آرشیف

2019-6-15

گل رحمان فراز

چرا طالبان در نبرد با نیروهای دولتی پیروز اند؟

چرا طالبان در نبرد با نیروهای دولتی پیروز اند؟

 
شاید عنوانِ فوق به نظر تان دُرشت، سوژه ناکارا و کمپاین به نفع دشمن تلقی گردد اما حقیقتی است که باید ریشه یابی شده و راه های مبارزه و مقابله به آن جستجو گردد. زندگی زیرِ چترِ دولتِ مقتدرِ زیباست که بتواند قانون را تطبیق کند و از طریق سپاهی های توانمند، با تجربه و نظامی امنیت مردم را بصورت اساسی تأمین نماید.
آیا متوجه شده اید که تا حال هیچ صاحب منصب و نظامی بلند رتبه در حالت نبرد با مخالفین کشته نشده است و آمار قربیان جنگ را سربازان بی واسطه شکل می دهد. در ذیل به مواردِ می پردازم که موجب ناتوانی نیروهای ملی امنیتی افغان و توانمندی دشمنان این خاک می شود:
 
عوامل:
نبودِ صلاحیت های رزمی نیرو ها:

نیرو های ملی امنیتی افغان زمانیکه در ساحه مصروف نبرد با طالبان و دشمنان این خاک اند، از خود صلاحیت مستقلانه دفاع از خویشتن و تعرض از موضع را ندارند و همیشه در انتظار هدایت مقامات بلند پایه برای پیش روی و شلیک می باشند. مراعات سلسله مراتب موجب تخریب تحرک، انگیزش دشمن و بی روحیه شدن نیرو ها می گردد. این خود موجب شکست نیرو ها و پیروزی دشمنان خواهد شد.
 
بی تفاوتی مسئولین بلند پایه:
مسئولین بلند پایه نظامی و ملکی مرکزی در برابر داد و صدای نیرو های حاضر در میدان جنگ همیشه بی تفاوت بوده اند و طرزالعمل اجرایی عاجل و سریع نداشته اند. ایشان با داشتن دفتر های مجهز و موتر های زرهی نمی توانند به وضعیت سخت نیرو ها در سنگر دفاعی فکر نموده و ایشان را درک نمایند.
 
انگیزش نابود نشدنی بودن طالب:
تبلیغات و شایعه پراکنی دشمن مبنی بر نابود نشدنی بودن آنها بین مردم عوام و حتی نیرو های که با ایشان در نبرد اند، تأثیر وافر نموده است. از کُشت و بست طالبان در نبرد ها هیچ آمار و ارقام پخش نمی شود و این خود به طالبان کمک‌می کند تا مردم باور نمایند اینکه در جنگ شان مسلکی عمل نموده و نیرو های امنیتی نمی توانند در مقابل حملات شان سپهر گردند.
 
عقیده، روحیه مذهبی و جنگ ائیدولوژیک:
طالبان با یک روحیه روحانیت و عقیده مذهبی با تفکر مجاهدت وارد میدان نبرد می شوند. ایشان به فکر اینکه کُشتن شان به شهادت ختم شده، کُشتن دیگران جهاد و مرتبه قاضی شدن را به ایشان می دهد و جنگ با نظامیان مصلحت دین است…! به قتل و کشتار مردم عوام و نیرو ها پرداخته و در محیط های ماحول دهشت و وحشت راه اندازی می کنند.
 
وابستگی طالبان به ستون پنجم:
ستون پنجم اصطلاحیست که حالا به افرادِ نسبت داده می شود که در بدنه بالای حکومت مصروف کار بوده و با وجود موقف عالی در حکومت، به دشمنان نظام و مخالفین دولت کمک، همکاری و جاسوسی می کنند. ایشان صداقت با طالب و دشمن را به مراتب ارزشمند تر از حمایت نظام و دولت کنونی تلقی می کنند. وابستگی طالبان به این دسته افراد می تواند ایشان را آگاه تصامیم دولتی و عملکرد نظامیان در مقابل ایشان گرداند تا تغییر جهت در مسیر حمله و راه مقابله شان جستجو کنند.
 
