آرشیف

2017-5-23

غلام رسول مبین

من چرا مخالف “فیروزکوه” هستم !

بنام خالق کونین و ثقلین

یک مقوله عامیانه است که گویند: "اگر من این کار را نتوانستم، نامم را عوض کنید". این دیدگاه هرچند که عامیانه و محیطی است ولی در قبالش پیام های جالبِ دارد. یکی ازین پیام ها برای انسان درس عبرت میآموزد که به ناحق سوگند یاد نکند و به خویشتن اعتماد به نفس داشته باشد. هر انسان که به نفس و اصل خویش اعتماد نداشته باشد، ناگزیر است که دست به اغوا و اغفال دیگران بزند. بروی همین اصل است که در متون دینی ما شناختن نفس خویش به مثابه شناخت خداوند بیان شده است: مَن عَرَفَ نَفسُهُ فَقَد عَرَفَ رَبُه (حدیث قدسی). در متون ادبی و کهن فرهنگی نیز پیرامون این مساله اشارات شده است. چنانکه مولانا جلال الدین محمد بلخی میفرماید:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگاری وصل خویش
بهرحال بنده به تغییر نام ها در صورتیکه جنبه همگانی، حقوقی و فرهنگی داشته باشد، مشکل ندارم لاکن در مقابلِ دیدگاه های افراطی و میان تهی ایستاده ام. یک شب در برنامه "مناظره کابل" که از طریق تلویزیون 1 نشر میشد و آقایون سلیمان لایق، داوود مرادیان، توردیقل میمنگی؟ و علی امیری از جمله شخصیت های علمی و سرشناس کشور اشتراک داشتند و روی مسایل داغ افغانستان گفتگو و مناظره داشتند را به درستی گوش دادم. درین گفتمان با وجود اهمیت سخنان همه، آقای داوود مرادیان راجع به نام "افغانستان" دیدگاه عالمانه و سیاستمدارانه یی داشت. ایشان به این عقیده بودند که بعد از تعویض نام خراسان به آریانا و بعد به افغانستان که پیرامون افغانستان سه نظریه ذیل وجود دارد، وضاحت داد:

  1. افغانستان از دید اجتماعی نام قومی است و متعلق به یک قوم میباشد یعنی افغان ها [اوغان ها] و این امر باعث شده است که دیگر اقوام در افغانستان خود را خارج ازین محور احساس کنند.
  2. افغانستان از دید ایدیولوژی به معنی سرزمین مسلمان ها است. به این معنی که مردم افغانستان، مردمِ مجاهد و مسلمان هستند که این خود دور از تعمق نیست.
  3. افغانستان از دید سیاسی یعنی سرزمین شهروندان که مشمول واژه جمهوری میشود (جمهوری اسلامی افغانستان).

این نوع مناظرات و گفتمان ها در اوضاع فعلی افغانستان برای نسل آینده خیلی آموزنده بوده و ممد واقع میشود. راجع به دیدگاه ایدیولوژیِ نام افغانستان باید گفت که همین حس تندروی و سنت مزاجی مردم افغانستان است که اعراب و دیگر کشورهای دخیل به جنگ های متمادی و نیابتی افغانستان، کوشش دارند که این سرزمین را یگانه کشور مسلمان نشین معرفی نمایند که این امر باعث شده است اختلافات میان-ملتی مردم افغانستان را افزایش داده و ازیشان قهرمانان-متعصب در جهان معرفی بدارد. وقتیکه به این مناظره گوش فرامیدادم، فرق در بین چغچران و فیروزکوه در ذهنم چنین خطور کرد که در پی میآید:

