آرشیف

2019-2-27

غلام رسول مبین

هیزم کشی

در جریان حکومت طالبان، مصروفیت عمده ی ما و همردیفان مان هیزم کشی بود. چندین موقعیت منابع خوبی هیزم یا بوته بودند و این جاه ها عبارت بودند از:

  1. پشته گاو مورک (گرمابک)، که با گذر از پوزه لیچ و نارسیده به تسرقی به سمت شرق چغچران واقع است. 
  2. یکه خاک، ولی در آن وقت به نام یکه شهید نیز یاد میکردند. این جاه به جنوبِ پوزه لیچ و پایین تر از قریه های تله و سُمک موقعیت دارد. ازینکه یک قبر در میانِ یک جر موقعیت دارد به این نام مسما است. 
  3. کوتل قراوه، که به سمت شمال چغچران موقعیت دارد و نارسیده به قریه صوفک. ولی بیشتر کسانیکه به شمال هریرود زندگی داشتند، جهت جمع آوری هیزم به آنجا میرفتند. اما مسیر ما کاملا مشخص بود که به پشته گاومورک و یکه خاک میرفتیم. 
  4. بندِ بایان مربوطات کندیوال، چونکه در آن موقع خانواده ما به غرب فامیلی ها زندگی میکردیم. ولی گهگاهی از جانب مردم ممانعت صورت میگرفت. اما از یکه خاک و پشته گاومورک کمتر این حادثه تکرار میشد. 
  5. هیزم کشی یا بوته آوردن کاری سخت، شاقه و نفسگیر است. اما، من میخواهم که درین مقاله به ابعاد مختلفِ هیزم کشی اشاره نمایم. نخستین بُعد آن خاطره ها است:

خاطره های هیزم کشی: شاید نتوانم خاطره های شیرینِ را از هیزم کشی یاددهانی نمایم چونکه این کار خیلی مسلکِ باافتخارِ نیست. یا انسان ازین مسلک خاطره تلخ دارد ویا خاطره های فراموش ناشدنی. من هیچگاهی به این کار که سالیان زیادی دستانم را ترکاند، اولاغم را زخم کرد، کفشهایم را فرسوده ساخت، لباسهایم را پینه دار ساخت، لبهایم را خشک کرد، چشمانم را گردآلود ساخت، موهایم را پرخاک کرد، پاهایم را چملوک کرد و بالاخره اینکه بینی ام زنبیل خاک شد و گوشهایم نیز خاکپُر شدند، کدام خاطر خوبی را یادآوری نمایم. 
گرچند خانواده ها به صورت عموم در آن وقت هیچگاهی درین مورد توجه لازم را نداشتند و تا جای مقصر هم نبودند، چونکه منابع سوخت و تحرُق شان همین هیزم بود. من، محمد نعیم تیمن، محمد حامد رفیق، سید جلال کمالی، سید حریف هاشمی، عبدالولی و نظر محمد بچه های کاکا خیر محمد، محمد ناصر انوری و ده ها رفیق دیگر، از جمله هم مسلکان همان دوره هستیم. وقت های زیادی شده است که هیزم کشی را نسبت به مکتب ترجیح ده ایم. درست یادم میآید که ما از بین بازار تیر میشدیم و تمام مردم به سمت ما نگاه میکردند ولی کسی به کسی چیزی نمیگفت چرا که همه به این زحمت مبتلا بودند. 
هیزم کشی از جمله کارهای شاقه است. حتا به روستاها در حال حاضر نیز کودکان و اطفال این کار را انجام میدهند. هیزم را به پشت خود میآورند که به نام پشتکی و اگر بالای اولاغ بیاورند به نام "خَرَکی" یاد میشود. این بدترین نوع خشونت است. خشونت که متاسفانه به یک فرهنگ قابل قبول جامعه ما مبدل شده است. هرچند که هیزم و هیمه نابود شوند، به همان تناسب این مسلک و شغل شاقه تر میشود، چونکه مسیر این زحمت کشان دورتر میگردد.  
در زمان طالبان، بعد از ظهر میرفتیم به هیزم یا به گاو مورک یا به یکه خاک. تا به شام ویا بعد از شام خرکی های ما تکمیل میشد و شب میامدیم به پوزه لیچ. کنار قلعه ضحاک خوابگاه همه کسانیکه هیزم میآوردند بود. ما اجازه نداشتیم که تا ملا اذان (نماز صبح) وارد شهر چغچران شویم. اگر احیانا کسی در جریان شب کوشش میکرد که وارد شهر شود، مورد آزار، اذیت و شکنجه طالب ها قرار میگرفت. خیلی سخت بود، به زمین میخوابیدیم، کفش های خود را بالشت میساختیم، یک پتو بالای سر و بدن ما گذاشته بود. خواب نبود، کابوس بود، استراحت نبود-اهانت بود، آرامش نبود-فرسایش بود. 
علاوه بر طالب ها، یک خله برِ بغَل همین قوم های وردک بودند. آنها، به جز وردک ها را ایماق خطاب میکنند. شخصی به نام "طوفان" از قوم های وردک در آن موقع کر و فرِ زیاد داشت. تا که توانست بدی کرد، تا که توانست قومگرایی کرد. هیزم کش ها را خیلی آزار میدادند، حتی گهگاهی لت و کوب مینمودند. چونکه حکومت طالبانی (اوغانی) بود. من، هیچگاهی ازین فرهنگش خوشم نمیآمد چونکه هر رژیم مثل آب روان است ولی ما ماندیم، وردک ها و ریگ های دریای هریرود. قابل یاددهانی است که هیچگاهی علاقه به انتقام گیریم ندارم، اما سوگمندانه که با شکست طالبان، قوم های مرغاب این مسایل را از قوم های وردک تلافی نمودند. باوجود اینکه بسیاری از معلمین و هم صنفی های دوران مکتب ما از قوم وردک بودند. هیچگاهی باهم کدام منازعه ی نداشته ایم. لاکن باحفظ این همه صمیمیت ها و دوست ها کسانی هم پدیدار شدند که قلب های ما را مکدر ساختند. 

