آرشیف

2014-11-22

عصمت الله راغب

من نسل سوخته سرزمین خویشم؛

 

من نسل سوخته سرزمین خویشم؛

درکودکی قامتم زیربارحوادث زمان خم شد وسیه روزی های زیادی را درزنده گی تجربه کردم.
وهرگزآغوش گرم پدرم را احساس نکردم!!!!

منم موجودی احسان مند!!!

سه سطر که درفوق عنوان مرقومه من "منم موجودی احسان مند " قرارگرفته، سخن بزرگ مردیست که ماهم ازید سخاوتمند شان مستفاد شده ایم، ماجرای داستان زنده گی این ابرمرد(دکترجمهور)همانست که همش درسه جمله کوتاه خلاصه شده است؛به عمرشان برکت باد که بیشترین خدمات شان به گروه یی ازطبقه جامعه متمرکزاست که عنوان نوشته برای آن کافیست وانامیکه بهترین مصداق زمینه های خدمتگزاری درزمین خدا اند. اینجانب هم به جهت آن این نوشته را انشاء کردم که زنده گی اجتماعی ام فراتر ازآن جمله اندوهناک که از"کودکی آغوش گرم پدر را احساس نکردم" مرا رنج میداد. حتی که واژه نان آور ومقدس(پدر را بیاد ندارم و آنچنان برایم بیگانه است که هرگاه نامش را درزبان میآورم به زبان ثقالت ودر فکر،خانه حسرت میسازد، واژه مقدس ترازآن که جنت زیرپای آن گفته شده است همانا واژه دلنشین هستی، واژه محبت،واژه وجود،واژه مهرپرور…سرانجام واژه زنده گی "مادر" ازدیرزمان برایم بیگانه شده،درکنار آن واژه آشتی، واژه درد دل، واژه التماس"خواهر" هم برایم ازهمان آوان که من بجهان هستی پاه گذاشتم برایم نا آشنا بود. به عنوان یک موجود احسان مند ازذات اقدس الهی که رازق همه موجودات است ودرسفره خود برای ما بنده گان که خیلی دوست مان میدارد ودرامرارمعشیت ما درعالم خاکی ازجنس خودمان دوستان خود را وسیله میشود، سپاسگزاری میکنم، بنابه حدیث مقبول بهترین منجی عالم بشریت که ارشاد میفرمایند: (من لم یشکر الناس،لم یشکرالله) کسانیکه شکربنده(مردم) را بجا آورده نتواند شکرخدا را بجا آورده نمی تواند واهتمام کردم تا با این نوشته،اندک ازپاداش والطاف این شخصیت دلسوز یعنی آقای (جمهور) استحسان صورت بیگرد..به هرحال معترف وقاصرم به شناخت ذات که درکلام خود بیان داشته که من قریب ترازحبل الورید به شماستم، منفعلم ازتغافل خویش به نسبت شناخت آنکی مارا ازنیستی، هستی بخشید،عقل وخرد داد تا ازراههای تعقل وتفکر بتوانیم درشناخت آن به اندازه درک خود نایل آییم ولی ما بنده گان به آنچه که اورا شایسته حمد است، ستایش نکرده ایم.ما همانیم که خالق ما به نسبت شناخت کامل ازجوهرهستی واسرار قلوب مان مارا دروسیله رهنمایی بشریت(قرآن) دربرابر ادای نعمت های خود ناسپاس خطاب کرده است .ما مخلوق خالق هستیم که در برابر تمام موهباتش ادای احسان نکرده ایم ولی زمانی که اندکترین اشکال وخطر ازگردش زمان متوجه زند گی مان می شود به تکرار طلب معاونت میکنیم وبنابه فرموده رب الناس وقتی مشکل ازما دور شد چنان بی تفاوت استیم که انگار به هیج مشکل ما ازآن استعانت نکرده نباشیم.وفرازتر ازآن گاه وقتی هم به شکوه وشکایت ازآن می پردازیم؛ این همه داشته های است که به اساس تجربه نسبت به خودم ثابت شده است. زیرا وقتی که بعد از شناخت خودم وخالقم متوجه زنده گی اجتماعی ام شدم؛ دیدم تمام پسران همسایه درکنار پدران خود با یک شوروجد زنده گی میکنند ومن به پشت کار همان فرزندان با پدر و همان پدران فرزندار بودم که ازمخلوق بودن ما وامثال ما درعالم هستی به لحاظ دغدغه های زنده گی مبتنی بر مادیات خویش، انکار میکردند، و درعالم رویا هم برایم میسرنبود که ازفیوض آنچه را که به طور نسبی تاامروزکسب کردم، حصول فرمایم، آهسته آهسته به درستی درک کردم که در اراده آنکه مارا خلق کرده است تغیروتأخیر نیست.پس پدر، مادر وخواهر فامیل بعداز آفرینش درامر سواد آموزی یک بهانه است، پس اگر بهانه نیست چرا آن پخته پیچان وبریشم پوشان دهکده مان تا امروز بی سواد ماند ه اند؟ چرا درامرخداشناسی از راه علم ومعرفت نسبت به کسانی که تاهنوز درحسرت تکرار واژه پدربه سرمیبرند درجهان معاصر خیلی خیلی به عقب مانده اند؟ وهمان یتیما نیکه زنده گی شان اصلاٌ برای مفاخرین عرصه مادیات مفهوم نداشت درهمه چیز ازآنها سبغت گرفته اند.خواننده عزیز این نوشته به جهت آن نیست که من خود را تعریف کرده باشم بلکه همان احساس ناچیزی از دوران کودکی وتا فعل حال که بدون داشتن والدین(پدرومادر) به درس ادامه داده ایم وهنوز هم دربخش مادی ومعنوی از شما پیش کسوتان علم وخرد درعقب ایم. و برای اینکه بتوانم یک باردیگر ازمرحمت خالق خویش سپاسگزاری بکنم که مارا هم مشمول همین کاروان علم ومعرفت بعداز شما قرارداد و درپهلوی آن همانطوریکه با خواندن زنده گینامه یک ارجمند به قلم خودش که همسان ما ازیک خانواده فقیر برخاسته واکنون به شامخ ترین قله های زنده گی اعم دربخش مادی ومعنوی صعود کرده وشهره اش که اکنون افواه خاص وعام جامعه است؛مطالعه آن برایم یک انگیزه شد تا تحول عظیم را پیرامون تصامم آینده ام به جهت ساختارهای زنده گی وجامعه ام رونما سازم وماهم بنوبه خود به جهت انتقال یک پیام داعیه بخش به «خانه به دوشان» که زنده گی شان وفق با زنده گی شخصی  ما دارد وسیله شویم…

بااحترام 
عصمت الله "راغب"
جوزای 1393 شهرتالقان