  1. هرچند فیروزکوه دارای قدامت تاریخی میباشد ولی با آنهم از چندین بُعد برچسپ قومی و قبیلوی را به خود دارد که شاید قوم فیروزکوهی در غور بیشتر ببالند که این نام منسوب به ما است یعنی قوم فیروزکوهی از شاخه چهار ایماق.
  2. اگر تصور شود که فیروزکوه منسوب به کوهی است به این نام، یعنی کوه فیروز یا فیروزه، بازهم متعلق به یک منطقه و ناحیه میشود. حالا نمیشود که ولایتی ساخت به نام " کوه هندوکش، کوه بابا، کوه بند بایان، کوتل صدبرگ، کوه چهل ابدال و ده ها کوه و کوتل دیگر".
  3. این نام (فیروزکوه) قبل ازینکه ما از خواب غفلت بیدار شویم هم مانند خودِ نام کهن (ایران)، خراسان و … از آن کشور فعلی ایران شده است که شهری به این نام و نشان دارند و در مقایسه به سه کشور بزرگ فارسی/دری نشین یعنی افغانستان، تاجیکستان و ایران – ایرانی ها در راستای تحفظ اماکن تاریخی و کهن و متون ادبی و فرهنگی سبقت جسته اند.
  4. در کتب تاریخی به خصوص تاریخ طبقات ناصری که یگانه منبع افتخارات دوران دودمان غوری ها میباشد، از فیروزکوه به صفت حضرت و قلعه مستحکم یاد شده است. هرچند که حضرت، مصر، مدینه و بلد باهم مترادف و هم معنا اند که معنی شهر را افاده میکند. اما، حضرت بیشتر جنبه درگاهی و بارگاهی دارد، مثل اینکه به دروازه یی قلعه و یک کاخ باشید. این نظریه برای ما میآموزاند که فیروزکوه چنان شهری آباد و ساخته شده نبوده است. اگر به دیدگاه بعضی ها موافق باشیم که موقعیت فعلی منار جام و قصر دختر پادشاه که به ولسوالی شهرک ولایت غور واقع است، حضرت و بارگاه فیروزکوه بوده است نیز مردود میشود، چونکه این نام متعلق به دره یی "جام" است نه به فیروزکوه. اگر چنان میبود باید که منارفیروزکوه نامیده میشد نه منارجام.
  5. از لابلای کتب تاریخی برمیاید که هنگام حمله مغول این حضرت فیروزکوه به ویرانه مبدل شده است و بروی همین ملحوظ تا حال مورخین، جغرافیدانان و سیاحان توحید نظر درمورد موقعیت اصلی فیروزکوه ندارند. چونکه آثار و علایمی دیده نمیشود. اگر واقعا فیروزکوه آنقدر شهر آباد و خرمی میبود، آیا حضرتش از قلات آهنگران، ضحاک، رباط بادگاه و … در چغچران و قلعه تیوره نااستوارتر بوده است که هیچ علایمی از وی دیده نمیشود؟ ویا اینکه به اثر حمله مغول این همه شکوه و جلال فیروزکوه برباد رفته و به خاک یک سان شده باشد؟ آیا چنگیز و لشکریانش همراه با منارجام چی نوع دوستی و التفاتی داشتند که به این منار آجری نه گُرزی میزنند و نه هم او را به آتش میکشند؟ – درست است که آتش این منار آجری را همچون چوب سوخت، محروق نمیکرده است ولی هیچ گونه علایم حریق و آتش سوزی درین منار 63 متره دیده نشده است.

راجع به چغچران اما، اینرا بگویم که:

  1. چغچران همان نامی است که هنگام به زبان آوردن این نام باعظمت هر انساانی به "چهچه بلبلان و چلچراغ دختر شاهان" آشنایی پیدا میکند و این موجودیت دو "چ" که از جمله حروف خاص دری و ناب ترکی میباشد را به وجود خویشتن جا داده است.
  2. چغچران نه نام کوهی است و نه نام قبیله یی. هیچکس ادعای تعصبی و پیوستگی به این نام را باخود ندارد. یعنی نامی به این پاکی و سترگی کم میتوان یافت که عاری ازین همه دغدغه های افراطی و تفریطی و افتخارات خیالی باشد.
  3. با جستار فراوان نمیتوان یافت که هیچ نهری ویا رودی متعلق به نام فیروکوه باشد که مبتنی برشهادت آن کند. بالمقابل اما، این چغچران است که در جغرافیای حافظ ابرو از هریرود که حالا ما متاسفانه "هریرودش" میگوییم به نام "نهر یا رود چغچران" یاد شده است که کسی دلیلِ برای رد این ادعا پیدا کرده نمیتواند.
  4. چغچران همان نام باشکوه است که چهار شهر و قلعه تاریخی غور را قبل، در دوران و بعد از امپراطوری غوری ها در بطن خویش جا داده و استدلالِ دارد برای اثبات کهن بودنش و این نام ها عبارت اند از: مروالرود (مرغاب فعلی)، کاسی، قلعه آهنگران و غرچستان [شامل چهارسده، غرچستان و الله یار فعلی].
  5. اگر به قول مردم عام ، چغچران را معنایابی نماییم که "چغ" و "چران" از جمله فرهنگ و رسوم دیرینه یی مردم ماست، نیز جای بالندگی و افتخارآور میباشد. چغ با (غ) به معنی خانه های چیله مانند و چرا که همان چراگاه و مرغزار میباشد ویا اینکه چق با (ق) نیز به معنی چیغ و چاق و چران نیز چراگاه، مرغزار و چمنزار میباشد.
  6. عظمت رسمی چغچران به قدامت ولایتی به نام غور میباشد. به تمام دواین و جراید رسمِ دولتی از دوران شاهی تا حال که مطالعه و بررسی نمایید، خودش دال بر اینست که قدامت دولتی، رسمی و سیاسی چغچران فراموش ناشدنیست. متاسفانه بعد از امپراطوری غوری ها، این سرزمین که شامل دو شهر ویا خطه بزرگ یعنی غرچستان و غور بوده است، به یاد فراموشی سپرده میشود. تا اینکه اندره مارک از بلژیک میآید و نوای منار جام را در هندوستان بلند میکند و عبدالله ملکیار حاکم وقت هرات از طریق هوا، ناگهان چشمش به این منارِ آجری میافتد و این امر باعث میشود که ندای منار-جام در کابل نیز به طنین در آید. اگر همین منارجام نمیبود، از دیگر آثار دوران غوری ها که عبارت از مسجد جامع هرات و منار قطب دهلی باشد؛ برای ما هیچ نوع فایده و تاریخی بخشوده نمیشد. اینرا باید سپاسمند و ممنون منارجام باشیم که جام ما را لااقل بعد از قرن ها نیمه-می نگهمیدارد.  
  7. بعضی از شخصیت ها متاسفانه فیروزکوه را به تخلص افراد جستجو میکنند که این خود نیز برداشت غلطِ است. ما انسان های زیاد داریم که در غور و بادغیس "فیروزکوهی" تخلص میگذارند ولی این هیچ ربطی به فیروزکوه ندارد (منظور شهر خیالی فیروزکوه است). این نوع تخلص گزاری، تعلق شان را به یکی از چهار – قبیله یی ایماق که همانا فیروزکوهی، جمشیدی، تیمنی و سوری یا زوری میباشد، نشان میدهد.