لوازم اولیه یک هیزم کش:

  1. تناب.
  2. اولاغ. 
  3. کرند. 

انواع هیزم کشی

  1. پشته کشی: یعنی از راه های نزدیکتر میتوانستیم به پشت خود این مسلک را انجام دهیم. من به کرات و سال های زیاد این کار را برای خانواده ام انجام داده ام. 
  2. خَرَکی: یعنی انسان گل به روی و گلاب به صورت، یک خر داشته باشد. اگر این خرنر باشد که سرکشی غافله هستید ولی ماچه خر آخر اولاغ است. چونکه هم سست است و هم منتظر کُره اش میایستد. هرکس که ذریعه خر هیزم کشی نماید به لوازم ذیل نیاز دارد: 
  3. تناب، دو حلقه یکی برای تینگ زدن (بستن بارش) و دیگری برای محکم نمودن بارش بالای خر. 
  4. ته تنگی، عبارت از تنابِ دو متره یا چیزی درازتر میباشد که به هر دو سرش دارای آزه (حلقه های چوبی یا آهنی) میباشد و دو تناب است. 
  5. اولاغ یا خرِ داشته باشد که پالان و تنگ و منگش نیز آماده باشند. 
  6. کرند، در جریان ماه حوت، حمل و الی ثور میشود که هیزم را توسط دست از ریشه برکند ولی آسیب های زیادی محیط-زیستی دارد و باعث انقراص این گیاه میگردد. 
  7. یک بشکه خورد برای آب خوردن و یک چونته برای نانش داشته باشد. 
  8. شلوار، کُرتی، دستکش و موزه برای جلوگیری از کهنه و فرسوده شدن لباس هایش لازم است. اما، عینک درین مسلک کاربرد چندانی ندارد، ولی بیشترین صدمه را چشمهای انسان میبیند. وقتیکه کلان شویم این موضوع را بیشتر درک میکنیم. 
  9. حَشَر: طلب همکاری از دوستان ویا اقارب انسان است. حشر یک فرهنگ تقریبا عمومی در سطح کشور است و این تنها منحصر به هیزمکشی نیست. به هرکاری مردم به حشر روی میآورند. روز محشر نیز درین مورد پیوند دارد، یعنی جایکه انسان ها همه جمع میشوند و حسابدهی میکنند. من این فرهنگ را زیاد تجربه کرده ام. 
  10. هیزم کشی توسط موتر: این حادثه در آن وقت ها کمتر رخ میداد. چونکه تعداد وسایل نقلیه کمتر بود. تنها موترهای که به نام گاز یا بوینگ یاد میشد در آن وقت مروج بود. چند وسیله محدودی خلیفه صیفور، خلیفه ظفر و … داشتند. بیشتر کسانیکه ذریعه موتر هیزم جمع میکردند، از پنبه کار میآوردند. پنبه کار باگذر از قریه کاسی در بین کاسی و غلمین موقعیت دارد. این منطقه یکی از مناطق لاینحل است که دربین موی سفیدهای کاسی از سالیان سال جریان دارد ولی تاهنوز منحیث یک منازعه لاینحل باقیست. من هیزم کشی را توسط موتر ازین موقعیت نیز چندین باری تجربه نمودم، یکبار حشر همصنفی ام فضل احمد امینی برادر کهینِ حاجی عبدالاحد دولتیاری بودیم، از یادم نمیرود که فضل الرحمان برادرش راننده بود، قدش کوتاست، پاهایش به بریک، کَلَچ و اکسیلیتر موتر نمیرسید، بالایشان چوب میخ زده بود که حاکم باشد. 

