آرشیف

2014-12-29

عبدالکریم خشنود هروی کهدستانی

نیست ! یک رهبر،که دستش پاک بُود

ایوطن ! آن خصم ،خرابت کرده است
در تنــــــــور بینم، کبابت کرده است
هرچه در اکناف توست ، ازلایعقلون
درشکنج ودرعــــــــذابت کرده است
سر نشینا ن توا نــــد،درقیـــــد خس
چاپلــــوسا ن ،بیحجابت کرده است
خـار، درچشما ن این پستــفطرتا ن
قصد قتــــل ،دود مانت کرده است
شـــرم اونآ یـــــــد،زپیر ونوجوان
هرکجا بینی،اهــــــانت کرده است
نیست یکرهبر،که دستش پاک بُود
قتل خونین ، برترابت کرده است
گربگوینم،نیست آن وُجدان پاک
اینسُخن ،برحق دلالت کرده است
درهمین اوضاع،پررنج و مــلال
اومنا فــق،چه شماتت کرده است
شُــدزدل،احساس همنوعی ورحم
کَی کسی گوش برفغانت کرده است
سرکشا ن درهرد یــار، دربسترت
ظلم وبیـــداد،برمکانت کرده است
فارغ ازغیـظ وخصومت کَی شوند
گُــرگ رابینی،شبا نت کرده است
هستیی ما ،ازچه رومعدوم گشت؟:
زانکه درهرامر،خیانت کرده است
هرکجا توبنگری،ظُـلم و ستــــــــم
جور دهَــرگویی،عتابت کرده است
مِـــــــلّتم ! تا کَـــی نفاق وبــد د لی
بی اتفاقی،بین خرابت کـــرده است
ایبرادر! در توهیچ احساس نیست ؟
چه ؟ برآن افغا نستا نت کرده است
کُن نظر! برآن دیا نتهای خــــویش
گر شُـدی نیک،کامیابت کرده است
ورهمینگـونه بما نی،خـــواروزار
نسل آتـــی،کَی حسابت کرده است
نه ،عزیزم!کَی شود برمن قبول:
غفلـــتت برتو،زیانت کرده است
آریا نَسلی !و مُسلِـــــمزاده ای !
بندکی را،بین حرامت کرده است
برخیز وبند اِسارت بر شکـــــــن!
بدسگا ل،برتو حقارت کرده است
بُگـــذر! ازخودخواهی ِدوران دون
کبرونخوت،هم حصارت کرده است
چون نفـــا ق ،آن دامن پاکت گرفت
دا لر ودیــنار، شکارت کرده است
روی چشمت پرده ایست،ازخون خلق
قسی القلـــب،آن شرابت کرده است
خاک برچشما نِ تو،ای بی اد ب !
آن رذالتـــهـــا،بی آبت کرده است
دست مظلـــوم وگریبا نِ تــو ِزشت
آخرالامــر،چاک چاکت کرده است
روز وشب ، درگیـــرودار اِشکمی
ا یرو ونا تو ،غـــلا مت کرده است
(خشنودا ! ) درد دل و بیتا بی ا ت
این دودست،برآن عنانت کرده است
 
*************************
عبدالکریم(خشنود هروی کهدستانی)
مورخه ء 17-جنوری-2012میلادی.