ازین مقابله که بگذریم. منابع تاریخی، ادبی، فرهنگی و قدیمی که منِ عاجز به دسترس دارم، نام های اماکن تاریخیِ غور از قبیل: تولک، ساغر، غور، چغچران، آهنگران، کاسی، غرچستان، فیروزکوه، سیفرود، مروالرود و … را چنین دریافتم:

  1. تاریخ یعقوبی که از جمله کتب قرن سوم هجری میباشد: تنها نام "مروالرود" یعنی مرغاب فعلی که در شمال چغچران واقع است را یکبار به صفحه 218 جلد اول آن مذکور است. درینجا چیزی به نام فیروزکوه متاسفانه نمیتوان یافت.
  2. تاریخ زین الاخبار (گردیزی) که از جمله کتب سال 444 یعنی قرن چهار/پنجم هجری میباشد: نام های اماکن تاریخی غور از جمله: تولک، غرچستان به شکل غرجستان، غور، مندیش و مرورود به کرات ذکر است. درینجا نیز چیزی به نام فیروزکوه نمیتوان یافت.
  3. تاریخ بیهقی که از جمله کتب سال های 385 – 470 هجری میباشد: نام های امکنه تاریخی غور از جمله: تولک، غرچستان به شکل غرجستان، مرورود (مرغاب فعلی) و غور به مراتب ذکر شده است. درینجا همچنان چیزی به نام فیروزکوه نمیتوان یافت.
  4. ملل و النحل که از جمله کتب تاریخی، دینی و ملل شناسی متعلق به سال 548 هجری است. نام های غور و غرجه (غرجستان) یا غرچستان فعلی مذکور است. درینجا همچنین متاسفانه چیزی به نام فیروزکوه نمیتوان یافت.
  5. مجمع النوادر معروف به چهار مقاله که از جمله کتب ادبی و داستانی دوران دودمان غوری ها در سال 550 هجری میباشد: تنها نام های غرچستان به شکل غرجستان و غور یاد شده است. از فیروزکوه خبری نیست.
  6. تاریخ یمینی یا عتبی که از جمله کتب قرن ششم هجری میباشد: نام غرچستان با درج غرشستان پنج مرتبه به صفات 323، 324، 329، 331 و 356 و نام آهنگران یک مرتبه به صفحه 313 آن درج گردیده است. این تاریخ نامش پیداست که در وصف دودمان غزنویان نوشته شده است ولی از فیروزکوه نشانی بدست نمیدهد.
  7. تاریخ طبقات ناصری که یگانه منبع تاریخ بیانگر سلطه غوری ها میباشد و متعلق به سال 658 هجری است. در آن اسامی شهرهای تاریخی غور به شرح: آهنگران، تولک، سرخ غر (ساغر)، سیفرود، غرستان (غرجستان)، غور، فیروزکوه، کشی یا کاسی فعلی و مروالرود یا مرغاب فعلی به مراتب یاد شده است.!!!
  8. مقامات حمیدی که از جمله کتب منثور در ادبیات دری است و متعلق به سال 668 هجری میباشد: درین کتاب تنها میتوان نام غور را دریافت. نه از شهر فیروزکوه و نه از حضرت فیروزکوه یاد شده است.  
  9. جغرافیای حافظ ابرو در گذشته به سال 833 هجری: درین کتاب تاریخی و جغرافیایی از نام شهرهای زیر ذکر به عمل آمده است: چغچران به شکل چخچران صفحه 166 جلد اول، غرجستان به صفحات 194، 195، 168 جلد اول، مرغاب به صفحات 167، 168 جلد اول، غور حدودا ده مرتبه به جلد اول و دو مرتبه به جلد سوم، شهرک به صفحه 331 جلد دوم آن به جمله یی "ییلاق شهرک" سرخوردم ولی درست تفهیم نشد که منظور همین شهرک غور است یا خیر؟ فیروزکوه به صفحه 347 جلد دوم آن به جمله (امیر حسن کیا از فیروزکوه) اما درست فهمیده نشد که مراد همین فیروزکوه مورد منازعه غوری ها است یا نه؟
  10. مقدمه ابن خلدون که وی در سال 808 هجری درگذشته است: به جلد اول آن نام غور در صفحات 114، 116 و 118 مذکور است.
  11. نفحات الانس که متعلق به مولانا عبدالرحمان جامی است و در جریان سال های 817 – 897 هجری نوشته شده که یگانه منبع معتبر معرفی کننده صوفیان و عرفا میباشد، به مراتب نام های: ساخر (ساغر)، غور، غرجستان (غرچستان)، مروالرود و مندیش غور مذکور اند.
  12. بابرنامه یا توزوک بابر که از جمله منابع تاریخی متعلق به سال 900 هجری به بعد میباشد را نیز جستجو نمایید که در آن بارها از چغچران منحیث یک منطقه وسیع و صعب العبور تذکار رفته است، اما از فیروزکوه و امثالهم خبری نیست.

