آرشیف

2020-5-19

نوستالوژی عید

امسال سخن گفتن از مزایای عید خصوصاً برای مردم کشور ما چنان دشوار است که یادکردش بلافاصله همان مصرع معروف را در ذهن تداعی می‌کند که باری شاعری گفته بود:

«مُحّرَم صد شرف دارد ازاین عیدی که من دارم!»
متاسفانه عید به دلیل شیوع گسترده آفات متعدد و در راس آن ویروس کرونا در سراسر دنیا، رنگ و بوی پارینه و حلاوت اعیاد گذشته های دور و حتی سالیان پسین را ندارد. هرچند در دیار آغشته به خون ما از دو، سه دهه بدینسو به دنبال رمضان های خونین، عید گاهی با غم و ماتم آغشته بوده، معهذا در بسا مناطق با شان و شکوه ذات‌الوصف تجلیل می‌شد؛ اما امسال به دلیل دامنگیر بودن چندین بلا و آفت بزرگ دراین سرزمین، عید ما به مرارت استخوانسوزی عجین است.

 در این نوشته برآنیم نخست صفحاتی از کتاب خاطره های اعیاد گذشته را ورق بزنیم، عیدهایی که آمیخته با چاشنی حلاوت بود وتا حدودی به استثنای برخی از وقایع ناگوار، عاری از درد وغم، و بدینترتیب مقایسه ای کنیم با عید امسال فطر یا رمضان، که سراپای آن آمیخته با یاس و درد و اندوه و خون و حرمان است.

بدین باوریم هرچه به گذشته های دور نظر ‌افگنیم، می‌نگریم که مردم مسلمان ما در آن روزگار هرگز مجبور نشده بودند با  چنین مشکلات توانفرسایی دست و پنجه نرم بکنند، بل با قلوبی مملو از سرور و شادی به استقبال آن می‌شتافتند.

تجلیل از مراسم اعیاد گذشته توام بود با نشانه های وافری از نشاط و دلگرمی و دلخوشی‌ها، از آن جمله میان منورین و اهل قلم  و سخن آیین بر این بود که در مراسم یا محافل ادبی ای که همراه با ساز و نوایی به راه انداخته می‌شد، پیش از ارائه یا تقدیم شعری از خود شاعران، به سروده های اساتید بزرگ ادب، به عنوان طلایه یا فتح باب یا حُسن افتتاح، تمسک جسته می‌شد، شعری که از دیوان شاعران بزرگ، انتخاب می گردید، به وسیله گرداننده محفل یا یکی از اشتراک کنندگان خوش صدا که در عین حال برخوردار از وجهه ادبی در خور قدری می بود، دیکلمه می‌شد.

تا جایی که نگارنده به خاطر دارد، در مناطق شمال کشور عمدتاً برای برگزاری همچو محافل ادبی به غزلیات عیدی بیدل بیشتر توجه معطوف می گردید. نظیر این غزل ابوالمعانی:

 پهلو به چرخ می‌زند امروز جاه عید

کج کرده است باز مه نو کلاه عید

دارد ز ماه نو همه تن یک خط جبین

یارب بر آستان که افتاد راه عید

گویا به وصف قبلهٔ معنی‌نواز ماست

این مصرع بلند فلک دستگاه عید

آن قبله‌ای‌ که جانب محراب ابرویش

خم دارد از هلال غرور نگاه عید

صبح وفا سرشته لب مهرپرورش

دارد تبسمی‌ که نیاید ز ماه عید

هرچند از هلال رقم ‌کرد روزگار

در چشم اعتبار خطی از گواه عید

پیش درش ز خجلت تسلیم بیدل است

تا آسمان نشان لب عذرخواه عید

عید در آن روزگار غنچه های ذوق را می‌شکوفاند، بیدل گرایان علاقمند بودند آنچه به نام هدیه از سفرۀ قریحۀ خود به دوستان ارائه دهند، در مقدمۀ کلام خود می‌کوشیدند، ابیاتی چند از معنی طرازی های بیدل بگویند تا توجه دیگران را با گفتن «عید مبارک» بیشتر به سوی خود جذب کنند و محفل را به طرز زایدالوصفی به وجد و شور در بیاورند. این شعر بیدل مصداق خوبی برای همچو مناسبت ها داشت:

ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک

فردوس به چشمی‌ که ترا دید مبارک

جان دادم و خاک سرکوی تو نگشتم

بخت اینقدر از من نپسندید مبارک

بربام هلال ابروی من قبله‌نما شد

کز هر طرف آمد خبر عید مبارک

دل قانع شوقیست به هر رنگ‌که باشد

داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

در عشق یکی بود غم و شادی بیدل

بگریست سعادت شد و خندید مبارک

 مکاتبۀ عیدی و انشاد سروده های عیدانه از سوی شعرای معاصر رسم دیگری بود که از دهه های گذشته مرا به خاطر مانده است. و آن طوری بود که علاوه بر محافل و اجتماعات ادبی ای که بدان اشارت رفت، در ارسال نامه های تبریکی از همدیگر، سبقت می جستند. بودند بسیاری که ضمن نگارش متنی به نثر ادبی و یا نثر مسجع، در آغاز و یا در پایان تبریکنامه خود با چند بیتی از اشعار استادانی چون مولانا، سعدی، حافط، سنایی و…، نامه های شان را آذین می‌بستند و یا ضمن تدارک تحفه ای اشعار آن شعرا را همراه با نقش و نگار خاص و خوش نویسی و گُل‌کاری های قلمی می‌آراستند و این نمایندگی از کمال مبحت نسبت به یکدیگرمی‌کرد و  بسی به آن اهتمام مبذول داشته می‌شد. بیشترین شعرهای انتخابی عیدی، عبارت می بودند از سروده های مولانای بلخی نظیر این اشعار:

عید بر عاشقان مبارک باد

عاشقان عیدتان مبارک باد

عید ار بوی جان ما دارد

در جهان همچو جان مبارک باد

بر تو ای ماه آسمان و زمین

تا به هفت آسمان مبارک باد

عید آمد به کف نشان وصال

عاشقان این نشان مبارک باد

روزه مگشای جز به قند لبش

قند او در دهان مبارک باد

عید بنوشت بر کنار لبش

کاین می بی‌کران مبارک باد

و بسا این شعر دلنشین، نقش نامه های تبریکی می‌شد:

بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد

بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد

معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد.

و در پاسخ، گیرنده نیز ضمن ارسال تحایفی در خور شان فرستنده، بیتی یا ابیاتی از دیوان یکی از شعرای بزرگ چون حافظ شیرین سخن بر می‌گزید و سپس به کاغذی رنگین با خط زیبایی خطاطی و اطراف آن را با گل های رسامی شده می آراست و می فرستاد:

روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست

می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

تا جایی که به یاد دارم، بیت معروف زیر در پیام های تبریکی بسیاری از دوستان تکرار می‌شد:

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

چه مهر و محبت عجیبی در میان یاران حاکم بود. صمیمیت از لابلای کلمات موج می‌زد و همدلی و همنوایی تحایف ارزشمندی بود که از ژرفای دل به همدیگر ارزانی می‌داشتند. از همین رو آمادگی ها برای تجلیل از عید از هفته ها و گاهی هم یک ماه قبل گرفته می‌شد، سینه های زن و مرد و خورد و بزرگ از باده سرور لبالب می‌گشت و همه فرا رسیدن صبح عید را لحظه شماری می‌کردند تا مشتاقانه و بیصبرانه به دیدار دوستان و عزیزان بشتابند وهمدیگر را از سر مهر به آغوش بکشند.

از این گونه خاطره های شیرین در اذهان فراوان است و هیچ هموطنی را نمی‌توان سراغ داشت که از جشن و فرحت ایام عید روزگاران گذشته چیزی به یاد نداشته باشند و حسرت آن روز های خوب را نخورند!

 

 

{{ زهر سوگ در ساغر عید امسال}}

 

… دردا و دریغا، نه سخن از تجدید خاطره های شیرین است و نه هم رفتن به استقبال عید رمضان و قربان با خاطر آرام و قلب های شاد!

باور نمی کنم کسی را سرودی از این دست بر لب بروید:

دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست ( سعدی)

یا:

عید آمد و عیش آمد و شد روزه و شد غم

زین آمد و شد جان و دلی دارم خرم

ماه رمضان گرچه مهی بود مبارک

شوال نکو تر که مهی هست مکرم ( قاآنی)

و یا کسی از دلبر خود تقاضا به عمل آرد که گوشه بامی بیاید و گوشۀ ابرو بنماید تا با مشاهدۀ ابروی او روزه داران متقین شوند که رمضان رفته و هلال عید پدیدار شده:

بر سر بام بیا، گوشۀ ابرو بنمای

روزه گیران جهان منتظر ماه نواند.

و یا :

رمضان موکب رفتن ز ره دور آراست

علم عید پدید آمد و غلغل بر خاست ( ارزقی هروی)

و:

عید با کوکبه خویش در آمد به جهان

وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان ( امیر معزی)

دلایل غم اندودی که مسلمانان جهان به خصوص مردم افغانستان خوشی را بر نمی‌تابند و به استقبال آن به گونه سالیان پیشین نمی‌شتابند، از سر بی مهری نیست، بل از سر ناگزیری است و  مبتنی بر بنای سه انگیزه درد افزا، که آن ها را باید سه آفت بزرگ دراین سرزمین خواند:

1-     آفت کرونا یا کووید نزده:  بلایی که مصیبت آن بر همه جا دامن گسترده، اما در این شب و روز در افغانستان فقیر و گرفتار بر چنگ چندین بلای دیگر، این آفت به اوج خود رسیده است و تعداد مصاب شدگان و قربانیان ناشی از آن را با گذشت هر روز بیشتر در قید گزارش می‌آرند.

