آرشیف

2019-12-16

محمد عالم افتخار

ناکوراما؛ «انسان کامل»ی که در افغانستان طعمه درندگان شد!

داکتر تتسو ناکامورا بزرگمرد برخاسته از سرزمین خورشید تابان یعنی جاپان؛ 30 سال بود که در افغانستان وقف امداد رسانی های گوناگون و سخت با ارزش به شمول نوسازی ها و بازسازی های واقعی و ثمربخش بود و مردمان ما به ویژه در لوی ننگرهار اکثراً که شاهد جانفشانی های بیدریغ این ابرمرد فروتن و بی مدعا و بی سروصدا بودند و از ثمرات دانش و خرد خلاق او طور بلافصل بهره مند میگردیدند؛ او را دوست داشتند و هرکدام به سطح توان حسی و فکری شان گرامی اش میداشتند و از جمله با لقب زیبا و جانانه « کاکا مراد» وی را خطاب میکردند.
وقتی میگوییم 30 سال؛ توجه داشته باشید که آمدن و به امداد مردم افغانستان پرداختن کاکامراد؛ به یورش پر از دغا و دروغ و ریای اشغالگران مدعی «مبارزه با تروریزم» و «بازسازی و نوسازی افغانستان» نه همزمانی دارد و نه همخوانی!
درین گستره مسلماً سخن بسیار و گفتنی های چه بسا هنوز نامکشوف بی شمار است. ولی مطالعات و تحقیقاتی که تاکنون برای این جانب میسر گردیده به طور کامل موید این حقیقت است که تتسو ناکامورا سرشار از دینامیزم بلند «انسانیت» بوده است.
اساساً طینت و گوهر آدمی منبه و محرک «انسانیت» است مگر اینکه این دینامیزم تحت فشار های مخرب محیطی و سموم خرده فرهنگی سرکوب و از رسش و تعالی باز داشته شود.
توجه داشته باشید که بشر نیز یکی از انواع چندین میلیون نوعی جانداران در طبیعت کره زمین میباشد ولی تمام انواع دیگر موجودات حیه همان «انواع» استند و خلاص؛ اما بشر منقسم به قبایل و عشایر و طوایف و امت ها و دین ها و مذهب ها وحتی خاندان ها و خانواده های مشخص و منحصر به خود میباشد. این انقسام بیحد و حصر در عالم بشری؛ مسلماً از ضرورت های تنازع بقا در شرایط سخت و بیرحم و خونین … ناشی گردیده و به نوبت خویش سودمندی های زیادی هم به اجداد و نیاکان ما رسانیده است.
اما با گذشت زمان و تغییر و تطور اوضاع و فضا های زیستی؛ به عادات و عنعنات و سنت های دست و پاگیر و بیشتر مانع و مخرب مبدل گردیده است. ما در درازای تکامل با تغییر وضعیت های زیستی حتی بسیاری عضلات و استخوان ها و اندام های بیکار شده خود را دور انداخته ایم و یا هم به زایده های کوچک شده و مخفی گشته در بدن خود؛ واداشته ایم.
درین راستا اغلب وراثت و ژنتیک و دینامیک های "غیر ارادی یا خودکار" کمک مان کرده است اما در راستای خرده فرهنگ ها که در هرکجا مانند تالابی کودکان ما در آنها بزرگ میشوند و از آن تغذیه میکنند؛ چندان توفیقی برای بهسازی و نوسازی باور ها و عادات و عنعنات و حُب ها و بُغض های متشکله آن نیافته ایم و نتوانسته ایم بیابیم و بر عکس هنوز که هنوز است برای تقدیش و حرمت آنها؛ یکدیگر و دنیا را به خون و آتش میکشیم و لت و پار میکنیم.
از همین جاست که بشر با اینکه یک نوع موجود حیه است و حتی دیگر دورانهایی هم گذشته که همزمان حداقل 3 گونه بشر (بشر نئدرتال؛ بشر چینی و بشر هوموساپین) یکجا روی کره زمین موجودیت داشتند؛ منحیت «نوع بشر واحد» به لحاط فرهنگی بار نمی آید و میان وحشی ترین جانداران و بهترین «انسانهای کامل» نوسان دارد.

ادامه مطلب در اینجا