آرشیف

2017-8-8

نثار احمد کوهین

چرا خاموش هستم؟

سوال که این روزها از طرف بیشتر دوستان مطرح می شود و گاهی بعضی از دوستانم پارا از پرسش هم فرا تر می گذارند و در مسند قضاوت خویش مرا مبارز مقطعی می خوانند و در مجلس های خصوصی خویش زبان گشاده و می گویند که به خاطر وظیفه گرفتن لبانش را مهر کوبیده است.
به هرحال من در قدم نخست باید بگویم که اجداد من هیچ یک کارمند دولت نبودند و از معاش دولت امرار معشیت  نکردند، و حتا پدرم در زمان که نظام عسکری جبری بود از خدمت به دولت سر باز زده است و همیشه نان خود را از ابله کف دست و زمین های آبی و للمی میراثی خویش به دست آورده است و هنوزم کسانیکه به دهکده ما رفته باشند از نان و نام که پدرم از زحمت ابله کف دست خویش به دست می آورد می دانند و آگاهی دارند؛ اما آنچه که می خواهم این جا به دوستانم دلیل سکوتم را وضاحت بدهم همانا تجربه، درک و فهمی است که بعدها متوجه شدم و آن اینکه تمام دوستان به شمول خودم از مبارزه مدنی حرفی می زدیم و می زنیم، در باور جدید من هیچ کدام مبارزه مدنی نبوده و نیست و تمام حرکت ها و گفتگوهای ما شبیه به یک مبارزه ناسالم و مقطعی است که بیشتر این حرکت ها به ضرور فردی و اجتماعی تمام می شود.
 
من جای خوانده بودم که یازده عنصر اساسی که حرکت مدنی را معناح میدهد و با حفظ اصول امانت داری یازده ویژه گی  قرار ذیل است:"

۱. شعار که هدف اصلی را روشن میسازد.
۲. گفتار که شعار را به شعور تبدیل میکند. اینجا منظورم دادخواهی است
۳. تشکُل که حمایت ایجاد میکند و شعار و شعور را به ارادهء ساختارمند و مردمی تبدیل میکند
۴. استمرار که شعار را به برنامهء واقعی و دوامدار تبدیل میکند. اینجا منظورم داشتن استراتژی مستمر است.  
۵. دموکراسی که اراده و نقش بازیگران را بر بنیاد ارادهء کلی معرفی میکند و رهبرانِ تظاهرات را بر میگزیند
۶. مشروعیت که قانونمداری و حاکمیت قانون را بر عملکرد حرکت مدنی تفسیر میکند
۷. شفافیت که صداقت بازیگران اصلی را برای جامعه تضمین میکند
۸. حسابدهی که دستاندرکاران را در برابر عملکرد ها و پیآمدهای آن پاسخگو میسازد
۹. تعهد که نمیگذارد رهبران حرکات مدنی قربانی بازیهای سیاسی شوند
۱۰. همبستگی که پایهداری در برابر استبداد را استحکام میبخشد
۱۱. دسپلین که تمام عناصر بالایی را به عینیت میکشاند."

در خاتمه نویسنده یاد آور شده بود که هر حرکت مدنی که از این عناصر یازدهگانه خالی باشد، قربانی معاملههای سیاسی میشود و یا به زودی از هم میپاشد. و آنچه که من ازین نوشته و خواندن کتاب خاطرات گاندی (همه مردم برادر اند.) آموختم این بود که هیچ حرکتی مدنی در کشور ما نتوانست است با معیارهای مدنی خودش را وفق بدهد و بهتر بگویم تاهنوزم ما درین ماتم کده با جامعه رو به رو نیستیم که بتوانیم از راه مدنیت حق خواهی کنیم و اجتماع ما، قوه درک یک سیاست مدار معامله گر و یک مدنیت گرای دلسوز را ندارد و آنچه مسلم است مدنیت گرایی و مدنیت خواهی در طول تاریخ غریب و منزوی بوداست و در جامعه افغانی مدنیت خواهی، به بی  عزتی و بی  و ابروی و در نهایت به قیمت جان آدم تمام می شود. این واقعیت دارد که ما در جهان سومی به مردم های رو به رو هستیم که فریب دهنده گان خویش را بیشتر از ناجی های خود دوست و باور دارند.
در هر صورت اگر توانستم دوستان متحد و معتمد پیدا کنم و یا در چنین گروهی رو به رو شدم بدون تردید جانم را درین آرمان بزرگ فدا خواهم کرد و آنچه باید اعتراف کنم این است که تاهنوز کم تر با چنین دوستان که درک مدنی و آرمان  های بزرگ انسانی داشته باشند رو به رو شدم، ولی این به این معنی نیست که همچون انسانهای درین وطن و جود ندارد و شاید بسیار هم و جود داشته باشد، اما من موفق نشده باشم که بشناسم شان و به امید دیدار و شناخت این چنین دوستان و مبارزه دوام دار و آرمان گرا.

کوهین 
16/5/1396 
کابلافغانستان.