آرشیف

2021-4-16

جیلانی گلشنیار

نامه یوری گاگارین به همسرش !

 

دو روز قبل از پرواز فضایی، یوری گاگارین نامه ای به همسرش والنتین و دخترانش لینا و گالیه نوشت.

او می دانست که اجرای یک ماموریت بسیار خطرناک را بدوش دارد که موفقیت آن تضمین های صد در صد را با خود ندارد و به عنوان یک قهرمان اتحادشوروی بازگشت نخواهد کرد.

با این حال ، والنتین(خانمش) این نامه را 7 سال پس از مرگ همسرش که در یک سانحه هوایی در 27 مارس 1968 درگذشت؛ خواند.

سلام والیای عزیز و محبوبم ، لینا و گالوچکه:

من تصمیم گرفتم چند سطری برای شما بنویسم تا با شما لذت و خوشبختی را که امروز بدست آورده ام شریک سازم .

امروز کمیسیون دولتی اتحادشوروی تصمیم گرفت تا مرا به فضا بفرستد.

می دانید والیوشه عزیز،(خانمش) چقدر خوشحال هستم ، می خواهم که با هم خوشحال باشیم. یک وظیفه بزرگ دولتی به یک فرد معمولی اعتماد شده است.

اولین خط های پرواز هوایی که به فضا وصل می شود؛ برایم پیشنهاد کرده اند؛ می توان در آن رویاهای بیشتری را دید و یک عصرجدید در زندگی من آغاز می گردد!

یک روزبعد پرواز می کنم.در این وقت شما به کار های خود ادامه بدهید. یک کار بسیار بزرگ به دوش من سپرده شده است. دوست تان دارم؛خواستم که قبل ازپرواز کمی با شما باشم تا با شما هم صحبت شوم. اما افسوس که تو دور هستی؛لیکن من همیشه شما را در کنار خود احساس می کنم.

من کاملاً به فناوری اعتقاد دارم و شکستی در کار نیست؛ اماامکان دارد اتفاقی رخ بدهد.

لیکن باور ندارم که چنین اتفاقی رخ دهد.

خوب، اگر اتفاقی افتاد، پس من از شما خواهش می کنم؛و از همه اولتر از شما،والیوشه،(خانمش)خود را درغم واندوه من غرق نکنید.

از این گذشته؛زندگی است و هیچ تضمینی وجود ندارد که فردا یک راننده موتری به زندگی کسی پایان ندهد.

لطفا از دختران ما مراقبت کنید ، آنها را همانطور که من دوست دارم؛ دوست داشته باشید. لطفاً در رشد و تربیت شان توجه جدی نمائید، آنان را نازدانه مادرنسازید؛بلکه افراد واقعی که شایسته یک جامعه نوین کمونیستی را داشته باشند ومصدر خدمت به مردم و کشور خود گردند؛تربیه نمائید.

دولت در این زمینه به شما کمک خواهد کرد. خوب، زندگی شخصی خود را آنچه وجدان حکم می کند ولازم می دانید؛ تنظیم کنید.

من هیچ خواسته ی را بر شما جبری نمی سازم و حق چنین کاری را هم ندارم.

این نامه حالت بسیار زیاد غم انگیز را به خود گرفت؛اما خودم باورمند نیستم که چنین رخ بدهد.

امیدوارم که این نامه را هرگز نبینید و من به خاطر این ضعف زود گذر خود احساس شرمنده گی می کنم.اما اگر اتفاقی افتید، باید همه چیز را بدانید.

تاکنون پاک و صادقانه، به نفع مردم و کشور خود زندگی کرده ام ، هرچند که خدمتم اندک بود.

در دوران کودکی،گفته های چیکالوه را خوانده بودم که چنین بود:

اگرباشم اول باشم؛بنابر این سعی می کنم که تا آخر اول باشم و خواهم بود.

والچکه!(خانمش)می خواهم که این پرواز را به مردم و جامعه نوین کمونیستی که در پیشرو داریم،به میهن بزرگم و علوم وفناآوری کشورم اختصاص بدهم.

امیدوارم که چند روز بعد دوباره در کنار هم بوده و خوشبخت باشیم.

والیه،(خانمش) لطفا ، پدر و مادرم را فراموش نکنید ، اگر فرصتی پیدا کردید کمک شان کنید.

بهترین احترامات مرا به آنها برسانید و بگوئید که مرا بخاطر اینکه شما را در جریان نگذاشتم؛ ببخشند ، اما لازم نبود که شما بدانید.چون این یک وظیفه محرم بود وبرای من سپرده شده بود.

خوب،فکرمی کنم که همه چیزها را نوشتم.

خداحافظ تان عزیزانم با درود های بی پایان،شما را در بغل می فشارم و می بوسم.

پدرتان

یورا

ترجمه:جیلانی گلشنیار