2014-12-28
شدم من مست چشمانت ..تو میدانی نمیدانی
ربوده دل از دامانت، تو میدانی نمیدانی
پریشان گشته این مسکین در این صحرای طوفانی
بسوخت دل به عشق سوزاند تو میدانی نمیدانی
شنیدم از رقیبانت که آیند در سر را ه ات
گرفتند تیرو کمانت تو میدانی نمیدانی
مزن با تیری مژگانت،، که قلبم باز میمرد
بر آراد شور فغانم تو میدانی نمیدانی
گل های قلب زارم را بسوختاند آفتاب تو
خاکستر شد دل و جانم ، تو میدانی نمیدانی
بنای آشنای را تو گذاشتی برای مان
نیندازی باز جدایی را، تو میدانی نمیدانی
خماری چشم مست تو مرا افسون کرده بر جا
نشسته دل به مژگانت، تو میدانی نمیدانی
امشب ز اجر وصالت تمام شهر را گشتم
تا بینم روی تابانت، تو میدانی نمیدانی
سارا (ن)
20.06.2012
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
میـدانی یـــــــــا نمیدانی