آرشیف

2014-12-5

انجینر محمد نظر حزین یار

نظری مختصری برسلاطین آل کرت

 

نظری مختصری برسلاطین آل کرت (کرد)

شمس الدین محمد کرت
مقدمه

استاد محمد نسیم پروانه برادر استاد محمد سعید مشعل هنر مند چیره دست غور یادداشتهای از تاریخ های معتبر دارند که متأسفانه در زمان حیات شان نتوانستند آنرا بزیور چاپ بیارایند، همچنین چشم دیدهای را در سالهای اخیر عمر شان از اطراف و اکناف غور جمع نموده اند که اقتباس کننده ی این مضمون نتوانست همه را مطالعه و یا رونویس نماید.
بهر صورت در مجموعه قلمی استاد محمد نسیم پروانه سلاطین آل کرت را شنسبی نسب وبه قول تاریخ جلالی(*) و روضته الصفا(تألیف محمد بن خاوند شاه بلخی) «به تذهیب و تخلیص دوکتور عباس زریاب» ( چاپ ایران) از عادل ترین شخصیت های تاریخی می شمارد، همچنین موصوف آنها را در مقابل دشمن سخت گیرودربرابر مردم شان حلیم و بردبار میخواند، بهمین منوال لازم دیده شدتا در معرفی یکی از آنها برحسب متن که پروانه صاحب نوشته اند پرداخته شود:
ناصرالدین ابوبکر بن سیف الدین بن شهاب الدین (مادینی) در عهد انقراض دوره ی سلطنت غوری های آل شنسب که زمان حکومت علاوالدین محمدبن ابی علی شنسبی بود، با شمس الدین محمد ابی بکرپسر خود در دهلی رفته و به سلطان شمس الدین التمش پیوست و بهمان دیار فوت کرد، پس از زمانی شمس الدین محمد ابی بکرناصرالدین ابی بکر از دهلی درکرت غوربه خدمت ملک رکن الدین عمر مرغنی که جد مادری او بودآمد،(صفحه 208) جلد دوم تاریخ جلالی، ( صفحه 219)جلد چهارم روضه الصفا، در مدح شمس الدین محمدشرحی را مرقوم داشته اند، در وصف رکن الدین بن عمر مرغنی که جد مادری شمس الدین محمد ابی بکراست، در صفحه 210جلد دوم تاریخ جلالی از قول شیخ عبیدالله هروی چنین به نظم کشیده شده است :

ایام شد مساعد، وفامی بشد غنی
در عهد عز دین عمرآن شاه مرغنی
فرخنده خسروی زکحل سخای او
دارد همیشه دیده ی حاجات روشنی
خورشید بارفع و گردون با علو
باجاه او محقروبا قدر اودینی
از هفت چرخ همتش ارچه بلند تر
هستش صفت تواضع، حلم و فروتنی
درعهد او قضا نکندعزم پردلی
از بیم او فلک نکند رأی توسنی
در پیش تخت شاه مراد ارشد بحق
تعین پهلوانی و نام تهمتنی
بی هیچ شبه بکینه بخشش و مصاف
اوراست رسم حاتمی ورام بیژنی

