آرشیف

2014-12-23

afrotan

«مفتی » حرفِ مفت میزند ، مگر مُفت حرف نه میزند !

« در آمدی بر  تصویب و توشیح قانون احوال شخصیه اهل تشیع در افغانستان »
 
 قسمت اول
 
در گرما گرم تبلیغات انتخاباتی هواداران «سراپا ارادتمند  و نیمه مخلص!! » نظام مافیائی حاکم بر افغانستان  که  برای پینه زدن کاذبانه  مشروعیت از دست رفته  « جمهوری اسلامی افغانستان » راه حل های را جستجو میکردند ، ناگهان با  صدای مهیبی از یک خبر رادیوتلویزیونی  که مانند بمب در جامعه سرا پا مجروح  ما منفجر شد ، تمامی محاسبات و معادلات دست اندرکاران عرصه انتخابات را دیگرگون ساخت  . به ظاهر خبری بود که مانند ده ها  دست آورد دیگر ما فیائی ، گروه کثیری از شهروندان جامعه ما را که از صد ها سال بدینسو سخت ترین تحقیر ها و مشقت های روزگار را در قلمروی  بنام افغانستان به اسم  هزاره و شیعه مذهب و ده ها رشته دیگری از تبعیض متقبل شده اند ، با یک محاسبه ساده اندیشانه مگر توجیه شده ، ابتدأ  بنام به «رسمیت شناختن مذهب تشیع» و سپس با تصویب و توشیح «قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان » در نظام مافیائی معاصر گول زنند و فریب دهند ،  اما برخلاف گذشته این بار جنایت رنگ و هویت  دیگری دارد  ، قاتلان و مقتولان هر دوگروه  از« خودی ها » ا ند و خود را متعلق به یک نژاد و یک مذهب می دانند . و بر شمشیر های قاتلان  آیا تی از جهاد و توحید حک شده  است . و مقتولان نیز که  در زیر همان شمشیر های خون آلود وقتی جان میدهند  فریاد های حبس شده و در گلو گرفته هم کیشان و هم نوعان شان را که در سرا سر تاریخ بشر و « از آدم تا این دم » شکنجه های خونینی را نظاره کرده اند ، فواره می کنند  ؛
جالب و سخت شگفت انگیز است که در رگ های تمامی از ناقلان  و حاملان این پیامی از  بردگی و ذلت معاصرکه بربسترخونین تمدن و فرهنگ جامعه ما بنام « قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان » پیاده واجرأ  می شود خون حکیمان  ، کشیشان ، و روحانیان عهد قدیم و شهزاده های از « بنارس »  موج میزند که بی هیچ اعتنای به بیچاره شده گان و برده گان راهی کاخ ها می شوند  و سخنان حکیمانه فلیسوف و دانشمند بزرگ  « ارسطو » را که شهره ء افاق است در دهلیزهای آغشته به خون قصرهای مرمرین  تاریخ و به عنوان« یک فتوای معتبر دینی » تکرار می کنند . که به قول ارسطو « برخی برای بردگی و گروهی برای آقائی است که به این دنیا می آیند !! » تا برده گانی که تمامی کاخ ها و قصرهای با عظمتی  از مؤبدان و روحانیان رسمی و سنگواره ای   ، از قطرات خون اجداد  شان  اعمار شده ، بپذیرند که راستی هم نه تنها  تاریخ جوامع بشری  بلکه تمامی هستی و کائینات بازیچه ای از سرنوشت اند  !! و ما زجرکشیده گان و برده گان تاریخ  درکشاکش  این قماری از زندگی و سرنوشت محکوم به برده گی گشته ایم . !
