یک را اضـافـه بـر عـدد چـل می‏کنند

کفکـیـر می‏زنـنـد تهـی دیـگ بی‏مـواد
حلوا بـه کفچـه بخش و یا بیل می‏کنند

افراط و جهل و قاتل و تریاک باهم‏اند
انـسـان را بــه مــرگ مقـابـل می‏کنند

حرف از قبیله و ستم داعشست وبس
تا پـول خـون به جیب اراذل می‏کنند

15/12/2017