نبود عزم سیاسی برای نابود سازی طالبان:
دولت تا حالا نمی داند چه راهکاری را جستجو نماید تا به نابودی دشمن تمام‌ گردد. موقعی به تفکر رهایی طالبان از قید زندان/حبس و گهگاهی به اندیشه صلح با طالبان می اندیشد. این خود بی برنامگی و نبود عزم راسخ سیاسی دولت برای نابود سازی دشمن اش را نشان می دهد. عقل نمی پذیرد که‌ در طول یک و نیم دهه به ایشان راهِ نبرد را برای نابودی شان در پیش گیریم و سر انجام به این نتیجه برسیم که جنگ راه پیروزی نیست و خیر در صلح است.
 
مداخله کشور های بیرونی به جنگ داخلی:
شکی نیست که طالب ساخته و پرورده چندین کشور بیرونی است که اعضای ارشد اش در کشور های همسایه زندگی نموده و برای تحقق آرمان های ایشان در کشور خویش تلاش می نمایند. این تلاش ناشی از گروگان گیری خانواده اعضای بلند پایه دشمنان در همان‌کشور می شود که از بیم نابود شدن خانواده شان، از هیچ نوع تلاش دریغ نمی ورزند‌.
 
تبلیغ شایعات مردم عوام به نفع طالب:
مردم عوام صرف نظر از تهیه خدمات دولتی برای زندگی بهتر شان و جان فدایی های نیروهای دولتی همیشه در پخش و نشر اخبار به نفع طالب/دشمن تلاش می نمایند. شایعات که همه ما شنیده ایم، شامل: گروه ضربه طالبان، گروه سرخ، داشتن اسلحه دور بین دار، آله های شب بین، تعرض بی ترس…! می باشند. این تبلیغات به دشمن روحیه داده و برای نیروهای امنیتی هراس افگن خواهد بود.
 
هویت پرستی سران مرکزی:
اکثر سران مرکزی از هویت مخالفین دولت دفاع نموده و در شرایط حساس از ایشان به نفع خویش و سیاست خویش استفاده می کنند. دیده ایم که عملیات تصفیوی نیرو های امنیتی کشور در چندین وظیفه از طرف سران مرکزی ملغا شده و انگیزش اش هویت پرستی سران مرکزی بوده است.
 
استعمار فکری/ پیروزی شایعات بر حق:
طالبان و در کُل مخالفین دولت، نبرد با دولت را جهاد محسوب می کنند مانند دوره مجاهدین که نبرد با شوروی سابق را جهاد می شمردند، این امر به حق بودن عملکرد شان نزد کسانی که درک نمی کنند تجلی می گردد و برای اعضای قسم خورده و ایدئولوژیک شان توان مقابله، تعرض و هجوم را می دهد. غیرت و عقیده کاذب بر حق بودن توسط طالبان بستر فعالیت شان را گسترده می سازد.
 
رهایی زندانیان طالب که قاتل صد ها نظامی بوده اند:
به تکرار دیده ایم که زعمای دولت برای آوردن صلح و آرامش دست به رهایی زندانیان سیاسی و عادی طالبان می زنند که همان افراد یا در نبرد با نیرو های دولتی و یا هم حین اجرای عملیات تخریب کارانه دستگیر شده و به پنجه قانون سپرده شده اند و در نتیجه عملکرد شوم شان چندین نیروی دولتی کشته و زخمی گردیده است. روند رها سازی زندانیان نه به استقرار صلح کمی می کند و نه فعالیت آشوب گرایانه مخالفین را کم‌می سازد.
 
نبرد نیرو های امنیتی برای اخذ معاش:
اغلب نیرو های ملی امنیتی افغان به علت فقر و بی کاری به صفوف این نیرو ها پیوستند. لقب نان آور شدن فامیل را درست از پیوستن به این جمع دریافته اند. تهیه نان و تامین زندگی بخور و نمیر برای خود و خانواده هدف اصلی و اساسی شان را شکل می دهد نه آرمان مأموریت (خدا، وطن، وظیفه)! آنها از مدارا کار گرفته و منتظر اخذ معاش شان اند نه به اُمید پیروزی در نبرد با مخالفین دولت.
 