جلالی در صفحه210 تاریخش نوشته است؛ زمانیکه ملک شمس الدین از دهلی درکرت(1) غورنزدملک رکن الدین عمر که جدمادری او بود آمد، رکن الدین که از آبا و اجداداو قدر، اعزاز و نیکویی ها دیده بودو از جانبی شمس الدین محمد ابی بکرنواسه اش بود، ازرسیدنش متهیج و مسرور گردید، در نیکو داشت و پرورش اوسعی بلیغ داشته، چنین توسعه اش فرمود:
در اقتنأ معانی و اقتباس هنر        بکوش شمس بکردارجدوعم وپدر
برای پسر که قانع شوداز پدر به نسب    حقیقت صفتش آتش است و خاکستر
چون لطف الهی شامل حال او بود، اندک زمانی نگذشت که ملک شمس الدین نظر به استعدادفطری  و نجابت ذاتی که از طرف پدر و مادر داشت بهمه اوصاف حمیده موصوف گردید، درشجاعت وفهم ودانش و مکارم اخلاق ومحاسن آداب، شهره ی آفاق گردید و همواره ملک رکن الدین که موسفید و پیر شده بود، از فکر جوان او در مصالح امورکار میگرفت و گاهی که ملک رکن الدین درقلعه خیسار(قیصار) میرفت ملک شمس الدین را به نیابت خویش در مرکز کرت غور میگذاشت و شمس الدین در تنظیم و تنسیق امور مملکت بکمال فهم و به نیکویی وارسی می نمود، در این اوقات چنگیز خان مغول برتمام خراسان استیلا داشت، ملک رکن الدین حاکم خیسار و غور بود، چنگیز خان ایلچی های خویش رانزدملک رکن الدین فرستادتاوضع موافقت و مخالفت اورامعلومات حاصل داشته ازهمان قرار باوی رفتار نماید، ملک رکن الدین شمس الدین محمدابوبکررا از کرت غور طلب فرمود و باوی مشورت نمود، شمس الدین چنین ابراز نظر نمود که :
 « درهیچ وجه مخالفت با چنگیزجایز نیست، زیراعمومأ خراسان را منکوب ساخته و بالمقابل او کاری کرده نمی توانیم، بهتر است که ایلچی های آن کافر رااعزاز نموده خرسند بفرستیم تا آسیبی از اوبما و مردم ما نرسد.» 
ملک رکن الدین پشنهاد اورا پسندیده و همچنان نمود، درین موضوع سبب خرسندی و رضائیت چنگیز خان واقع گردیده، یرلیغ(2) بنام ملک رکن الدین فرستادکه بدین مضمون است: 
« ملک رکن الدین بداند، منهیان ومخبران اطراف بسمع مبارک ما چنین رسانیده اند که پیوسته به مطابعت ماکمرنیکو خدمتی بمیان بسته است، دروقت ذهاب و ایاب در نواحی غورآن حدودوحشم و حدم و عساکر مااز خدام و متعلقان او ایمن و سالم اند و این معنی بحضرت علیای ماپسندیده افتادو دیگرآنکه استماع رفت که با رعایا بوجه احس زندگانی می کنند، خواستم که اخلاص و هواداری اوسمت تزائید پذیردوافعال مرضیه او مضاف گردد.
بنابر این یرلیغ واجب الاذعان فرستادیم و حکومت غوررا مع مضافات و متعلقات آنرامفوض باو گردانیدم و حل و عقدوقبض بست این شغل رابرای اوورویت اوحواله فرمودیم، تا چنانچه از نور عقل و کفایت و کیاست او سزدبه ضبط آندیارمشغول باشد و بوقت احتیاج مردان، مرد آلت حرب و نبرد، از نواب و گماشتگان ماکه در ولایت خراسانند، طلب دارد، چون برنهج ستوده عقل سلوک کندبمزیدنواخت و عاطفت محضور شهنشاه مخصوص گردد.»
چون ملک رکن الدین برفحوای (یرلیغ) اطلاع یافت، شکر الهی را بجا آورده و فرستادگان اورابیش از پیش خرسند وخشنودفرستاد وملک رکن الدین هر زمان که در اردوی شاه رفتی ویا بموجب فرموده بمصاحبت امرا لشکر کشیدی ملک شمس الدین محمد را از کرت غور طلب داشتی و با خود ببردی و ملک شمس الدین نظر به خردمندی و عاقبت سنجی خویش بریوسون(3) ویاساق نزدامرای چنگیز خان اعتبارتمام یافت واورا به هدایاوعطایا گران بار ساختند، چون ملک شمس الدین محمد کرت شهرت یافت، درسنه 643ملک رکن الدین راعارضه ی روی نمودو ملک شمس الدین را ولی عهد کرد، در644 به اتفاق امرا مغول بمصاحبت سال نوین بجانب هندوستان رفت، لیک بملحوظ اینکه ملک شمس الدین