اساسی ترین و درعین حال دردناک ترین انگیزه ای که سبب صدور و انفاذ چنین قانون نامه ها بر بستر تاریخی و فرهنگی جوامع عقب مانده  منجمله افغانستان می گردد ، همانا برداشت های  نادرست و غلط تاریخی از دین و دیا نت است که صادر کننده گان فتوی های مذهبی بجای مراجعه به منابع و مراجع دست اولی که بیشترین آن از  وحی الهی الهام گرفته اند ،  از واقیعت های تلخ و درد ناک تاریخی  در جوامع بشری  استمداد می جویند !  طبیعی است که در چنین مسیری از زندگی بشر فلاسفه ، دانشمندان و حکیمان زیادی همچون« ارسطو » ، « سقراط » ،  « افلاطون » ،
«  کنفیوسوس » همچنان فلاسفه ،  دانشمندان علوم گوناگون  و  جامعه شناسان  زیادی از تاریخ  معاصر که هریکی نسبت به هستی و انسان جهان بینی  های خاصی را به میراث مانده اند  و رسوبات فلتر نا شده  آن همه جهان بینی ها از قلم ها و زبانهای  « مفتیان و دانشمندان  » این روزگارکه بنام حیات  انسان معاصرفتوی می دهند ، وچون تازیانه های خون آلود و آغشته بر تزویر« وعاظ السلاطین » شانه های مجروح بیچاره گان و درمانده گان بویژه قشر وسیعی از زنان را  نشانه می گیرند .
 وقتی فلیسوف نامدارو شهیری چون«  ارسطو» اعلام کند که : « زنان انسانهای  ناقص اند ! » هیچگونه تعجبی ندارد که مردانی بنام دین و القاب فروان مذهبی چون «  آیت الله العظمی ها » و «حجج الاسلام ها  » و « مولانا ها » وغیره مراتب علمی و روحانی در جامعه   با تسوید و تصویب و توشیح قوانینی مانند  «قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان » اسارت زن  مسلمان را قانونیت بخشند!! . اما آنچه که مایه  تعجب همه دینداران جامعه ما  گردیده ، این است  که همین به قول معروف  توسط « آیت الله العظمی ها» و «مولانا ها » به استناد و تمسک به متون والای قرآن عظیم ألشان  و سنت  غرای محمدی و متون فقه پویأ و دینامیک  مذهب جعفری  و در قرن بیست ویکم که قرن پیشرفت و تکنولوژی نیز خوانده میشود بر متون «قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان » صحه گذاشته می شود .   البته  پارا دُکس و تضاد ی که میان  انگیزه اصلی تصویب «قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان » و متون حقیقی دین مقدس اسلام « قرآن و سنت پیامبر »  شده  ، این است که  آقایون صادر کنندگان چنین فتوی ها و نافذان اینگونه نظام نامه ها ی ظالمانه نه میدانند و یا هم نه میخواهند بدانند که مسلمأ عقلانیت و آگاهی های معاصرانسانها ی وارسته ، آ گاه و دانشمند جامعه بشری آنگاه معیار و ملاک « اجتهاد » ا ند که گام به گام ملت ها ی آزاده ء جهان سختی های روزگار را چشیده باشند و حوادث و بحرانهای که بر ملتها نازل می شوند با استفاده از تمامی تجربه های گذشته تاریخی و سیاسی ،  عمیقأ مورد ارزیابی قرار دهند و به مقتضای شرائط تاریخی و فرهنگی  جوامع بشری برای نجات نسل کنونی راه حل های علمی و خردمندانه ای را دریابند .نه آنکه وقتی همین دانشمندان والامقام و روحانیون بلند مرتبت جامعه بر منبر ویاهم تربیون علمی و مذهبی قرار می گیرند  برای فریب توده های  مؤمن و مخلص جامعه فقیر و درمانده ما همان تفسیر های فقهی چهارده قرن قبل را که شهروندان تاریخ و جغرافیای دیگری و با اقتضای شرائط متفاوت با شرائط زمان ما مناسب پنداشته بودند ، بدون حلاجی و ارزیابی عمیق اصول دینی و تلاش برای انطباق آن با شرائط حیات انسانی این عصرکه رسالت مهم اندیشمندان و معتقدان بر« آزا دیی  اجتهاد» شمرده میشوند  تنها  با  اکتفأ به سخنرانی های آتشین و بیان  کلیمات و واژه های « مدرن» و شعار های روزودهن چرب کن وثقیل فلسفی وعلمی که گویا  اسلام دین مکمل است و پاسخ دهنده تمامی نیاز مندی های بشر امروزی بوده است وغیره مطرح می کنند ، که به نظر این حقیر مسأ له آزادی  اجتهاد در اسلام یعنی تحقیقات آزادانه در مسائل دینی و استنبا طات نوین دینی و انطباق آنان با زمان وتحولات تاریخ ، یکی از دلا ئیلی است که نشان میدهد آزادی فکری در سرتا سر صدر اسلام و جود داشته و حتی اختلافات مذهبی را برسمیت شناخته اند .
