آرشیف

2020-8-15

رفعت حسینی

هایهوی پرواز

 
شب آمد
شب آمد وگیسو
شبِ گیسوانِ توآمد.
*
وسرگرم اندیشه بودم،آتشفشان درسرشتم
صدایی زادوارِ پیشین، موج می زد
ودنیای من رازبودوآوازوپرواز.
*
تهی بودم ازهایهوی خیابان
ستاره حکایت زهشیاروخسبیده می کرد
ومهتاب باقصه هایش
مراتابه آینده می بُرد ودرخواب می شست
ومی خواستم تا به پایان دنیا
درختِ سپیدارباشم.
*
همه تاروپودم درآن شب
نشستن میانِ شقایق وآینه ها بود.
*
زاعجازوازبال سرشاربودم
ومی شد غمم را زچشمم ببارم
وتا خطِ آخربپایم.

۲۰۲۰
برلین،
جرمنی
.
.