همواره نواب و نماینده های اورااز تجاوزات، غارت و تاراج جلو گیری داشت ودر امنیت می کوشید، نواب و غیره رفقایش پیش ( سال نوین) از وی غمز و سعایت(4) کردند، ملک شمس الدین صلاح بمراجعت دیده باز گشت، بعد ها در اردوی منکوقاآن رفت، در محاربه و معرکه با مخالفان منکوقاآن بحرب مشغول گردیدواز مخالفان او تعدادذیادبه قتل رسانیده و بضرب شمشیربخاک هلاک انداخت، درآن حال نظر منکوقاآن بروی افتاد، پرسیداین مرد کیست که بکمال صداقت و مردانگی دشمنان مارابقتل میرساند؟ جماعت که اورا می شناختندگفتند؛ اورا ملک شمس الدین محمد کرت می گویند که آبا و اجداداو در هرات و غورسلطنت و حکمروایی داشتندو پادشاه چنگیز خان در باره ی ایشان الطاف ونوازش داشته(یرلیغ) وانعام فرموده، منکو قاآن گفت: اگربردشمنان قالب شدم، اورا به تربیت و عنایت خاص خویش مخصوص گردانم، همان بود که منکو قاآن مخالفان را منهزم گردانیدو ملک را بحضور خودطلب نمود، پس از نوازش شاهانه امارت هرات ، غور، غرجستان   فراه،اسفزاروسیستان را با توابع آن بدو سپردوملک شمس الدین محمد رابا یرلیغ، خلعت و انعام بدانسو فرستاد، همان بود که موصوف با اعزازتمام در هرات آمدو این قول تاریخ جلالی را تاریخ روضته الصفا در صفحه220 جلد چهارم نیز تأئید کرده است.
سرگذشت ملک شمس الدین محمدزیاد از آنست که در این رساله کوچک گنجانیده شود، هرگاه دوستان میل مطالعه را داشته باشند به صفحه(220) تاریخ روضه الصفا مراجعه کنند، خلاصه اینکه شمس الدین محمد کرت که در خراسان و هرات آمدملوک تالقان،حروران(5) ساغر و تولک و غیره متابعت اورا نمودند، تنها ملک سیف الدین تالقانی، ملک نصرالدین علی مسعودوالی سیستان که دم ازاستقلال میزدندآنهارا به قتل رسانیدوقلعه بکر سیستان را که از عهد نوشیروان تاآنزمان هیچ بیگانه ی آنرانگرفته بودبگرفت، در عهد حکومت اباقاآن، برکاخان با لشکر زیاد متوجه ایران وآذربایجان شد، امااباقاآن با حشم بیش از آن متوجه مخالفان گردیده ملک شمس الدین را با سواران و دلیران غوری که با او بودبا خود بردودرروز مصاف ملک شمس الدین همچنانکه در عهدمنکوقآن بمیدان حرب جلادت و شجاعت بخرج داده بود، دراین روزهم بهادری ها و مردانگی ها نمود.
پس از آنکه ابقاآن منصور و مظفر گردیدملک شمس الدین را بعد از سه ماه تشریفات گران مایه از اسلحه مصری و مراکب وطبل علم و یرلیغ جایزه زیاد داده و مرخصش فرمود، دربین اماثل واقران اورا سرفرازو ممتازنمودولی حسودان را ازین ناحیه آتش حسد دراشتعال آمدوملک شمس الدین در هرات آمده به امورات ولایات هرات و توابع آن اشتغال داشت، درسنه سبع ستین وستمانه شهزادگان براق خان از ماورانهر بعزم استخلاص ایران به خراسان لشکر کشید، ملک شمس الدین محمد کرت در اردوی او رفته اعزاز یافت لیک او با سران و ندیمان وزمام داران اردوی اواز جاده حقیقت وانصاف منحرف یافت، از همانجا مستقیمأ در غور بحصار خیسار آمده و ازمصاحبت و ملاقات با اباقاآخان هم خود داری نمود، حسودان او موقع یافته به عرض اباقاآن خان رسانیدندکه ملک شمس الدین کرت با شهزاده براق ملاقات و عهد و پیمان نموده ودرغور رفت و بدیگر نوع نمی آیدو بسهولت هم دستگیر نمی شود، زیرا کوهسارشامخ غورو حصار بلند خونسار(خیسار) در هیچ زمان بدست نیامده است، اما شاه می تواند ذریعه مکتوب مملو از عطوفت و لطف اورا طلب فرمایند، زمانیکه آمد آنچه لازم داننددرباره اش امر فرمایندوالااو مرد شجاع، دلیرو جنگجو است، این فتنه و افسون حسودان در افکاراباقاآن خان مؤثر افتاد ( خواجه شمس الدین) صاحب دیوان را فرمودتا مکتوبی مصدر به این عنوان نوشت:

فروغ ملک ملک شمس دین محمد کرت
تویی که همچوملک سر بسر جانی
بچشم من که در هردوکون در ناید
غبار موکب توهست کحل انسانی
زرای روشن باریک بین توالحق
چنان سزد گر این شوق نامه بر خوانی
چوبادپای برانگیزی آتش عزمت
به آب حزم غباری که هست بنشانی
چه رنجها که رسد بردل ضعیف غمین
اگر تو هیچ بدین سوقدم نرنجانی
چه فتنه ها که زروی زمانه برخیزد
نعوذبالله اگر عزم را بگردانی

خواجه شمس الدین صاحب دیوان رقعه راامضا نموده، به ملک شمس الدین کرت در غور فرستاد، ملک شمس الدین در این آوان حصار خونسار( خیسار) را اقامتگاه خویش نموده بود، زمانیکه مکتوب خواجه شمس الدین صاحب دیوان را ملاحظه نمود، بدین قرارجواب تحریر داشت:
مدتهاست در اوقات نمازو روزه استمداد در ویزه این محب مخلص خواسته تا بازلقأ عزیز صاحب عظم، استور عدل و کرم، مبارک روی میمون قدم شمس الحق والدین زید قدره ببیندوغم های نو کهن باز گویدفاما:

بادشمن چودوست دشمن بسیار نشست
با دوست نشایدم دگر بار نشست
پرهیز ازآن عسل که با زهر آمیخت
بگریز از آن مگس که با مار نشست

و این رباعی را در پایان مکتوب تحریرداشت که :

آن به که خردمند کناری گیرد
یاگوشه قلعه حصاری گیرد
می می خوردولعل بتان می بوسد
تا عالم شوریده قراری گیرد

