آرشیف

2014-12-30

سید مسعود نشیط

وحــشـت ایـــــــــام

روز وشب میگذرد از درِ کاشانه ی من
نه جوابی به سلام دل بیچاره ی من

آفت موسم خشک وصورت چاک زمین
هیبت طرز نگاهش اجل خانه ی من
   نه کلامی که چه آورد زبرِدست دعا
نه پیامی ز پیِ شکوه ی دوستانه ی من
چرخ مسکین چه برد دست به خورجین تهی
طلبِ خاص من و شیوه ی شاهانه ی من
عمر شب رفت ولی عقده ی دل باز نشد
دوخته باتار وفا بود لب صد پاره ی من
طلب وخواست ودعا جمله به آسای دل است 
ورنه معشوق بداند سبب وچاره ی من
خنده واشک  وسلام وتن بیمار  ز  اوست
ناله از روز اول بود سخن نامه ی من 
نیک وبد هرچه رسد  خیردعا کن نشیط
ورنه مغبون زمان است سرِ دیوانه ی من