آرشیف

2014-12-27

مسعود حداد

مــــــــــــاضی

محو حسن روی زیبایت شدم
عاشق اندر چشم شهلایت شدم

تا رسم در ساحلِ آغوش گرم
بی مهابا غرق دریایت شدم

تاکه تو دورم ناندازی زخود
بندِ زلفِ مِهر افزایت شدم

زندگی ماضی بُوَد،برمن چون
آن زمان ها حلقه در پایت شدم

دیرگاه است بی سبب لب بسته ئی
در عوض من بانگ وآوایت شدم

جمله گفتارت دروغ بود لیک من
سخت اسیر لاف بی جایت شدم

یاد آور روزهای جهل خــویش
کور خود گشتم و بینایت شدم

تا بکی دوری گزینی ای صنم!
گوشۀ چشمی، که شیدایت شدم

مسعود حداد
1سپتامبر 2014