آرشیف

2015-1-16

محمد حسن حکیمی

وعده هـــــــــای پوچ رئیس جمهور کرزی به غور

 

 
 

(ياايهاالذين آمنوالم تقولون ما لاتفعلون)
 
با وعده تو نشستيم      اما تو وفا نداشتي
زمان ميگذرد          چيزي باقي خواهد ماند
 
 شاگرد صنف نهم مكتب بودم بياددارم كه در سال 1382  روزي به شهر آمده بودم ديدم تمام  شهررا افرادي نظامي گرفته بود عده اي زياد ي مردم  در شهر ديده مي شوند وسيماي  شهرراموجي از شادي  فرا گرفته بود .از خود  پرسيدم چي گپ خواهد بود؟ ديدم  يكي از دوستانم به طرف مي آيد. درحالي كه  خوشحال به نظر مي ريسد ، گفت: ( خبر داري  ريس جهمور  به غور مي آيد ؟)شهر در شادي غرق بود، صداي طياره در فضا پچيد ريس جهمور از هو ا پيما پا ين شد .مردم در حالي كه كف مي زدن و شادي مي كردن از فرود گا ه تا در وازه مقام ولايت به دو طرف سر ك ايستاده بودن .اطفال دسته دسته گل به ريس جهمور تقديم مي كردن .تعداي زيادي پيشروي استي‍ژدر چمن نشته بودن و انتظار ديدن آقاي كرزي و شنيدن سنخنان ريس جهمور شا ن را مي كشيدن .ريس جهموربا اظهار بهترين تمنئيات وسلام ها و ياد آوري از تاريخ پر افتخار غور و مقامت و جهاد دليرانه آنها ،اعمار سرك هرات –كابل از مصير مناطق مر كزي اعمار بندبرق پو زه ليچ با لا ي دريا هرير ود ،اعمار صدها مكتب ،ده كلينك . فارم زراعتي و استديوم ورزشي و شبكه هاي آب رساني را به مردم غور وعده داد .مردم بلا و قفه كف مي زدن و ابراز احساسات مي كردن .از وعده هاي گرم ايشان بدنم از شوق مي لرزيد ،اشك در چشمانم حلقه زده بود .آقاي كرزي مي گفت ان شا ءالله چهار سال بعد از راه سرك پخته به غور خواهم آمد . چهار سال بعد غور صاحب برق،شفا خانه ،كلينك ،سرك ،آب ،و استديوم خواهد شد و هزران نفر صاحب كار خواهد گرديد .گر سنگي و فقر از بين خواهد رفت وتغيرات گلاني در اقتصاد و زندگي مردم به ميان خواهد آمد .من آنروز كه به طرف خانه در قريه خود مي رفتم خودم را در عالم خيال در سرك پخته حس مي كردم و چغچران را با آب وبرق. شفاخانه مي ديدم و لحظه به لحظه چپن سبز ريس دولت و وعدهاي شرين اورا بخاطر مي آوردم . شش سال گزشت و من فهميدم كه آن خوشبيتي ها چيزي جز لاف و خواب و خيال نبود .نه سرك آمد ،نه برق و نه كلنيك .ريس جهمور هم دو باره به غور نيامد ،نه از طريق هواو نه از طريق سر ك وعده داده شده اي خودش .هريرود مسل سابق خروشان از شهر مي گزرد .چغچران همچنان با همان  جنراتور كهنه باقي مانده از روسها اند گي روشن مي شود و بيشتر شبها در تاريگي مي لرزد .شاگردان هنوز مكتب شان تعمير ندارد ،معلم و كتاب مسل و كميا شده . كلنيك  و شفا خانه هنوز هم درك ندارد ، آب را مسل گزشته همچنان در سطل و بانكي مي آوريم . مردم از بيكاري به ايران مي روند و معتاد بر ميگردن .قيمت ها روز تاروز بلند مي رود . مواد سوخت و مواد خوراكه  به آسمان هفتم رسيده آند . فساد اداري مو ج مي زند و اميد ها به يا س تبديل شده اند ،غور يكي از ولايات با امن افغانستان مي باشد .مردم آن هميشه  حامي و پشتيبان دولت هستند ،كشت كو كنار را به در خواست دولت محو كردند و به صفر رساندند . در انتخبات ها همكاري كردند و اشتراك ورزيدند ومن حالا هر گاه به كارهاي ريس دولت در غور فكر مي كنم ،جزتصويري خا كستري از چپن سبز و كلاه پوست كرزي چيزي در ذهنم نمي آيد و آينده همچنان تاريك است .

 
با احترام
 
محمد حسن حكيمي يك تن از جوانان غور