آرشیف

2014-11-22

صالحه وهاب واصل

مژده آمد که شد عید

 

صبح امروز که خورشید جهانتاب دمید
مژه آمد که شد عید
نور خوشبختی به رگهای شفق خانه گزید
تا سحر، گشت سپید
همه جا غلغله، هر جا ز خوشی نغمه و ساز
دمی هم راز و نیاز
که ز دربار الهی مۀ عید ست نوید
که پس از روزه رسید
مژه دادند که آن لعبت رنگینه قبا
عزمی دارد سوی، ما
همه از خانه و کاشانۀ خود دل بِبُرید
دَرِ این خانه خزید
همه جا حیرتِ کامل ، همه کس دیده به راه
همگی خسته نگاه
به دل اندیشه که آید ز کدام گوشه پدید
آن شۀ رَخش سپید
دلم از خانه برون و نفسم دام گلو
از تپیدن، تو مگو
آنقدرسخت به هم زد که دَرِ جامه درید
سرش از سینه کشید
چشمم از دامن گلها بگرفت شبنم تر
با هزار شور و شرر
چون گهر از سر مژگان به رهش اشک چکید
به جبین سجده کشید
«واهِبا» نیست عجب کز لبش افطار کنم
قصه تکرار کنم
به من این نعمت سی روزه به یکبار رسید
لطف خالق به عَبِید

08-08-2013
صالحه وهاب واصل
هالند