X

آرشیف

نگذار از لبان تو لب‌خند گم شود
نگذار از لبان تو لب‌خند گم شود
از عشق هرچه شعر نوشتند گم شود
 
با مولوی برقص و به حافظ سلام کن
نگذار زند زخمی و  پازند گم شود
 
نگذار از بلاغت این سرزمین عشق
فرخنده و فروغ و فرهمند گم شود
 
آباد می‌شویم و وطن شاد می‌شود
روزی که این سیاست و ترفند گم شود
 
ای کاشکی کدورت این روزهای تلخ
در لای دود و دانه‌ی “اسپند” گم شود
 
تنها نه دشمنان سمنگان و بامیان 
بدخواه قلب خسته‌ی هلمند گم شود
 
نگذار خشم رستم شهنامه‌ ناگهان
از داستان دیو دماوند گم شود
 
بگذار تا سقوط کند حکم و امر و نهی
آنکه نشسته جای خداوند، گم شود
 
این دُر شاهوار زبانِ عزیز ماست
گنجی که گم نمی‌شود، ارچند گم شود
 
تا زنده‌ایم، زنده و پاینده پارسی‌ست 
کی عشق‌ِ بینِ مادر و فرزند گم شود
 
جاوید باد دُر دری! کور خوانده‌اند ـ
از این بساط قندِ سمرقند گم شود
لیلی غزل
———–
فرستنده:
احمد محمود امپراطور 

نگذار از لبان تو لب‌خند گم شود

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.