 تأ سیس و ایجاد هر گونه نهاد های اید یولوژیک و اندیشه های سیاسی ، بنا کردن سازمان ها یا مؤسسات فرهنگی و مدنی غیر متعارف با فرهنگ تاریخی مردم افغانستان مانند « شورای علمای افغانستان » اعم از تشیع و تسنن   به هدف صدورچنین نظام نامه ها و  فتوی های مذهبی آنهم در خیطه حکومت و دولت تحت نظر حاکمانی که هیچگاه با رأی  آزاد مردم تعیین نشده اند جهت اِعمال خواسته های نامشروع ، تبعیض آمیز و سلب آزادی های مدنی شهروندان خود نمایشی از نبودن آزادی ، مردم سالاری و دموکراسی در یک جامعه است . و در عین حال نشانگر قالب ریزی کردن و چهار چوب درست کردن برای انسداد اندیشه و عمل کتله ای بزرگی  از شهروندان اعم از زنان و مردان در جامعه محسوب می شود . چه قالب گرفتن و چهار چوب مشخص و معین ساختن ، خود
" بستن " مغز جامعه است و وجود انجماد ، و سکون و خفقان را خبر میدهد .
 آنچه در این زمینه بسیار اساسی است این است که نباید رسالتمندان و روشنفکران بویژه معتقدان به آزادیی اجتهاد در جامعه هرچند در جامه توحید بتهای پلیدی  را پنهان کنند و در معبد و محراب الله آتشهای فریب و نیرنگ را بر افروزند ، وباز همان چهره های قارونی و فرعونی در همدستی با نظام های استکباری بنام خلافت خدا و رسول الله (جمهوری اسلامی افغانستان ) بر جان بیچاره گان و درمانده گان ازطبقه و جنس  مظلوم زن تازیانه  «قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان » را بنوازند !
در تصویر چنین بنیاد های  است که اسلام به مثابه یک ایدیولوژی کامل ، زاد گاه طبقاتی مجتهدین و دانشمندان را مشخص می کند و همچنین جهت گیری های طبقاتی شانرا می نما یاند تا مشخص کند که  مبادا ایدیولوژی و اندیشه های کسانی که بر مسند فتواهای  مذهبی و دینی  نشسته اند از داعیه غرض آلود کسانی سرچشمه نگرفته باشد که جزء « طبقات حاکم وحلقه های مافیائی  » بوده اند و هوس وهوای « ابداع و اجتهاد» را کرده اند. بلکه از میان مردم و بطن تاریخ و فرهنگ ملتها برخاسته اند و برای نجات قوم شان از بندگی بت های گوناگون رسالت اعتقادی دارند . که همین رسالت در رابطه با شعور ،  آگاهی ، فطرت و صداقت انسانی ازجانب خداوند (ج) برای بشریت تعیین گشته است .
