آرشیف

2014-11-21

سامیه اصیل

من بیوۀ افغانم

در سنگر آب و دانه میرزمم
دنبال لقمۀ نانی برای اطفال یتیمم
گاهی صادق گاهی کاذب
دلیرانه میرزمم
خواب و آرامش، همچو پدر فرزندانم 
به جاویدانگی پیوسته است
تنهای تنهایم
با هیچ میسازم و به هیچ فکر می کنم 
چون هیچ ندارم
فقط به لقمۀ نانی 
در تخیل و رویا ، امید و آرزو هایم محدود گشته 
فکر و ذهن و حواسم غرق در محتاجی
با قلب حزین در عالم بیچارگی
به این می اندیشم که فردا بازهم درب کدامین خانه را 
به صدا در خواهم آورد
و طالب لقمۀ دست خورده و پسماندۀ کی خواهم شد
مرا کسان به جرم بیسوادی اطفالم تهمت میزنند
مسؤول حق تلفی شان میدانند
با خود میاندیشم ، 
آیا یک لقمۀ نان باسی یا ترش کرده و یا پوپنک زدۀ پشت در ها
میتواند به جای زنده ماندن، قلمی بر دست طفلم گردد؟
میتواند صفحۀ کاغذی برایش گردد؟
میتواند لباس تنش گردد و یا کفش پاش؟
نه نه! من زنده ماندن فرزندانم را ترجیح خواهم داد تا سواد.

سامیه اصیل
 2013 تورنتو