آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

مـــــژده!

 

    مـــژده! مـــژده به همه غوری های رنجدیده ام؛ به همه دانایان و نادانان؛ به همه با سوادان و بی سوادان؛  به سزمین پُر از نبوغ و فرهنگ مادرم؛  به زادگاه و مکان فرهـنگ و ادیبان مـــژده!
      درین اواخر؛ نا گهان؛ درحریمِ رنجدیده ای سرزمین مادری و دوست داشتنی ام؛ در غورِ بجان برابرم و بخواست و رضای خالق یکتای ما، یک " پـشـه" ای " نا شخول" با  بال های شکسته و زخمی اش ، به پرواز درآمده و اشک ریزان از زخم های  بسیار دیرینه و همیشه تازه ای  و ازدردها و رنج های تحمیل شده ای که از طرف حاکمان خو پرستِ زمان ، به کمک و یاری اجنبیون اهریمنی ( دشمنان مکار و نهایت ظالم به دین مقدس اش و به همنوعَـش) بر خانه و کاشانۀ نیکانی اش و بر هم نوعان متدین و پاک دیانت اش، اعمال می شود، ناله سر داده و با "گیز گیز" کردن های مملو از رنج و دردَش، در فضای پاک اندیش و با فرهنگ و ادب،  واما مملو ازتنگدستی ها  و خفقان عزت ها و شرف های انسانی، در حرکت است و نمی داند  کِی را و یا کدام نبوغ و تدبیر را نیش بزند ، بیدارش کند و بگوید که: او درد  دارد ! بیدارش کند  و باعث شود تا نبوغـت ها بکار انداخته شوند و تدابیری برای علاج زخم های خونین ما ، روی دست آید.  این  "پشه" ی شوخ ( تپیدن ازضرب درد ) و تیز پرواز با قلبِ خون ریزش، حتا بخود اجازه داده، شخصیت های عزیز و دوست داشتنیِ را نیش بزند و باز هم از شدت دردهای ظالم " گیز گیز" کند و بگوید : درد ها را دارو باشید!  دیگرروح و روانم تاب و توان سازش با سوختن را  ندارد!
       با کمال خوشی و سرور عرض دارم که  خوشبختانه در نتیجۀ این "گیز گیز" کردن ها  و نیش زدن های این "پشه" ی  مظلوم و خیلی ها  درد   دیدۀ غوری ( این احساس روح و روانش را تنها خدای خالقش خوب می داند )؛ عزیزان غوری، برادران با نبوغ و با استعداد خدادادگی و همنوعان محروم اش را بیدار کرده تا  زبان کشایند و زیبا و دلپذیر کشایند.   مصداق این حقیقت، سروده های برادران  پُر افتخار ما، غوری های  عزیزما، بزرگوار مفتی صاحب بشری و مولوی محترم سعیدی غوری ، اند . از عالِم عالیقدر ما – مفتی  صاحب   خیلی ممنونم . خیلی مقبول و بسیارعاقلانه سروده اند ؛ احترام به عقل و متانت شان. همچنان برادر گرانقدر غوری ام مولوی صاحب سعیدی را تشکر.
        بزر گوارانم، غوری های عزیزم!  حالا که این "پشه" گکِ مظلوم،  رنجورو بی  نام و  نشان، مارا با یکدیگر شناسانده ( که ممنون این کارش هستم )، عذر دارم و خواهش؛ بیائیم دست بدستِ هم  دهیم ؛ از نیاکان غیورو واقعآ  مسلمانِ خود الگو بگیریم، همه امکانات علمی و جسمی و همه  نبوغ فکریی که بر ما ( باور مطلق دارم) خدا دادگی  نهفته است،  بیدار نموده و لا تمام قوت بکار اندازیم تا کاری انجام دهیم که همه نیروی انسانیِ ما در راه نجات مردم شریف و بی گناه سرزمین با وقارو تاریخیِ ما، به خدمت گذاشته شود و در نتیجه روح نیاکان مفتخر مارا خوش و راضی ساخته باشیم و در انتها، به آرزوی نهائیِ من ( زنده کردن اعتبارات تاریخ جهان شناس و با افتخار ما ) رسیده باشیم.   اگر واقعآ   به اسلام و غور صادقیم ، شعار" هر فرد مسلمان بایداست در باره و به خیرِهر دیگر مسلمان بیندیشد "  و به همین ترتیب " هرغوری باید است در باره و به خیرِهر غوریِ دیگر بیندیشد"  را باید سرمشق عمل خود قراربدهیم.  من، درد ها  دارم و علاج دردهایم را در همدستی و یکسو شدن غوری هایم می بینم !  از برادر بزرگ ما – مفتی مولوی صاحب بشری و ازهمه استادان توانای علم و عـَمـَل، معصومانه خواهش دارم ، درین راهی که برای من قد سیـت خود را دارد،  تدابیری خلاقی را بدست گیرند.  با احترامات بی ریا و پاکم خدمت همه غوری های عزیزم!