زیرا بسیاری از اصول و نظامنامه ها ی به اصطلاح فقهی ای که محصول غریزه های اشباع ناپذیر  قدرت خواهی و شهرت طلبی  « وعاظ السلاطین  »  زمان  ما و همد ست « طبقات حاکمه » محسوب می شوند !! ، بی آنکه تفسیر و توجیه علمی و خردمندانه ای داشته باشند و نسخه ء آزموده شده برای درمندان و بینوایان این زمان بوده باشند ، نما یانگرمعامله و زدوبند های کثیف و پلیدی
ا ست که بنام مذهب وآزادی ملت ، میان«  طبقات حاکمه» و « نگهبانان سنتی مذهب  » انجام میگیرد و  پاسداران خرافه و جهل ، که بنام دین و خدمت به مذهب تشیع ثروت و دنیا می طلبند و از ایمان مردم فقیر و درمانده برادران هزاره ما  که عمدتأ شیعه مذهب اند نام و نا ن  میگیرند و حرص و حسد و فساد و فریب خویش را در زیر نقاب فریبنده ء عبادت و دین مخفی کرده اند وبا  یک شستشوی  مختصر مغزی  جیبهای شانرا می زنند و با کور کردن چشم های مردم ، زشتی ها و پلیدی های شانرا پنهان میسازند و با فلج کردن عقل ها ی مردم رشید و ستمدیده ای هزاره ،  مذهب تشیع را  که علم گرائی و آزادی اجتهاد افتخار این مذهب است  مسخ مینمایند و با ذلیل کردن اراده انسانی و تباه کردن شعور و شرف توده های فقیر مگر تنومند انسا نی را همچون میمون ها در پی خود می کشانند و با تسوید و انفا ذ چنین نظام نامه های از عصر حجر به نمائند ه گی خدا برای نیمی از نفوس جامعه خط ونشانی می کشند و زن را که انسان است و خدا آنرا جانشین خود خوانده است  از هرنوع تفکر و اندیشیدن ممنوع اعلام می کنند . و بالاخیره مخلوقات عالم را  بنام اطاعت " خدای آسمان " در بند اطاعت خداوندان زمین می آورند . و همیشه و همه جا اینان اند که در کتاب خدا دست می برند و «افسانه ها و افسون های من در آوردی » خود را بنام" وحی مُنزل "  و " حق مطلق"  و" سخن خدا" و" حدیث پیامبر" می پندارند و این ها یند که به فر مائیش قر آن « خر اند که کتاب را بار دارند » و یا همچون سگانی اند که چه بر او بتازی پارس می زنند و چه آنرا رها کنی پارس و غو ، غو می کنند . « مثل الذین …کمثل الحما رِ یحمل اسفارأ «سوره جمعه آیه ۵ …..فمثله کمثل الکلب ان تحمِل علیه یلهث او تترکه یلهث » سوره اعراف ۳۶
اکنون ببینیم که این  به اصطلاح « قانون احوال شخصیه  اهل تشیع افغانستان » با نخستین وخالص ترین منابع مذهبی « قرآن و سنت » و مراجع فقهی بویژه علمای نامدار معاصر جهان تشیع  چه نسبتی دارند ؟ من سعی خواهم کرد که در اینجا بیشتر به نظرات و فتوی های علمای اعلام جهان تشیع او لو ویت قا ئل شوم زیرا ازتطبیق و اجرای  این قانون مغائر با هرنوع مراودات و تعاملات اجتماعی کشور ما  فقط در حوزه بخش وسیع و قابل ملاحظه ء پیروان مذهب تشیع یاد آوری بعمل آمده است .
۱ : « قانون احوال شخصیه اهل تشیع افغانستان  » از دیدگاه قرآن
 
یا ایها الناس اتقواربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها وبث منها رجالأ کثیرأ و نسأ واتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام …. ( سوره نسأ آیه ۱ )
ای مردم !  به پروردگار تان تقوی پیشه کنید ، آنکه شما را از یک نفس آفرید ، وهمسر او را نیز ازهمان جنس بوجود آورد که مردان وزنان بسیاری را بروی زمین منتشر ساخت ، و از خدایی بترسید که وقتی چیزهای از یکدیگر طلب می کنید نام او را برزبان می آورید ، و نیز از قطع ارتباط با خویشا وندان تان پرهیز کنید ، زیرا خداوند مراقب شما است .