آسیب شناسی: انجام هر کاری را از دید جامعه شناسی و آسیب شناسی آن باید که مورد مطالعه قرارداد. بدون شک که هیزم کسی هم به انسان آسیب میرساند و هم به محیط و اجتماع: 

  1. کشیدن هیزم به دست ویا قطع نمودن یکسره آن توسط کرند ویا هر وسیله که باشد محیط را آسیب میرساند. وقتیکه یک محیط سرسبز به یک محیط خاکی مبدل شود، انسان احساس وحشت میکند. 
  2. قطع هیزم و هیمه باعث ضعیف شدن مقاومت محیط در مقابل سیلاب و طوفان های طبیعی میگردد و این مساله باعث میشود که حتا، اراضی و محیط های لازم نیز صدمه ببینند. که این تجربه را در جریان سال های جدید خیلی مشهود بوده ایم. 
  3. انقاع کامل هیزم ویا هر گیاهی که باشد، محیط را کویر ساخته و پرندگان نیز فراری و از بین میروند. 
  4. محیط بدون هیزم، هیمه و سرسبز باعث صدمات اقتصادی زیاد برای خانواده ها و جامعه متعلق به آن میشود. چونکه، هر نوع علوفه در مقابل اندک بارانی تاب و مقاومت کرده نمیتوانند و حیوانات نیز به کمبود جدی علوفه مواجه میشود. چیزیکه فعلا تجربه میکنیم. کنجاره یک نوع امداد ویا همکاری اهانت آمیز است که موسسات ملی و بین المللی برای حیوانات ما و محیط ما آماده ساخته و توزیع مینمایند. 
  5. محیطِ عاری و خالی از هیزم و بوته باعث گرد و دولخت میشود. کوه و دمن و دشت و صحرا همه گردآلود اند. انسان احساس حقارت و خستگی کامل مینماید و این پدیده باعث بروز امراض گونگون میشود. نمونه بارز آن اسهالات، مشکلات بصری (دردهای چشم)، مشکلات تنفسی، مشکلات جلدی و تا جایی به مشکلات روحی و روانی نیز انسان مبتلا میشود که ناشی از گرد و غبار و هوای دلگیر و گرفته میباشد. 
  6. قطع هیزم و هیمه باعث از بین رفتن کشتزارها و علفزارها میشود که یگانه دلیل فروش حیوانات مردم به بازار به طور ارزان و زیرِ قیمت صدمه محکمی به اقتصاد خانواده ها میرسد. 
  7. زندگی به یک محیط که مردمش، زمامدارش و مسوولینش توجهی ویژه ی به محیط زیست و تحفظِ سرسبزی ندارند، برای انسان خسته کن و ملال آور میشود. سالیان زیادیست که دلهای مان ازین ناحیه مکدر است. هیچگاهی، مدعی شده نمیتوانیم که فرهنگی زیستی مان تکمیل است. تکمیل نه، بلکه دارای کمبودی ها، نواقص و مشکل های زیادیست. 
  8. منابع زیاد انسان به اثر قطع نمودن یک هیزم از بین میرود، که این منابع عبارت اند از، نخست از همه فرهنگ، دوم اقتصاد، سوم صحت، چهارم موقعیت خوبی زندگی و زیستی. 
  9. عدم توجه به تحفظ محیط نیست، گسست اجتماعی را بوجود میآورد. این ناپیوستگی وقتی به میان میآید که انسان ها برای خرابی محیط خویش به رقابت برمیخیرند. قُرُق یک فرهنگی پسندیده ی است که باید بالای آن توجه لازم صورت گیرد. 
  10. ضربه دیگر هیزم کشی به انسان، ایجاد کم خوابی است. چونکه منابع هیزم و بوته به مرور زمان کم شده میرفت، شخص هیزم کش مجبور بود که از 2 بجه شب الی 2 بجه روز را بخاطر یک بار یا دوبار هیزم، مصرف نماید. 

پیشنهاد ها: 

  1. ایجاد روحیه همدیگر پذیری و هماهنگی در بین مردم روستاهای مربوطه و جلوگیری از بقض، کینه و عداوت. 
  2. همکاری لازم با ادارات دولتی به خصوص ریاست زرات و مالداری و ریاست محیط زیست که مسوولیت عمده شان را تحفظ محیط زیست و جنگلات تشکیل میدهد.
  3. همکاری به بزرگان محل به خصوص شوراهای انکشافی برای تحفظ قُرُق های محلی. 
  4. ارایه آگاهی دهی برای مردم محل به خصوص قرای دوردست که از مطبوعات، رسانه ها و نشریه ها به دور قرار دارند. 
  5. ایجاد و تدویر نشست های گونگون با مقام ولایت و ارگان های مربوطه، به خصوص نهادهای امنیتی که از شکار و منقرض نمودن پرنده ها و حیوانات کوهی توسط انسان ها بیخبر، بی بندوبار و قانون بیخبر جلوگیری جدی به عمل آید. 

این مقاله را بخاطری درین موقع نوشتم که فصل بهار و گرمی های آن در راه است. ماه حوت یعنی ماه خیزش انسان ها برای ریشه کن نمودن هیزم و هیمه. اگر کدام دوست ویا خواننده ی این مقاله را از خیرِ خود با همه کمبودی ها و تُندی هایش مطالعه مینماید. امیدوارم که نواقص آنرا بگونه درست و لازم بگیرد و اندوخته های خویش را نیز مضاعف نماید. 

بامهر
غلام رسول مبین
غور، چغچران
8 حوت 1397