آرشیف

2014-12-29

رامین رحیمی

هر سخن ات زبـاله خـاک شود

دور از تو روم که ذهن من پاک شود
چون هر سخن ات زبـاله خـاک شود

با آن همه تشویش وتمـلک که منم
ترسم که دلـم هزار ویک چاک شود

دیوانه ! نه آن شود که سبـزم باشد
بس جای که میروم چه زردناک شود

خوابی که تو دیدی من وچشمان ات
هر لحظه به کـوری تو دردنـاک شود

آن تازه درختی که ز سیبش خوردی
از سرخـی بـر آیـد و دل نـاک شـود

بیـم ام نکنـد که تو جهـانی باشی
با این سخن ام زمانه بیمناک شود

من مـی روم وبـجای انـگـور رخ ات
ای عشق تو بگو دل چقدر تاک شود

رامین رحیمی