آرشیف

2015-1-14

محمدعلی فائق واحدی

پــایـــگاه خشم و فــــــریــــــــاد

 

ای سوار بر محمل سبکبار ابر های بارانزا؛
آیا هودج صبوری توســــــــــت که با طمانینه از فرا سوی مرزها میگذرد وآواز دلتنگی ات را به گوش جهان مرساند ؟
بگو با من وبخوان برایم سرود زیبایت را که میشکند دیوار های پولادین سکــــــــــــــــــوت را ومینویسد بر حریر گلبرگهای گیاهان وحشی وصحرایی اشعار عاشقانه وجانسوزت را ای در خانه خود غریب!
ای مطلوم سوگوار ! ای صمصمی ترین پایگاه خشم وفریاد ای قامت خونین استوار وفرم چـــــــــــگونه میشود تــــــــــــــــورا سرود که فراتر از زبان وکلامی !
توکـــــــــــیستی که در آغاز آفرینیش فرشتگان در کویت زمزمه گر شدند. با لا اله الاالله ای غیرت شکوهمند ای صنوبر نجیب که در حصاری از حماه گرگان گرسنه گرفتار آمدی واز زیارت قبیله وقبله محــــــــــــــــــــــــــــروم ماندی تابیرحمانه بر تو بتازند وخونت را مباح بدانند.
چشمانمان را به سفـــــــــــر های دور فرستادییم ونگاهها را به آسمانن فروغ امید در دلمان نقطه ای بکارد وانگشتـــــــــــــــــهای بشارت را به ما نشان دهــــــــــد بشارتی سبز وزیبا.
چشمانمان را به سفر های دور فرستادیم ونگاهها را به آسمان از بهار به تابستان واز خزان به زمستان تا دراین ســــــــــــــــــــفر طولانی فروغ امید در دلمان نطفه ای بکارد و انگشتهای بشارت را به ما نشان دهد بشارتی ســــــــــــــــــــــبز وزیبا.
روزها وسالها از کنار مان گریختند وانتظار دلها را به ملامت نشست وما از بطن ومتن خشونت ها ودمان خارستانها واز سرازیری حنجره ها , حوصله وآرامش گذشتیم وخدارا به یاری طلبیدیم با یک هن فریاد عالمگیر وبادعا های با زبان دل او را خواندیم.
ناگهان از متن تاریخی که در راستای زیر کشاندن شخصیت انسانی مان نویشته میشد جدا شدیم وفتح شهر سپیده را صلا دادیم.
تا با دستهای بالنده خود از سنگها ستاره بسازیم واز آب الماسها را بتراشیم . اکنون ای هم سفر تصویر پرواز را در ذهن خود بکار که تحمل فضای بسته دردناک است فضای را که تو ندانی آیا انسانی یا حیوان , حشره ای یا گیاه.
ودر باور خـــــــــــــــود بنویس دیگر زمان از هیچ چیز نمیترسد جز خداوند قهار وبر این باور باش که ضربهای چکشهای استبداد تندیس آزادی انــــــــــــــسانی را نمیتواند شکست ویقین داشته باش که خاکمان زرو,زور و, تزرویر در تــــــــــــــــــــــلاطم وسوسه های خـــــــــــــــویش به نابودی محکوم اند.