بزرگترین مفهومی که درآیه متبرکه فوق بیان شده است همانا مسأ له خلقت انسانی به مثابه یک مسأ له علمی و فلسفی است که با آغاز  مهاجرت ها و بنیا نگذاریی تمدن ها   در تاریخ بشر به ثبت رسیده  است که انسان از نخستین لحظات خلقت به آن روی آورده است و شالوده یک زندگی مشترک تمدنی  نیز روی پایه  های همین  فطرت و چگونگی  خلقت  ذاتی انسان نهاد ه شده است . قرآن به نقش زن در ایجاد تمدن ها بی نهایت اهمیت قائل است و روی همین دلیل نیز  جفتی از زن ومرد  را که بر هستی و کره خاکی  خلق کرد یکسان مسؤل می شمارند . حتی او یعنی خدا  زن  را به عنوان یک پایه مهمی از" علت " در مسیر تاریخ و جامعه و سازنده ء خویشتن خویش می داند و روی همین دلیل نیز اعلام میکند که  زن و مرد یکسان  در امتداد تمامی  تاریخ و درهرگونه  تغییر نظام اجتماعی خویش نقش دارند ؛
اسلام و قرآن در جهان بینی توحید ی خود برای انسان اعم از" زن و مرد " ارزش ، فطرت ، ذات و جهتی قائل است  که با اعلام این  دکتورین روشن آسمانی  ، يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ .  " ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم ، وتیره ها و قبیله ها قرار دادیم ، تا یکدیگر را بشناسید ، مگر گرامی ترین شما نزد خدا با تقوی ترین شما است .خداوند دانا و خبیر است . " مسیر زندگی انسان در خم وپیچ تاریخ را معین می سازد .
بزرگترین فاجعه ای که پیرامون  انسان معاصرجامعه ما  حلقه زده است ، همانا  بحران ارزشها ، تزلزل اصول اخلاقی ، ستم و ظلم توجیه شده ای است که در اوج بحران مشروعیت سیاسی بنام دانشمندان ، متخصصین امور حتی فقها و مراجع مذهبی و دینی بر مردم ما اِعمال می گردد و قلب انسان های مؤمن را نشانه گرفته و جریحه دار میسازد  . یکی از عواملی که یک اندیشه و تفکر را در چهار چوب حصار تاریک  زبان ، ملیت و قومیت و یک کشور خاصی خلاصه میکند این است که هر فکری برای زنده نگاهداشتن و بقای خود باید در وازه های بیرون را بر خود بگشاید و این لازمه یک تفکر است و این گونه طرز دید و جهان بینی با دخالت عوامل و انگیزه های  که در بالا به آنها اشاره گردید بزرگترین موانعی را در راه آزادی اندیشه و فر آورده های بی شمار معنوی بشر ایجاد می کنند .
اصولأ آنچه که امروز به مثابه یک فاجعه دردناک و  پایان ناپذیر گلوی مجروح  نسل بالنده ما را می فشارد ،  دارای یک عیب بزرگی است و آن عیب  این است که نوع نگارش و دید نخبه گان این جامعه نسبت به  انسان و هستی ناقص بوده ، و  نه میتواند برای نجات نسل معاصر و احادی از مردم اعم از زنان و مردان جامعه و کشور نسخه ای را تجویز کنند ، زیرا در کشاکش خونین  این فاجعه ،  تاریخ و زندگی بشر را  بصورت مادی تفسیر و تحلیل  می کنند ،.
 
۱۳ اپریل ۲۰۰۹