آرشیف

2014-12-28

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر

 

زلفان همچون مرواریدت را بستایم
مادر 
که در لالای گفتن های
شب هنگام پاره تنت
به باد سپید سپردی
آن چروکی کنج چشمانت را بمیرم
مادر 
که خوابت را
در کنار گهواره من فروختی
به دستان ترکیدات جان دهم
که خور من بود در آتش روزگار
به آن تن ضعیف ناتوانت بغلتم
که نشستی و تک تک زندگی را
به من آموختی
بنازم به آن قلب فروتن و مهربانت
مادر
که فانوس عشق مرا در آنجا بی افروختی
فدای فطرت و ذات تو مادر
که با عشق آفریده شده یی
و مرا
با تدبیر و تعبیر و صفا عشق بدوختی
این چه عشقیست
پرستو ها میسرایند از رسن و پاکی او
که به وصف کودک خویش
به من گل پوشاندی
و لیک خود
در زجر ظلم و نادری ها بسوختی
فدای خاک پاک پای تو مادر 
که خوابت را
در کنار گهواره من فروختی

سارا نایاب 
11.05.2014