آرشیف

2015-8-11

Shahla Latifi

پدر زخمی

پدر زخمی از درد بگریست
دیدگانش هراس و شرم ندید
یاس و شکستگی قلب حزین 
در میان دست اندوه و غمش
سخت غرید
و غرور را 
در میان قفس داغ شرور
محکم بست
نور روحش در عزاداری جسمش بدمید
چلچراغ آرزوهایش دیگر سرد و بی روح
از میان باد سرد خاطرات زار نالید
دیدن رخسار بی روح پسر
در میان حریر سرد و سپید
دل و ایمان قوی پدر را 
با غصه درید
روی کرد سوی شعاع عشق
در آغوش ماه
وز همه بخت افاق
شکوه ها را برچید
ضعف دستانش بر حلقه ی غم 
سست گردید و کدورت بچشید
آن گاه 
از عرش فروغ صبر و عشق 
در میان نفرتش نور ببارید
تا بپوشاند تنومندی درد را
از سراپای خسته ای ناامید
و تا بگشاید روزن درد را
با کرامت به سوی صبر و امید
و پدر، مردی بشکسته و زار
قامتش راست کرد با همت شیر 
تا نگاه دارد قلب غمزده را 
زنده با خاطرات عشق دیرین

شهلا لطيفی 
08-02-2015