آرشیف

2015-11-13

عصمت الله راغب

چرا میزان خشونت در غور رو به افزایش‌است

؟

شرایط اجتماعی – سیاسی غور توأم با انزوای جغرافیایی آن، بدون هرنوع پالیشی فکری، سیاسی و ایدیولوژیک طوری بحال خودش باقی ماندهاست که  در طول این مدت علیالرغم اینکه دیگران خواستهای اولیه و بنیادینشان را از هر روزنهی که بود مطالبه کردند اما غوریان عزتمند ومیراثداران تمدن چند صد سالۀ سلاله غوریان کبیر، همیشه در یک سطح نگهداشته شده و همین‎طور هرگز نتوانستند به دریافت حقوق قانونی ومسلمشان فایقآیند و همین در افتادن از کاروان ترقی و مدنیت از حکومت  گذشته وسیلهیی شد تا ملت غور در شرایط موجودهم در تمام عرصهها شاهد هیجنوع تغییرات و دستآوردی قابل ملاحظهی نبوده باشند. اما جبر حاکمیتهای گذشته بنابه هر ملحوظات که بوده اجازهی هیج نوع  تغییراتی را درهیجعرصهیی جا ندادهاست، علت اینکه در این مدت چهاردهسال واندی هرگز مردم غور نتوانستند زندهگی خود را با شرایط امروزی و همسطح با ولایات نسبتاً درجه اول ودرجه دوم  سازگار ببخشند دلایل زیادی را در خود دارد منجمله عدمتوجه لازمه حکومت مرکزی برخلاف ماده‌ی از قانون اساسی که تاکید بر انکشاف متوازن درسطح ولایات دارد، حکومت مرکزی آگاهانه برخلاف اینکه عمران وآبادی، فراهم سازی سایرسهولتها ازسوی حکومت وغیره حقوق مسلم مردم غور بود آنها را به حاشیه کشاند و  از سویهم عدم توجه نهادهای دموکراتیک و احزاب سیاسی در غور به آنچهکه انتظار میرفت تا از دست آوردهای جهان بشریت با مطابقت به زندهگی عصری ومدرن، آنها را آگاهی دهند و همینطور غوریان بومی از دهها وصدها امتیازی دیگری که باید خود را شریک آن میدیدند واقفانه به انزوا کشانیده شدند.
اما در بعد مسایل امنیتی اعتراف باید کرد که در چنین وضعیتی نهتنها غور بلکه میزان نا امنی در سراسری افغانستان رو به افزایشاست و پس از شکلگیری حکومت وحدت ملی تا اکنون جنایات بزرگ و نابخشودنی از آدرسهای مختلف زندهگی مردم را به مخاطره انداختهاست، قسماً میتوانیم از جنایات هولناک که جهان را تکانداد از قتل وحشیانه فرخنده توسط رادیکالهای افراطی در زیر الاشه غنی وعبدالله و از حادثهی المناک شاه شهید که قطعاً پیامد آن از دل تاریخ و ملت افغانستان پاک ناشدنیست نام ببریم و در ادامهیی تکوینبخشی  دیگر فجایع خرد وبزرگ، سقوط ولایت قندوزبدست منفورترین چهرههای تاریخ، یکی دیگری از جنایات بزرگ بود که پس از سیزده سال در آستانه حکومت وحدت ملی به قیادت غنی وعبدالله صورت گرفت، پیامد این فاجعه المناک یک باردیگر تاریخ سیزدهساله حکومت کرزی را با همان دستآوردهای نسبیاش معکوس ساخت. در برایند این حادثهی غیرمترقبه تمام دستآوردهای مردم اعم از مسایل مادی و معنوی به خاک یکسان شد، در کنار دیگر ناگواری ها سقوط قندوز ضربات سنگینی را بر روی ملت بیچاره قندوز توأم با طوفان غم به جا گذاشت که شعله این الم تا سالهای زیادی در دلهای همه ی مان مشتعل باقی خواهد ماند.
