آرشیف

2015-1-26

محمد دین محبت انوری

مــدیــــــر خـــدمـــت

روزهای شعار سپردن کار به اهل کار بود.
که مدیر جدید در روز اول آغازکارش به همه واضح وپوسکنده گفت : من  درتمام عمردرکار خویش صادق، متعهد، بیطرف بوده ام وبه این عهد وپیمان خود دربرابر خدا،وطن ومردم پابند خواهم بود.
بعد از ختم سخنان مدیرجدید همه مامورین با ناباوری وتعجبب شروع به تبصره های گوناگون نموده ومنتظر عملکرد اوماندند.
مدتی کمی از خدمت اونگذشته بود که حوصله مامورین تحت امرش به سر رسید وسخنان وکردارشان جنبه انتقادی وجانبدارانه رابخودگرفت آوازه اظهارات وتصمیم مدیر جدید استثنائی به نظرمیرسید و بیرون از دفتر رسیده بود .
هرمامور صبح  وقت امضآ حاضری بعداز احوال پرسی به گونه کنایه وتمسخر بین خود زیرگوشی مینمودند ومدیر جدید را به گونه ای مورد توهین وتحقیر قرارمیدادند.
مامورین میگفتند: بیچاره وقت خودراضایع میکند تا هنوز درخواب خرگوش است ، بیک گل بهارنمیشود هنوز نا بلد است خیراست چند روزدیگر برایش وقت میدهیم اصلاح میشود… .
ماوشما به اوضاع حاکم هستیم صاحب عزت وفکر معقول میباشیم سر اورا خلاص خواهد شد اگرنشداورا میفهمانیم مسافر است بالای ما حق دارد .شاید سرگیچ شده باشد این روزهاراندیده ودیگه اینکه از خانه هم دوراست .
مامورین افرادی بودند که تحصیلات مکمل نداشتند ویا اسناد ساختگی تحصیلی  وبواسطه رشوت وشناخت مقررگردیده بودند.
مدیر جدید فهمیده بود همگی بدبین اوهستند وتطبیق قانون وجلوگیری از فساد اداری امکان ندارد ولی عزم راسخ داشت اما خودرا تنها احساس میکرد. وقبل از اشقال وظیفه انتظارچنین مخالفتی را نداشت شبها تنها میشد درمورد راه حلی فکر میکرد تمام راها غیرعملی شده بود.
مدیر جدید درجلسه رسمی برای همه توصیه کرده وبا لحن ملایمی کارمندان خودرا به بهبود وپیشرفت امور تشویق کرد. ودرآخر خاطرنشان ساخت اگر مجبورشود در آینده تصمیم میگرد واینراهم اضافه نمود که من هم دربرابرقانون مسولیت دارم وبا خوصله مندی به پرسش های برخی از مامورین که مقرضانه وبی مورد هم بود جواب داد .
ماموین میگفتند:
این قسم آدم منسک وتنگ نظر ندیده بودیم میخواهد لقمه نانی که ما ازین دفتر بدست می آوریم ازمابیگرد همه میدانند به این معاش گذاره کسی نمیشود بازهم بالای ما ظلم میکند .
خودش شاید سرمایه دارباشد ویا بجای دیگری خودرا سیر کره باشد حالا میخواهد قانون رابالای ما تطبیق  کند که این تلاش وی یک مزاق بیهوده بیش نیست.
باز مامورین به یک صدا فیصله کردند که  چند روز دیگر هم برایش وقت میدهیم .
مدیر جدید : بخاطریکه رسمی به مرکز خواسته شده بود حیران مانده بود که چه کسی را سر پرست تعین نماید  مامورینش به اواعتنای نداشتن بالاخره اوبه مرکز رفت ودرحین ملاقات با مامورین عالی رتبه مشکلات که سر راه وظیفه اش بود  وسهل انگاری در کاروجود داشت برای همان ماموریکه از قبل باوی شناخت داشت وفکر میکرد آدم امین خواهد بود درمیان گذاشت.
مامور بلند رتبه گفت : هنوز نوکار هستی به مرور زمان کارها خوب میشود وباید این عادت بد وفساد اداری که باعث بد نامی همه ای ما گردیده است از ریشه برکنیم من هم قبلا ازین اداره وکارکردهایش خبر بودم چکار کنیم زور من نمیرسد همه به رشوه ستانی آغشته هستند استوارباشید ومن همرای شما همکاری میکنم .
مدیر جدید : در حالیکه احساس امیدواری میکرد باری دیگر به موفقیت  مبارزه اش بر علیه نابرابری ها وبی عدالتی ها متیقن شده گفت من ازراه خود برنخواهم گشت.
مامورین همدست شده برای مدیر جدید یک چاره ای سنجیده بودند اینها از یک قوم ومنطقه بودند به اتفاق هم یکی از مامورین که درکارهای کاغذپرانی مهارت بیشتر داشت بحیث سرپرست وکلان تعین نمودند تا دیگر به حرف مدیر جدید کسی کارنکند واز رهنمای وهدایات وی پیروی نموده امور اداره راخودشان کنترول نمایند ومدیر جدید مجبور شده ترک وظیفه میکند .
روز اول هفته بود که مدیر جدید سر کارش رسیده بود ودرصالون جلسه حاضر شد تا از نتایج سفروهدایات تازه مامورین مربوطه اش را با خبر سازد متوجه شد که هیچ کس حاضر نشده بازهم منتظر ماند لیکن کسی را نیافت دوباره رفت وبه پیاده دفتر هدایت داد مامورین را خبر کند به جلسه بیایند .
پیاده شعبه بدون اینکه چیزی بگوید رفت وبه زودی برنگشت .
مدیر جدید امروز را بدون کارمندان دردفتر کارکرد ودر آخر روز نمیدانست قضیه از چه قرار است ودرفکر فردابود که چه خواهد شد اسناد ومکاتب همه قفل بودند واو به آن دسترسی نداشت .
فردای آنروز پیاده دفتر آمد وبه مدیر جدید گفت : تمام مامورین ازشما ناراض شده اند وسرکار خودحاضر نمیشودند وهمچنان ممکن برعلیه شما عملی تخریبی را براه اندازند .
مدیر جدید :از موضوع به مامور بلند رتبه ازطریق تلیفون اطلاع داده او برایش هدایت داد تا از اشخاص با نفوذ منطقه کمک بخواهد درغیر آن متوجه اوضاع باشد ویا از صلاحیت دست داشته طبق مقررات نافذه اجرآت نماید هنوز مکالمه ومفاهمه او خاتمه نیافته بود که کاغذی نوشته شده را برایش دادند درآن تذکر رفته بود هرچه زودتر ازمنطقه خارج شود درغیر آن مسولیت بعدی بدوش خودش خواهد بود .
مدیر جدید : با ادارات وارگانهای ذیدخل درتماس شد وخواهان حمایت از آنها گردید .لیکن هیچ جوابی دریافت نکرد غیر مستقیم میشنید که میگفتند: این مشکل درونی خودشماست بما ارتباط ندارد وما کاری کرده نمیتوانیم .
مدیرجدید : عقب میز کارش با جهره نا امید ومایوس نشست وبه قلم خودش عنوانی مقام زیصلاح چنین نوشت :
متاسفانه من نتوانستم قانون را تطبیق کنم وزمینه کار برایم مساعد نیست وازجانب یک عده ای تفنگ سالار وزورگوی مورد تهدید قرارگرفته ام وسر ازامروز از وظیفه خود استعفا نموده و میگویم : من متاسفم که مدیر خدمت نشدم .
 
پایان
چغچران
 
جدی ۱۳۸۷