خواننده گران ارج: من به تذکرات بالا بر نمیگردم، شما خود مقایسه نمایید که کدام نام کهنتر، مذکورتر و مشهورتر بوده است. حالا اگر قرار باشد که به مظلومیت جغرافیای چغچران لحاظ و پاسداری نکنید، نیازی نیست که نامی خیالی را برایش جستجو نمایید. خوب است اول روی قدامت مرورود (مرغاب فعلی)، کاسی، آهنگران و غرچستان تعمق علمی و پژوهشی صورت گیرد تا به گفته عامیانه: خوب و بد به لب دریای مرغاب معلوم گردد.
بعد از قرن ها فراموشی و نابودی فیروزکوه، این چغچران است که برای غور و غوری ها هویت میدهد و مرکزیت آنرا تعیین میکند. یکی دیگر از ویژگی ها و نقاط مثبت چغچران اینست که بدون مرکزیت رسمی، در بطن و قلب غور واقع است. من باورمندم که منابع بیشتر و کهنتر دیگری را نیز میتوان یافت که نام و نشان چغچران در آن مذکور باشد. ولی این امر به وقت و زمان و پشتکار بیشتری نیاز دارد.
از دید اجتماعی و همزیستی چغچران یک حوزه یی وسیع و فراخ بوده است که به مرور زمان با ایجاد واحدهای اداری چون: دولینه، چهارسده و دولتیار – از وسعت این خاک کاسته شده است. حوزه یا منطقه چغچران اگر دارای قدامت نمیبود توسط محمد حنیف خان والی وقت غور در سال های 1339 – 1340 هـ.ش. منحیث مرکز ولایت غور برافراشته نمیشد. با چغچران میشود به قله های بلند مدنیت رسید، نه با تخیل و پندار فیروزکوه. ما با نام ها صاحب تمدن نمیشویم، اما با کردارهای حساب شده و معیاری میتوانیم زیر نام "چغچران" به عزت و وقار برسیم.
آنچه را که درین مقاله درج شده است، کوشش زحمات چندین ماهه یا لااقل انتاج مطالعات دو ساله یی بوده است که در منابع ذکر شده، جستجو شد. منتظر دیدگاه ها، نظریه ها، توسعه ها و راه حل های دانشمندانه و بیطرفانه بزرگان قلم و اهل مطالعه میباشم.
 
بادرود جزیل
غلام رسول مبین
شهر چغچران، غور
02 جوزا 1396 هـ.ش.
0798992909