رویهمرفته گفته میتوانیم که جغرافیای یک دولت خاصیت یک پیکر واحد بهم را دارد وقتی یک محدودهیی جغرافیایی که با همان مشخصههایش هستی دولت را در خود تعریف میکند و قسمت از قسمتهایش آسیبپذیر میشود، جایشک باقی نمیماند که قسمتهای دیگر را نیز با دردش شریک میسازد دقیقاً که ولایت غورهم به عنوان جزی از اجزای متشکله این پیکرعظیم از این امر مستثنی نیست، وقتی دیگر ولایات افغانستان نا امن باشد ودر آتش خشم دشمن بسوزد خواسته یا ناخواسته پارههای از این آتش بر جان شهروندان غور نیز اثر میگذارد.
اما ازینکه در شرایط کنونی ولایت غور در عرصه افزایش  خشونتها بخصوص خشونت علیه خانمها افزایش روز افزون دارد در این قسمت جای تأملاست. اما برداشت وتحلیل من به عنوان کسیکه با این جغرافیا و مردم آن آشنایی نزدیک دارم، بنابه فهم خویش میزان افزایش خشونتها را در غور  پس از شکلگیری حکومت وحدت ملی که اخیراً سرخط خبرهای داخلی و خارجی را میسازد به عقیدهمن  بدنبال دیگر علتهای همگانی که یکسان برتمام نقاط کشور سایه افگندهاست، یک دلیل عمدهی که در میزان خشونت در این ولایت نسبت به ولایات دیگر افغانستان رو به افزایشاست، بدون هرنوع تبعیض جنسیتی، قومی، گروهی و نژادی موجودیت حاکمیت زن در این ولایتاست. مردم غور هنوز با همان رویاهای کلاسیک و غیر دموکراتیک دارند زندهگیشان را پیش میبرند و یاهم در یک تعریف دیگر میتوان گفت که جامعه غور یک جامعه مردسالار محضاست، وهمان غرور مرد بودنشان هرگز تن نمیدهد تا کارهایشان را زیرفرمان یک زن بهپیش ببرند، تاثیرگزاری این روحیه مردسالاری تنها در گروههای استفادهجو مثل طالبان وهمپیمانان طالبان نیست بلکه؛ این به عنوان یک سنت لامتغییر بر روحیه همهگان با همان قوت و صلابتاش باقیست، از کارمندان مستقیم زیر ادارهیی بانو جوینده تا یک تعداد افراطیون، که در آغازین مرحله از ماموریت با نو جوینده بحیث حاکم این شهر، واکنش این آقایان را دیدیم وشنیدیم که حتی در رسانه‎ها عدم جواز نماز جمعه به فتوای همین یک تعداد ملاهای افراطی(نه عام ملاها)  بازتاب جهانی یافت و یک بار دیگر به جمودیت فکری غوریان خواسته یا ناخواسته تاکید کرد و همینطور عام مردم نوع نگاهشان نسبت به حاکمیت زن در این آستان، سوال بر انگیزاست، و قطعاً همان روحیه زنستیزانه ودغدغهی مردگرایی ویاهم مردسالاری که در خانوادهها حکمفرماست، و ازطرف دیگر ازینکه در فرهنگ افغانیت ما همیشه زن،  زن تعریف شدهاست، به مشکل میتوان جایگاه زن را به عنوان کسیکه شریک کارهای زندهگیاست وحق حقوق مثل مردها دارد تثبیت کرد. بازهم  به باور مردها  زن یعنی موجود نیازمند به مرد که هرچه مرد خواست بر آن تحمیل کند زیرا به رای همان مقوله مشهور "هرآنکس که نان دهد فرمان دهد" نه اینکه آنرا حاکم خود تعین بدارد وگوش به فرمان آن باشد. اینجا ذکر سخن علی رضا شریفی پژوهشگر و نویسنده را که در مورد جایگاه زن در فرهنگ حاکم بر افغانستاناست ذکر آنرا در این نوشته عاری از مفاد نمی بینم که میگوید:
"…. زن در فرهنگ افغانی میزانی است که تمامی آن چه را که باید یک مرد داشته باشد، از قبیل شجاعت، غیرت، دین، تعصب، دلیری، ناموس، ننگ و … با آن سنجیده می شود. شاید بتوان شباهت هائی میان مردان سنتی و "شیرهای نر" یافت. سلطان بودن یک شیر در جنگل و فرمان روائی بدون قید و شرط او بر گله ها، به این بستگی دارد که تا چه حد بتواند شیر های نر رقیب را از اطراف گله ی ماده ها دور کند. به همان میزانی که شیر نر در دور کردن رقبا از خود شجاعت نشان دهد، به همان پیمانه در میان ماده ها از احترام برخوردار است. مردان افغانستان نسبت به زنان، چنین حالتی دارند. اگر بخواهد دینداری کسی را محک زنند، با معیار زن است؛ اگر شهامت او را بسنجد با معیار زن است؛ اگر تعصب و دلیری او را بیازمایند با میزان زن است؛ اگر عقل و درایت او را بسنجند با معیار زن است. اگر بخواهند او را به خاک سیاه بنشانند، باز هم بوسیلۀ زن است" تفسیر وتعبیر آقای شریفی انعکاس دهنده‎یی واقعیتی عینی از زنده‎گی اجتماعی ما بانوع زاویه دید‎مان نسبت به خانم‎هاست که هنوز عام مردم ما اعم از فمینست‎های که طبل آزادی زنان را می‎نوازند تا زن ستیزان که با موجودیت آنها مخالفت دارند و هم اعتدالگرایان که خود را درمیان فمینست‎ها و زن ستیزان قرار می‎دهند همه ی ما در یک کشتی سواریم.
اما در یک دایره‎یی تنگ‎تر مثل غور وقتی وضعیت زنان سنجیده می‎شود در آنجا این معادله نتیجه‎ی سخت‎تر از این دارد، زیرا در غور هنوز جوی عمومی بدست ملاهاست (نه عام ملاها) بلکه بدست آنهای که با ساده گی یکی را انسان خوب  ودیگری را تکفیر می‎کنند؛ فرق نمی‎کند که این ملاصاحبان در گروه‎ی طالب باشد یا غیر طالب، اکنون بنابه همین اصل، گفته می‎توانیم که افزایش میزان خشونتها تا کشتارهای وحشیانه از سوی یکعده افراد بنام این و آن در حالیکه هنوز در شناخت وفهم خلقت خود مشکل دارند بر میگردد به عدم اتخاذ تدابیر لازم و به موقع و راه‎های پیشگیرانه در زمینه جلوگیری از این اعمال غیر انسانی از سوی حاکمیت محلی، که افراطیون از این فضای بوجود آمده مفتیان عصر خویش واقع میشوند و دروازه محاکمات خویش را در هر دشت ودیاری باز نگاه میدارند. جای نگرانی  ایناست که ما هنوز برای حاکمیت زن در غور آمدهیی یک بستر اجتماعی-سیاسی نبودهایم و نیستیم، اولاً برای ما خیلی الزام آور این بود که ما پیش از اینکه حاکم مان یک خانم میبود، حد اقل برای حاکمیت آن یک بسترمیساختیم که در آن بستر موجودیت زن را به عنوان جزی از پیکر اجتماع و سهیم در تمام قدرتهای سیاسی، اجتماعی وفرهنگی… تبلیغ میکردیم، ویا حد اقل میتوانستیم جایگاه زن را بعنوان یک انسان کامل ثابت میساختیم( درحالیکه چند روز پیش حرف ناقص العقل بودن زن از سوی همین یک تعداد افراطگرایان، جهانی شد)، تا گوشهای این طیف از جامعه(افراطگرایان) باز میشد و یا هم  اقلاً نوع نگاهشان نسبت به این موجود تغییر میکرد. که متاسفانه در این عرصه ما پیش از وقت سبقت جستیم، و این خود عامل برای قربانی دادن ما شد، قطعاً همه ما معتقد بر این هستیم که قتل خانم "رخشانه" قتل اول و آخر نیست که ما پیامد مرارتبار آن را حس میکنیم، پیش از سنگسار بانو رخشانه از سوی طالبان ما شاهد قضایای مشابهی دیگری نیز در شهر فیروزکوه مرکز ولایت غور بودیم که بازتاب جهانی یافت ولی هیج نوع اقدام عملی بخاطر پیگیری پروندههایشان از سوی حکومت محلی صورت نگرفت. بدون شک این خلاء عقیدتی نسبت به موجودی بنام زن تا زمانی که پر نشود و حاکم ولایتی  ما هم زن باشد با این بیاراده گی، قطعاً ما شاهد یک اداره سالم که بتواند عاملین این عمل وحشیانه را به زنجیر عدالت به بندد  نخواهیم بود.
