آرشیف

2015-12-11

استاد غلام حیدر یگانه

پــنــــج ربـــــاعـــــــــی

(5)

ابلیس به صد هیأت و صد رنگ آید
با عقل اگر باخته، با بنگ آید
وحشی گری از رونق اگر فردا، ماند
عینک زده از قله ی فرهنگ آید


این نیست که «هرچه امرکا خواهد خواست»
آنست همیشه که خدا خواهد خواست
اما نکند خدا، نخواهد؛ الا:
چیزی که وطن به یک صدا خواهد خواست


افسوس که در علم و هنر، شک کردیم
اصلاً به تقلای بشر شک کردیم
با این همه، باقی ست برون رفت، این بار
ای وای، اگر بار دگر شک کردیم    
 


تزویر و دروغ و حرص، خون می ریزد
اتش به تنورة جنون می ریزد
یک شعر، کجاست، آن که با قولش، شهر
از خانه به بانگ «نه !» برون می ریزد


یک شام غمین، بانگ و علالا آمد (1)
گفتند: شغال از ره بالا آمد
در قریه سگی بود به زردی مشهور(2)
دف می زد و می خواند که لالا آمد

ـــــــــــــــــــ
(1)            «بانگ و علالای سگان…» (مثنوی معنوی)
(2)            سگ زرد، برادر شغال. (ضرب المثل)