آرشیف

2014-12-25

ضياالحق ضرغام

من و تو زیر یک آسمانیم

 

اگر از آسمان سنگ ببارد یا باران کف پایش بر فرق من و توست، زیرا آنچه که تو را میازارد و خوارت میگرداند من را نیز راحت وآسوده حال نمیسازد ، آنچه من را دردهکده درد ها و رنجها میکشاند و ز جرم میدهد تو را نیز در راه رسیدن به خوشی وسعادت یاری نخواهدکرد، آنچه من را در جلوه پرتوی رحمت الهی رهنمود میشود تو را نیز از شمع رحمت بیکران حق بی بهره نمیکند، آنچه که برلقمه بی نم من میخندد برسفره باز تو نیز نعمتی نمی اندازد پس چرا من و تو ما نباشیم؟ این من و توایم که ما میشویم ورنه این ما بی من و تو ته خالی و تهی درون است، این من و تو ایم که از هم رنگ و بو میگیریم، باهم نور افشانی میکنیم و باهم خنده و گریه میکنیم زیرا این جسم من و تو یک روح (روح خداوند) دارد بر منی بی تونه رنگ و بویی، نه نور و روشنی ای، نه خنده و گریه ای و نه روحی درکاراست زیرا تاریکیم و خویشتن را در بحر سرگردانی و پریشانی گم کرده ایم و در گوشه تنفر و کینه خون دل میخوریم، آه و افسوس میکشیم و ناله و فریاد بی سود سر میدهیم.
تو من را بد میگویی ومن تو را، تومن را بیخرد و ابله میدانی و من تو را، تو برمن طعن میزنی و توهینم میکنی ومن تورا، تو من را نالایق و بیکاره میشماری و من تورا، تو برمن حسودی و من برت و، عمری همین طور بسرمیبریم و هنگامی متوجه میشویم که زندگی گذشته است و ما هنوز به زندگی کردن آغاز نکرده ایم، هنگامی متوجه میشویم که درخت آرزوی مان خشکیده است و ما هنوز قطره آبی در بیخ آن نچکانده ایم، هنگامی متوجه میشویم که دیگران پله های انسانیت و ربانیت را با موفقیت پشت سر کرده اند و ما هنوز دست برگریبان یکدیگریم و در پائین ترین پله هم گام ننهماده ایم، زنهارکه من بی تو نباشم و توبی من نباشی.
دوست گرامی! اینک که تو این نوشته را از زیر نظر میگذرانی یکبار به گذشته نه چندان دورخویش نگاهی بیانداز که چه دست آورد هایی داشته ایم، آیا بدبختی ها و بیچارگی ها را نچشیده ایم؟ آیا تنگدستی ها، چور و چپاول، ناله زنان و کودکان را نشنیده و ندیده ایم؟ آیا اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، تعلیم و تربیه ما نیست نا بود نگردید؟ آیا عزیزان ما به ناحق تحت ظلم و ستم بزنجیرکشانده و به قتل نرسیده اند؟ آیا خانه ای بدون ماتم و غوغا باقی ماند؟ آیا شاهد نبودید که دسته های خود خواه و حریص و فرصت طلب به حیله و نیرنگ شیطانی خود خون پاک مردم را با دستان معصوم خود مردم ریحتند و قریه و ناحیه ای نبود که یکدیگر را دشمن نخواند و برادر کشی را جزء افتخارات حریصانه خویش میدانستند.
گروه های مختلیف از تفنگ دار و مارکول دار تاکتک دار و سته دار تاریکی ها وب دبختی های گوناگون را در دوره های متفاوت بعد از دیگری بالای مردم متحمل ساختند، نتیجه اش چه شد؟ غیر از پسمانی و درماندگی، پریشانی و پشیمانی، دشمنی و همچشمی، کینه و کدورت چیزی دیگری نصیب مان نشد.
اینک آفتاب علم و دانش طلوع کرده و غبارکینه ورزی دیگر ضعیف شده است بیا تا باهم بیاموزیم و من و تو را عفو کنیم و خویش را از بی خویشتنی رهایی بخشیم، بیا تا زمین تشنه امید ها را سیراب کنیم و درخت و گل و لاله بنشانیم و گلستانش سازیم تا بردیده ای درد دیده گان برقی بیافرینیم و بر لبان بی خنده شان تبسمی بشگافیم و آنهای که سالهای سال در زیر سایه نفرت و بد بینی در بند بوده اند بر غضب بیهوده خویش غالب شوند و خود را با لباس مهر و محبت بیارایند، بیا تا غرور بیجا (تکبر) و دیده تنگ را از میان برداریم و در آسمان پشرفت و پیروزی پر و بال بگشائیم، درمسیر ترقی، تحول، تلاش، تفکر و تکامل گام عاقلانه وشریفانه برداریم و همدلی، همرنگی، همنگری و همدستی را الگوی خویش قراردهیم.
 
 
بااحترام
ضیاالحق ضرغام
1391/9/1