بدون هرنوع دخالت؛ وقتی نماینده رییس جمهور به زبان خود اعتراف می کند که محل حادثهیی دلخراش قتل"رخشانه" در چهل کیلو متری شهر فیروزکوه قرار دارد و این محل از اداره محلی غور خارج و تحت مدیریت طالبان میباشد، این اعتراف از یک سو بیانگر یک حقیقت مسلماست و از سوی دیگر اشاره به ضعف حاکمیت جناب خودشان دارد که به زبان خود بر آن اشاره میکند. دقیقاً "اودک غلمین" جای که رخشانه با تمام لطافتهایش در گودال ظلمت با بارش  سنگهای چند کیلویی از سوی قسی القلبترین مخلوقات خدا، جان را به جان آفرین تحویل داد، مربوط شهر فیروزکوه یعنی مرکز این ولایت است. به عبارت دیگر این مکان حادثه، جایست که چند قدمی بیش از کرسی مقام ولایت فاصله ندارد بازهم این عمل وحشیانه بدون هرنوع مداخله نیروهای امنیتی صورت میگیرد معنایش ایناست که خانم جوینده قادر به تامین امنیت سرتاسری در غور نیست، بلکه ایشان تنها قادر بر ایناست تا بتواند اطراف اورنگ بلورین و تعمیر مقام ولایت را امنیت تامین کند، درحالیکه مقتضای مردم از نمایندهی حکومت مرکزی چیزهای بسا بلندی در سطوح مختلف است!
گفته میشود که  اتفاق این حادثهیی دلخراش که عزت ملت با غرور وسلحشور غور را یک بار دیگر به زمین زد، به همین بهانه آقای رییس جمهور هییتی ترکیب از مقامات بلند پایه حکومتی را از مرکز به ولایت غور اعزام نموده، تا این قضیه را از نزدیک بررسی کنند، در چنین شرایطی که مشکلات ولایت غور به شمول چگونگی اتفاق این حادثه همه بدون هر نوع ابهام آفتابیست وحکومت محلی هم قادر به هیج نوع اقدامات عملی در عرصه مجازات ومکافات عاملین قضایا نیست؛ پس رفتن چند شخص از مرکز بنام این آن جز اینکه یک هزینه هنگفت را زیر نام کرایه سفری در جیبها ذخیره کنند دیگر چی پیامد قابل قبول را برای مردم غور به ارمغان خواهد داشت؟
 در یکنگاه گفته میتوانیم که یافتهای این هییت اعزامی به غور مشابه به یافتهای هییت کمیسیون حقیقت یاب قندوز، جز خاک زدن به چشمان مردم دیگر هیج نوع پیام واضح وروشن را برای ملت مژده نخواهد داد.
بیایید علاج واقعه را قبل از وقوع بسنجیم این هنوز اول کار است، بجای اینکه نامهای ما در خشونت سرخط خبرها نباشد تدابیر عملی را روی دست بگیریم وراههای معقول تر دیگری را که حد اقل کارساز مشکلات ما بوده باشد جستجو بکنیم. اعتقاد به یافتههای هییت اعزامی به غور جهت بررسی قضیه و مجازات عاملین قتل رخشانه افسانهیی بیش نیست ودرد هیج غوری را دوا نخواهد کرد، ما برای رهایی از این همه تحجرگرایی تنها یک راه داریم که آن هم داشتن یک حکومت محلی ثابت قدم و با صلابتاست در غیر آن بیشتر از این لکههای ننگین بنام آستان غور در سرخط خبرها و در دل تاریخ به ثبت خواهد رسید.

نویسنده: عصمت الله راغب
18-8-94