آرشیف

2014-11-17

سید علی آقا مشفق

…هم ساقه ی لبخندی !

درجاده ی روئیاها توهم سفرم هستی
ای شورغزلهایم ، تو شعرترم هستی
درباغچه ی انگور،درشهر غزل بانو!
توهم قدح وجامم ،توهمچکرم هستی
نه تلخی ونه شوری ،نه ترشی نه شی شی شی
نه ! جام عسل هستی ، شیر و شکرم هستی
گه هستی شب تاروگه روزپراز خورشید
باذلف ورخ زیبا شام وسحرم هستی
حتا خودمن خودراگم کرده ام ازچشمم
درآب ودرآیینه تودرنظرم هستی
هم ریشه ی غمها ی ، هم ساقه ی لبخندی
هم دردمرا درمان ، هم دردسرم هستی
من تشنه ی چشمانت ، توساقی لب هایم
من مثل کدو هستم ، تو مثل کرم هستی
تو نم نمک باران ، تو شرشرک دریا
تو غل غلک چشمه درجوی وجرم هستی
درشهر دعای من درکوچه ی تسبیحم
گلبانگ اذان ، آره ! – ازسوی حرم – هستی
ای پیکره ای شعرم ازمرمرچشمانت !!
تو – باورق لبها – شرح هنرم هستی
درزندگی سرد وخاموش وغم آلودم
هرروزه تو خورشیدی ، هرشب قمرم هستی
هم شعری وهم معری ، هم لفی و هم نشری
هم قصه وافسانه ازگنج وزرم هستی
یگ حوض پرازنازی ، یگ دشت پرازعشقی
یگ جنگل لبریز از….ازنیلوفرم هستی
یگ دهکده ی عطری ، یگ دره پرازشعری
تو ، هم قفس ودامی ، هم بال وپرم هستی
درکلبه گگ قلبم ای هم نفس " مشفق " !
هم پنجره وسقف ودیوارو درم هستی

 

15قوس 1391/ مرکز لعل