آرشیف

2015-1-8

عبدالقادر حيران غوري

نصیحت یــک مـــــادر بـــه فـــرزنـــدش

شنیدم که مادری از ملک وجای تیور 
زروی مهر سخن می گفت با فرزند

که ای فرزانه فرزند عزیز دلبند م 
ترابا صدخون د ل وزحمت پرورید م

چشم امید امروز وفردای من تویی 
در گلشن عمرم شبنمی صباام توی

خون از چشم ریزم گر رنجور شوی 
خاک بر سر پاشم گر زمن دور شوی

امید که مرد میدان نبرد چو شیر شوی 
هم صف شکن، سرلشکر وامیر شوی

امید که همچو اجداد خود دا نا غیورشوی 
هم فاتح هند کشمیر تا به لاهور شوی

نمی بخشم وهرگیز حلالت را نمی کنم 
تراگر فکر خدمت وطن بر سر نمی باشد

ترا گر مقابل به دشمن سینه سهپر نمیباشد
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

ترا گر ایه ایه قران اریاد وبر نمی باشد
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

ترا گر پنج وقت نماز باجماعت نمی باشد
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد 
………………………………………

ترا گر از استاذ وپدر مادر اطاعت نمیباشد
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

ترا گر جهاد فی سبیل الله زمحبت نمی باشد 
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

ترا گربر یتیمان دست مرحمت نمی باشد 
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

ترا گر در صله ی رحم مروت نمی باشد 
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد.

ترا گرشب و روز جنگ با لینی نمی باشد 
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

ترا گر ز غمی دین وطن حیرانی نمی باشد 
حلالت ای پسر شیر حلالی من نمی با شد

 

عبدالقادر حیران غوری 
یوم پنچ شنبه 20سنبله 1392