آرشیف

2017-12-11

khatibi

نفرین بر تفنگ!

از ایام طفولیت از سه چیز میترسیم، مار، چاقو و تفنگ به دلیل اینکه از متون روایات از زبان بزرگان شنیده ام که مار زهر دارد، انسان را میکشد حتی بر پیغمبر اسلام رحم نکرد زهر خویش را پاشید در مقابل آن نفرت گرفتم و میترسم، چاقو اسلحه سردیست که جوانان و سارقین مسلح در ایام سود جوی های فردی استفاده میکنند، در دوران طفولیت از سه چهار سودا گر قریه خود که به شیندند جهت معامله میرفتند، از دزدان چاقو را که در حین باز کردن شرق شرق میکرد قصه میراندند و از جوانان یله گرد در مراسم عروسی ها، ختنه سوریها، بچه بازی ها از این چاقو های چندین منزله قاطکی استفاده میکردند که نفرتم افزود میشود.
تنفگ که اسلحه گرم است از ابتداء خورد سنی نزد فیض محمد کاکا میرفتم که یک میل سوجمه ای داشت گاهی به میل بلندش به شکار کوک و کبوتر و سال یکبار به شکار نخچیر میرفت وی تیل یا گلوله تفنگش را خود میساخت یک مقدار سرب را در دیگدان می انداخت آب میشد در بین سوراخک ها یا قالب که از چوب ساخته بود میرخت گلوله تفنگش بدست میامد، از آن حراس نداشتم نمی دانستم که  این تیر انسان را میکشد، فقط از انداختن یک مقدار باروت در دیگدان که دفعتاً لمبه میداد آتش هولناک شعله آور میشد بوی بد تولید می کرد نفرت داشتم. در مقابل از 3 چیز خوشم میآید و تا هنوز دوستش دارم حتی عاشق آن هستم ماه ثور که به زبان فارسی اردیبهشت میگویند، به نظرم بهشت واقعی این دنیاست همه جا سبز میشود ، چحچه مرغکان خوش الحان است. آبهای سفید در جویبار ها روان است چوچه های اکثر پرندگان بعد از بزرگ شدن در دنیا خیالی به پرواز میایند. چوچه های بز و گوسفند، گاو و شتر و اولاق همه وهمه با شادی و نشاط در میان سبزه ها میدرخشند با این همه حالات عاشق ماه ثور هستم در ایام جوانی دور از فامیل و مسافرت پی در پی مدت نه سال خدمت در زیر بیرق بودم در شبهای تار تابستان در زیر آسمان صاف و پاک تابستانی در سر بام روی تخت حویلی میخوابیدم سنت بر این است که انسان در حین خوابیدن سر خود را به طرف شمال بگذارد در این فصل سال یک جوره ستاره کوچک که در انتهای آسمان در مسیر شرق و غرب در حرکت بوده به نظرم این دنیا دوست صمیمی وفادار نگاشته از همبستگی از الفت و محبت و زاید توصیف برخوردار بودند که هیج کدام شان از یکدیگر برتری نمیجستند به اراده الله ج به هدف که دارند بدون کم و کاستی، بدون تفوق برتری روان اند.
در لیل شنبه 17/18/9/1396 حوالی ساعت 2 شب در حالیکه در اتاق مراقبت های ویژه در شفاخانه ولایتی دربسترقرار داشتم سروصدای بلند شد پایوازها بلند شوید که مریض آمد، دیدیم پسر جوان تازه پر از خون به اصطلاح عوام الناس مل پر خون در بالای چپرکتها جابجا شدند که ناشی از یک اختلاف کوچک بین القریه بعد از بازگشت از عروسی کمین حریفان خود قرار می گیرند با تفنگ و سنگ و چوب راهی شفاخانه می گردد.
تیزی و چالاکی سفید پوشان یا فرشته های نجات همان شب مرا چنین حیرت زد که این تازه جوانان فرهیخته تشنه خدمت به مردم رنجدیده چیقدر ارزش و و قدر وظیفه را با کمال راحت بدون خستگی انجام دادند. بعد از ثبت و راجستر شدن و انداختن دوسیه ها و کشیدن لباس های اظاضی به اوتاق عملیات هدایت کردند که در میان این سه تن یکی شان وخیم بود بعد از 4 ساعت عملیات به مراقبت های ویژه در پهلویم قرار دادند، ماشین آکسیجن که در دهانش انداختند روز به آنها می رسید فرشته های نجات با هرچه تمام تر وضعیت مریض را کنترول می کردند.
جمع از دوستان و اقارب مریض بعد از ختم رسمیات بدور چپرکت حلقه زدند بعد از احوال پرسی  نا گهان وضعیت تغیر نمود چهره ها مایوس صدای تکبیر و کلیمه بلند شد به اساس فرموده رب جلیل کل نفس ذائقه الموت با خاموشی ماشین آکسیجن نفس اجان جوا هم رفت به لقاء الله پیوست.
فریاد گریه و ناله اطرافیان و اقارب فضای اتاق مراقبت های ویژه هربیننده را وا میداشت تا به حال این ملت مظلوم گریه کند دلسوزانه دعا کند و راه حل بسنجند تا دیگر جوانان که سرمایه اصلی این ملت اند به تفنگ عادت نکنند بلکه با قلم و کاغذ به دنیای دیگر قدم گذارند.
شفاخانه ولایتی یکی از مهمترین مرجع امید برای غوریها است این نهاد طبی به مدیریت محترم یعقوبی در ساخت و ساز آن با دو نر اصلی و فنددهنده تغیرات بوجود آمده اکنون نیازمندیهای مریض داران را حدی مرفوع می سازد. از تیم رهبری شفاخانه ولایتی از متخصیص لایق وطندوست دوکتوران با احساس و معاون دوکتوران عملیه تنظیم و خدماتی اظهار سپاس و امتنان مینمائیم که هر کدام شان در راستای وظیفوی با احساس کار می کنند تا افتخارات عظیم داشته باشند.
از مراجع محترم دولتی متمنی ام تا کمبودیهایدرعرصه تجهیز و لوازم طبی که احساس می شود بر آورده سازند تا این سرزمین از مزایای حقوق صحی خود برخوردار شوند.

عبدالحی خطیبی سخنگوی مقام ولایت غور
شفاخانه  ولایتی – فیروزکوه – غور
19/9/1396