آرشیف

2018-6-19

محمد اسحاق ثنا

پدر

 

به خانه رفتم‌ و دیدم پدر به خانه‌ نبود
همه‌ غمین و گرفته جز این نشانه نبود 

به هر سو دیده پدر گفتم او صدا کردم 
سکوت بود و دیگر چیز در میانه نبود 

پدر چه رنج ها که ندید تاکه من بزرگ شدم
مگو که قصه ای عمرم به جز فسانه نبود 

نهال زندگی ام تا او بود خرم بود
نهال عمر بخشکد اگر جوانه نبود

پدر برفت چی گویم ز درد رفتن او 
به جز ز آه و فغان گریه ای شبانه نبود

همیشه ورد زبانم دعای بخشش اوست 
به من عزیز تر از او در این‌ زمانه نبود 

ثنا چه خواب غم انگیز دیده ام دیشب
به خانه رفتم و دیدم پدر به خانه نبود

محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا