آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

نـــــــــدای فـــــــــــــــارسی

(برای فرهنگ/ فارسی ستیز و مادر ناشناس) 
 

مـن بـنــای مــهـــد آریـــا و خــراســــان تـو ام
مـن زبـــان بـلـبــلان عـلـــم و عــرفـــان تـو ام

مـن کهـنـسـال مـادرِ عـلامـه هـای بـی نـظـیــر
مـن تو را عـقـل سـلـیـم و عـرف بـنـیــان تو ام

توئی فـرزنـد نـوزادم ز آنسـوی سلیـمـان کوه
بـجـا دار! حـرمـت مادر که مـن رحـمـان تو ام

نخواهی مکتب دانش، همیش جعل وستیزداری
به نامم چونکه فارسی است و من خلـبـان تو ام

سـتـیـزی تـو چـرا؟ بـا مـن، عجـولانه شـیـادانه
بشین ایجان، بپُـرس عقلت که من ریحان تو ام

بیـا تخـم محبـت را بـکار در فـکـر بـد خـویـت
کتـاب عـلـم و دانـش گیـر کـه من عـنـان تـو ام 

تو خـون ریـزی بـرادررا به حـکـم حـاکـم دشمن
نـــداری عـــزت مـــادر، بــســا حــیــران تـو ام 

تو فرزندم مرض داری، تعصب را ز "دیورند" 
بـدان ! من بهـتـر از آنــم، فـقـط! درمـان تـو ام

بشنو سخن از معـرفـت، از مکتب عـلـم و ادب
از بود مَنَست هست تو، من نور و دیدبان تو ام

زنده تـوئی در قهـقـرا، گـردن کـجی دیـو "سیا"
در ظـلمـت مــردود تـو، مـن مـاه تـابـان تـو ام 

      زاغـلاط تو،ای بی خَـرَد، قامت"جام"ام خم شده (1)
در مکان فخر و شوکت، از چه؟ ضـؤلان تو ام 

من نـمـیـرم هیچگاه، ای نا خلـف، با عـزم خـس
قـول مـن اینسـت با تـو، چـونکـه سلطـان تـو ام 

به پـاس آن خوشحـال خان و جمال الدین افغـان
بـیـا زنـگ صــداقــت زن کـه مـن روان تـو ام

 

"جام" – منار پر افتخار جام غور.