آفتی که با دیدوباز دید دوستان و یاران سازگار نیست و به شدت مخالف معانقه و روبوسی و حتی دست دادن – که لازمه عید است- با همدیگر می‌باشد.

2-     فقر و ناداری: امروز هزاران خانواده به دلیل نبود آذوقه و مایحتاج روزمره، در اندیشۀ تلخ یافتن یک قرص نان برای اعضای خانواده به خصوص کودکان خویشند.

دردا و فسوسا! برای اینکه زنده بمانند به خانه همسایه نامرد و بی عاطفه رو‌می‌آرند. اما همسایه های بیرحم نه تنها ایشان را با خشونت از در می‌رانند، بلکه با وحشیانه ترین شکل آنها را لت و کوب و مجروح و  زخمی می‌سازند، اما با این جنایت هم دل شان آرام نمی‌گیرد، طوری که در رسانه ها پخش شد بیش پنجاه تن از این درماندگان سیاه بخت که تعدادی از کودکان مظلوم را نیز شامل می شد، دست و پای تعدادی را با ریسمان می بندند و تعدادی را به داخل بوجی یا ( کیسه ) می‌سازند و با غرق ساختن آنان به دریای طوفانی هریرود، قهقهه شیطانی سرمی‌دهند! از آن جمله جز دو سه تن بقیه همه مظلومانه جان می‌سپارند!

اگر وطن آرام باشد و لقمۀ نانی میسر باشد، مگر دیوانه اند که ترک خانه و کاشانه کنند و به خانه همسایه پناه  برند؟ همسایه ای که برخی از آن چنان بیرحم و بی عاطفه اند که دل گرگ چنان سنگ وش و پر کدورت و کینه توز نخواهد بود.

3-     آفت بی امنی: رمضان امسال از خونبار ترین رمضان های تاریخ کشور ما بود، که تقریباً هیچ روزش بدون ریختن خون انسانهای بیگناه و مظلوم اعم از اطفال شیرخوار و بزرگسالان نگذشت، رمضانی که ددمنشان آدم رو چندین حادثۀ خونین را در چندین ولایات کشور ( ننگرهار، لغمان، غور، گردیز، غزنی و…) شکل دادند که دردناکترین آن ها حمله وحشیانه بر بیمارستان یکصد بستر پایتخت کشور بود.

در این ماه مهمانی خدا افطارمردم کشور غم و خون بود، کشوری که همه جا را رنگ خون فرا گرفته و وطن تن پوشی جز سوگ در بر ندارد. مصیبت حملات دد منشانۀ وحشیان مصیبتی است که نه تنها پایان نمی پذیرد، بلکه با گذشت هر روز سیمای دیگری به خود می‌گیرد.

دریغا این سرزمین تنها یورشگۀ سفاکان آدم نما نیست، شهر شهر دیار ما رنگ خود بر خود گرفته است. حمله به پاسگاه حراست از کشور در لغمان که ده ها جوان کشور را گرگان آدم نما شکم دریدند، مصیبتی بود که اتفاق افتاد و فردای دو حادثۀ خونین منجر به جاری شدن سیل خون گردید، یکی حمله وحشیانه به بیمارستان زنانه و قتل و به آتش کشیدن چندین زن حامله دار و نوزادان تازه چشم به هستی کشوده بود که قربانی شعله های آتش افروزان کوردل و سنگین قلب شدند، چنان سوختند که حتی توته های پیکر سوخته شان به مشکل تفکیک داده شد و چند کودک معصوم برای همیش پس از تولد از دیدار مادر های عزیز شان محروم گشتند!

تروریستان که آلت دست کثیف ترین جانیان آدمی رو هستند، طوری تلقین می کنند که گویا کشتن دیگران ثواب است!  این شد منطق و این شد توجیه حیوان صفتان خرد باخته!

قتل مریضان در شفاخانه و به تیر بستن شیرخواران یا مادران آنها و…، چگونه ثوابی در قبال دارد؟

خود مرداری را به منظور به خاک و خون کشاندن و سوزاندن نماز گزاران، بیماران و دکتوران و پرستاران چگونه می توان توجیه کرد؟ سلاخی بیگناهان و مظلومین چه توجیهی در قبال دارد و این عمل با کدام عقل سازگار است؟

بی امنی سخت در کابل و در ولایات دیگر بیداد می‌کند که انسان ها را به  جرم داشتن یا نداشتن پول اندک و یا موبایل تلفون، توسط رهزنان سر به نیست می‌شوند.

ما با چنین وضعیت دردناک و استخوان سوز چگونه عید را برگزار کنیم و دل در گرو سرور و شادی بسپاریم و عید را به همدیگر تبریک عرض بداریم؟