آرشیف

2014-12-29

عبدالکریم خشنود هروی کهدستانی

همنوع را بگو!، که ظفــر درقناعت است

آنچه که گُفتنیست،وبگُـــفتی شجـاعت است
واندرعمل،نهُـــــفته نمودی ،مهــارت است
این برسلوکِ نیک تو،هم خوب دلالت است
درغیرآن، توهرچه نــهی از ضلالت است
بررغم خاطرت،آنچه رسدخود ملالت است
هرگاه قبـــولِ زشت تو نمایی،خیانت است
این امربنزداهل خرد،خوب وضاحت است
ازجنبِ عقل ودانش وعلم،این کفالت است
انجام هرعمل که پلید است، ندامت است
هرآنکه کینه توزشده ست،ازحسادت است
تنظیم آن اموربعـــــقل،خود امارت است
سعی وتلاش روزوشبی ات ریاضت است
سوی عیال کس که ببیــــنی،وقاحت است
با داشتن حیــــــاء،وجودت سلامت است
هرچه که دور وبوم تو بینی امانت است
عطف توجهت بهمه چیز، صیانت است
اندر میان من وتو ایدوست! رفاقت است
آئین ودین ومطلب ما هـــم شراکت است
عزّ وشرف برای بشر،یک کرامت است
این ازعلائمیست،که درحشربرائت است
این غفـــلتت زامر الـــهی،کسا لت است
ورتوخَــرَد کمائی نمایی رصانت است
ابراز آن عقــــــیده برایت اصالت است
ای موئمن عــــزیز!ترا آن شرافـت است
ازاصلِ من وتـــــو،هرجـــا روایت است
وزکرده های زِشت ونکوهم حکایت است
دانشِ که درسراست ،برایت کفایت است
هرچه عمل که مینمایی،ازآن دیانت است
دردَیــــرِمافروتنی ات،آن اطاعت است
ازســـــوی لایزال،برایت حمایت است
چون بهترین ثواب،ببین درجماعت است
تنها اگر نماز بخـــــوانی،هـــدایت است
گرتارک نماز شدی،خودفضاحت است
هردم برای اهـــــلِ تو،دنیا قیامت است
اجرای امرزشت وپلــید،بدسرایت است
کَی نزد حق دعــای خبیثان،اجابت است
دربین خلقِ میهنِ ما،بس سعـــایت است
لفّاظی هرکجا بهرِحرص،بینهایت است
هرکس نمودنقــــد خبیث،از دِرایت است
گرنقـــــد سالم است،زبهرِ سعادت است
ازدستِ جهلِ من وتو،اینجاشقاوت است
زیراکه قلب وسینه بدونِ ذکــاوت است
درلابلای نُکتهء من،خوش کنایت است
هم جمله آن اصول تکلم،رعــایت است
دشنام وناسزا به بشر،بــــدجنایت است
تفریق وآن نفاق ز دست لجــاجت است
حُسن سُخن برای مخاطب،ضمانت است
این نکته های تلخ وشیرین،باصراحت است
همچون حـریق زبانه کش وپرحرارت است
هرسوختـــــنی که هست،بحکم دخالت است
انــــــدرچنین پدیده،تماماً عــــــــدالت است
این حالتیست،که خُــــــدا را رضایت است
درمتن حُکمِ حَــــــــقّ،نه ذرّه وخامت است
هرحرف خلاف گُفتهء حقّ کرد،ازدنائت است
وآنچه که لایــــــزال برات داد ،عنایت است
ذکرخُـــــدای(ج)برای ما،نیک حاجت است
دیــــــدن زهــــرمریض،همانا عیادت است
خیرش رسدبرای تو،کزکـــان رحمت است
گرچه زچشم من وتو،انــــدرغــیابت است
ادای هر نمـاز،لــــــزوم بر طهارت است
هرکارخیر زمحمـــــــــد(ص)وراثت است
ساعی تویی،لباس حریرزان صناعت است
پیدایش خوراکِ تو،هــــم اززراعت است
آن جستجوی آب حیات،خوش حلاوت است
همنوع رابگـــــو!که ظفــر درقناعت است
ای روح پاک !نیروی تـــودر مناعـت است
می دان،که مطمئن الــــقلوبت،قرائت است
شیخ فقید(باسط)،صوتش باطـــراوت است
هرصبح وشام بهرِما ،خوش آن تلاوت است
عطف توجهت بما یـــاربّ،نــــظارت است
هرآنچه رحمت است ،بهرِما جلادت است
قهروغضب بقوم لوط،ازآن لواطت است
این عملِ قبـــیح زبشر،ازرذالــــــت است
اینقوم!وایوطن!،که اصلش نجــــابت است
شمشیرعــــدل روزِجزا،از قضاوت است
ازبهرِهرمریض ومرض،آن طبابت است
لیکن !اگر شـــفا ء نرسد؛پس رحلت است
محدودچوگشت توانِ ما،دانی چه علّت است؟
زیرا :حیـــــات روی زمین در اسارت است
گرزندگــــیت شناخت ندارد،خجالـــت است
هرچند ترا لــــوازم سعد است وطاقت است
تاهستی درجهـــــان ،ترا آن عـــبادت است
رنجی بدلِ مرسان!کــــآن سفــــاهت است
هرگفتهء رکیک بفــرد،سخت اهانت است
گر حیله ودغـــــا بنمــــایی،سیاست است
اندر میان خـــــلق وطن،این شماتت است
تعبیرهر کلمه به توصیف،عـــبارت است
هرچیز بجای اثم دهی،آن ســخاوت است
شرطِ که فرض گشته بما،هم نظافت است
زخم زبان بکس برسانی،جــــراحت است
هرگه که زشتخویی نمایی،قــــباحت است
این گُفته هــای من،نه بهرِتجــــارت است
بل ،برای تاءدیب هرنـــوع شرارت است
اوصاف آن کلام تــــو،درآن ظرافت است
علم بدیع ما، عجب یک خوش صناعت است
ایهــــــام ولف ونشر،مســـبِّب بلاغت است
منظــــومه در دری ،بحقیقت وجاهت است
درمتن شعرونثــردری،خوش رقابت است
فخرهم بـرای شاعروشعر،آن سلاست است
آن افتخـــار سرمـــدی اندر متـــــانت است
صدها رسوم وعنعنـــه برما ثــــقا فت است
اضداد به علم وآن ادب،خود سماجت است
درقلب ومغزِرِند زنــــدیق،بس کثـافت است
برموئمـــــنان بروزِجــزا،آن شفاعت است
(خشنود!)بگوبرای خدا(ج)،هرچه گفتنیست
این دم برای تــــــو،آن نیک ساعــت است

***
عبدالکریم(خشنود هروی کهدستانی)
شهر کییف – اوکرائین.مورخهء
03-03-2014م.