طالبان چیزی برای از دست دادن ندارند:
موردِ با اهمیت برای طالبان را پیروزی در جنگ و دستآورد در نبرد شکل می دهد. آنها مجبور نیستند حسابی فعالیت های انجام شده شان را به کسی دیگر ابلاغ نمایند. ایشان چیزی برای از دست دادن ندارند و تنها هدف والای شان را جستجو می کنند که همانا داشتن دستآورد در نبرد ها است.
 
قومانده واحد طالبان:
در کُلیه نبرد های طالبان در مقابل دولت، طالبان از یک قومانده واحد پیروی می نمایند. طالبان به موقف که برای شان تعیین شده احترام گذاشته و به تاسی از امر و حکم همان شخص مصروف فعالیت می شوند. فعالیت های که زیر چتر قومانده واحد صورت می گیرد، موثر تمام‌گردیده و کابینه ساحه اثر بخش بشمار می رود.
 
جنگ چریکی طالبان:
طرز نبرد طالبان با دولت همیشه چریکی بوده که با داشتن یک میل اسلحه، یک موتر سایکل (که حتی پیدا نمودن تیل اش چالش زاست) و یک روحیه شکست ناپذیر در مقابل نیرو های مجهز، آموزش دیده و مسلکی نظامی ایستادگی و مقاومت می نمایند. اصل بنیادین فعالیت چشم گیر را برای فرادستان شان کمین و تعرض است.‌
 
راهکار ها:
۱. تفویض دُرست و همه جانبه حمله، فیر و حرکت برای نیروهای امنیتی که در ساحه عملاً به دشمن در ستیز اند.
۲. نظارت از روند کاری هر بزرگ نظامی در مرکز توسط تیم نظامی مجرب و ارزیابی درست سران ملکی بخاطر قطع دست معامله گران (ستون پنج) از مداخلات علیه حکومت داری از داخل حکومت.
۳. نشر و پخش حق بودن نیرو ها برای دفاع از سرزمین شان (نه بسان اعلان تجارتی بلکه بسان پالیسی سرنوشت ساز و روحیه بخش دولتی) از طریق مطبوعات و رسانه ها.
۴. تدویر محافل تقدیر از کار های شایسته و سمینار های تولید انگیزش و روحیه برای نیرو ها (نیرو های امنیتی باید آموزشِ انگیزشِ عسکر و سرباز دوره داکتر نجیب را برخوردار شوند)
۵. عدم رهایی زندانیان سیاسی و غیر سیاسی طالبان.
۶. تحمیل حکومت بالای مردم و حمایت همه جانبه حکومت از هر شهروند مسئول.
 
نتیجه گیری:
مردم سراسر وابسته ی نظامی خواهند شد که بتواند از حقوق انسانی و شهروندی شان حراست نماید. نیرو های که در ساحه می رزمند و برای حفاظت مردم شان شهید می شوند، هیچگاه از یادِ مردم عوام نمی روند و همیشه در قلب مردم جایگاه خاص و ویژه دارند. مردم متنفر از نظامیان است که دفتر گرم و متکای نرم را از خواست های برحق مردم ترجیح می دهند و از خزانه دولت و پول ملت شکم چرانی می کنند.
دولت های مقتدر هیچگاه آرزو های زندگی توام با رفاه و آرامش مردم را نادیده نمی گیرند و بر سر خواست های بر حق ملت شان خاک نمی پاشد. آنگونه دولت ها هیچگاه برتری یک شخص را نسبت به شخصی دیگر نمی پذیرند و ملت شان را بخاطر تعصاب قومی به گرداب غم رها نمی کند.
دولت های که دهه های جنگ‌را پشت سر گذاشته، دموکراسی را به تمثیل گرفته و روند ملت شدن را از نو تجربه می کند هیچگاه خواست فرا قانونی دشمنان را نمی پذیرد و طبق رضایت ایشان عمل نمی کند. دولت ها باید بکوشند تا در مقابل هر نوع هدف برای نا همگونی شهروندان اش سپهر قرار گیرد. دولت باید آگاه باشد، آگاه از شهروند که در مرکز کشور زندگی می کند و هم‌ شهروند که در دور ترین نقطه کشور حمایت گر دولت است. بی تفاوتی دولت در قبال ملت هیچگاه استدلال قناعت بخش ندارد و هرگز با معذرت خواهی حل نمی شود.
 
با مهر
گل رحمان فراز