و مکتوب را مندیل به این کلمات نمودکه دراین چند روزفرزندم رکن الدین میرسد وآنچه صواب باشد به اتمام میرساند، انشاالله وحده العزیز چون این جواب مکتوب اوبه اباقآن رسیدبعدی چندی در شششصدوهفتاد بار دیگرایلچی ها را بایرلیغ و جایزه وتحف فراوان در خیسار غور فرستاد، مضمون یرلیغ : «آنکه ملک معظم شمس الدین کرت بداندکه مارا نسبت به او التفات ودلبستگی تمام است وافعال و اقوال مرضیه اودرحضرت جهان پناه پسندیده و محمود هر مخبرقابل که چیزی عرضه داشت     پایه سریر علی کرده آنرا بمحل قبول ورضا رسانیده ایم و سخن صاحب اغراض و حساد اورانامسموع انگاشته ایم، دراین مدت چند نوبت به برادرعز بنشین غل یرلیغ فرستاده ایم با تأکید و مبالغه تمام که از صواب حجاب و طایفه که در ذهن و ذکا بردیگران رجحان داشته باشد پیش او فرستدواو ازآن جایگاه منیع وساکن شیران و پلنگان وآشیان کرگس و عقاب در هرات استدعا کند، اکنون می باید چون احکام ماموشح به انصاف و الطاف شهر یاری رسیدبی تردیدو رنگ بهرات رودوآن سر حد را تا انتهای افغانستان و حدود شبرغان و آمویه چنانچه از امارت بی ذهن و خلل اوسزدضبط نمایدوآبادان سازدودر خطه ی معموره ی هرات که مطرح شعاع اقبال و مطمح انواع آمال است ساکن شودوزمره ی را که دست تعدی و تحکم برآورده باشدمقهور و مخذول گرداندوبعد از نواخت و استمالت فراوان سوگند هم یاد کرده بودکه هرگزندی و مفرقی از مابه او نخواهدرسیدونهج اولیه باالطافات خسروانه و ترتیب پادشاهانه مخصوص و محفوظ خواهد گشت.
ودر روز دیگرملک شمس الدین ایلچی را با حصول مطالب و مأرب باز گردانیدو از برای اباقاآن وتبشین آغل و امراعظام و صاحب کرام تحف و هدایا فرستادواز حصار خونسار(خیسار) بیرون آمدو بخطه ی هرات نزول فرمود، اشراف و ملوک اطراف به خدمت او شتافتندوبار دیگر دربار او قبله گاه اقبال و کسبه آمال گشت و بعد از آن مکتوب خواجه بهاآلدین .مصاحب عظم خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان و غیره از اعیان با استدعاو استعطاف ملک شمس الدین متواتر گشت و جنابش عزیمت عراق راتصمیم داده از خراسان به جانب اصفهان روان شدوچون بحدود آن ولایت رسیدخواجه بهاألدین و تمامت اکابرباستقبال او شتافتند وخواجه بهاألدین ملک راهمرای خویش در اردو پیش اباقاآن برد، چون پادشاه از ملک شمس الدین آزرده خاطر نموده بود، زیاده التفات بدو نکردوفرمان دادکه دیگر از اردوباید دور نشودورخصت و انصراف بدو نخواهم داد، زیرا به او اعتماد نیست، اگر این نوبت از دست من خلاص یابد، دیگر بار پیش من نیاید.
القصه ملک شمس الدین مدتی در اردوبماندو پسرش ملک رکن الدین وبرادرش رانیز برسم چریک (کلمه چریک را تاریخ جلالی نظر بند ترجمه نموده است) به جانب دربند فرستاد، دراین اثناچند نوبت خواجه بهاألدین مصاحب خواجه شمس الدین به اتفاق امراو خواص و اعیان سخن ملک را پیش اباقاآن گفته و شفاعت کردند، مقبول نیفتادو ملک شمس الدین چند گاه میان خوف ورجادر تبریز بسر برد و عهد نامه اباقاآن را که در غور برایش فرستاده بودو سوگند یاد کرده بودنیز بیادآورد، لیک اباقاآن بعهد خود وفا نکرد، تا اینکه آخرالامربحکم اوزهر جانگدازی برایش دادندو چنین گویندکه در بین حمام هندوانه بخورد همان لحظه دانست که زمانه بروی بسر آمدودر اواسط شعبان از دارفانی به دارباقی رحلت نمود، خواجه رشیددر تاریخ غازانی آورده که؛ چون اطلاع وفات ملک شمس الدین رابه قاآن رسانیدندگفت؛ اومردمحیل است، مباداخود را مرده انداخته باشد، باید بدرستی معلومات نموده دفن گرددو چند شب مقبره اش را در نظر بدارند.
تاریخ جلالی از قول خواجه رشید غازانی تاریخ فوت اوراچنین بیان داشته است:

بسال ششصدوهفتاد شش مه شعبان
قضازمصحف دوران چوبنگریست بفال
بنام صفدر دوران محمد کرت
برآمدآیه والشمس کورت درحال

ابیات بالا را روضته الفصا چاپ ایران بقسم تحریف در صفحه 802قسم چهارم از قول مولانا وجیه الدین نسفی(6) چنین گفته است :

بسال ششصد هفتاد وشش مه شعبان
قضازمصحف دوران چو بنگریست به فال
بنام صفدر ایرانیان محمد کرت
برآمد آیهء والشمس کورت درحال

یادداشت :
(*) تاریخ های جلالی وفرشته از کتب کمیاب بوده که با تجسس زیاد نتوانستیم آنرا پیدا و بدسترس خواننده های گرامی قراردهیم.
1.   کرت ( به ضم کاف)محل است در ولسوالی تیوره دارای بناهای تاریخی که بنام ته کرت معروف است.
2.   یرلیغ در زبان ترکی مغولی بمعنی فرمان
3.    بریوسون و یاساق هم سودو سوغات معنی میدهد
4.    غمزو سعایت به معنی سخن چینی و بد گویی
5.     کلمه حروران در تاریخ جلالی و روضته الصفا نوشته شده، لیک چنین نامی در محدویت غور و هرات فعلأ وجود ندارد.
6.     در نسخه چاپی:«نسبی»تصحیح از« تاریخ نامه هرات» تألیف سیفی هروی(ص 362)
7.     یادداشت : تمام سنوات که در روضته الصفا چاپ ایران ذکر گردیده فاقد هجری،قمری یا میلادی است.