آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

مسألۀ آرد ، مسألۀ آرت را ازميان برده!

دوهفته اي مي شود كه من در كابل هستم و در انتظار سفري پانزده روزه به جاپان،  در پايتخت كشورخود ، دود تنفس مي كنم. بعد از ظهر  پنجشنبۀ گذشته در دفتر دّر  دري  جلسۀ هفته وار نقد شعر وشعر خواني بود. من هم از سوي دوستان در آنجا دعوت شده بودم. اصحاب دّر دري در كابل ، تعدادي از جوانان ونوجواناني هستند كه بيشترشان را من  نمي شناختم. به هرحال آن روز دو/سه قطعه شعر از طرف حاضران نقد و بررسي شد و بعد هم بچه ها ، اشعار شان را ( به شمول خودم)  خواندند و برنامه را تمام كردند.  بعد از ظهر جمعه هم ، جلسۀ نقد داستان بود كه درآن ، داستاني از اميد حقبين نقد شد. اما امروزبه ابتكار مؤسسه فرهنگي در دري و دانشگاه  كاتب،   جايگاه نقد در ادبيات معاصر افغانستان به بحث وبررسي گرفته شد. سخنرانان برنامۀ امروز محمود جعفري، دكتور حميرا قادري و سيد ضيا قاسمي بودند كه هركدام نظريات خويش را پيرامون مسألۀ نقد در افغانستان  بيان نمودند.
محمود جعفري در سخنانش گفت كه هنوز در افغانستان از شيوه هاي قديمي وكهنۀ نقد استفاده مي شود و متأسفانه دانشگاهيان ما نيز از نقد مدرن وامروزي وجايگاه آن تصوير روشني ندارند وهنوز طبيعت كهنه در سرشت ما حضور محكم دارد و ارزشهاي كهن وسنتي راه را به روي ارزشهاي مدرن مسدود كرده است.
سپس خانم حميرا قادري سخنان خويش را تحت عنوان جايگاه نقد در ادبيات داستاني كشور،  با ياد آوري نخستين مراحل شكل گيري قصه گويي وداستان نويسي آغاز كرد وگفت بلوغ داستان نويسي در كشور ما دير اتفاق افتاد و ما بااولين رمان (به معناي امروزي) حدود 370 سال فاصله داشتيم. خانم قادري در بررسي علل ضعف نقد ونقادي روي چهارمسألۀ عمده انگشت گذاشت. او در قدم اول از پيوند نامبارك سياست با داستان نويسي ياد كرد وسياست زدگي را  يكي از علل ضعف داستان نويسي ونقد خواند. سپس بحث اقتصاد را پيش كشيد واشاره كرد  كه بد بختانه در حال حاضر در كشور ما براي نويسنده وبراي مردم،  مسالۀ آرد مسالۀ اصلي است نه مسألۀ آرت.  نكتۀ سوم از نظرخانم قادري مسالۀ مهاجرت ها و پراكنده شدن نويسنده ها و دوري  از مخاطبان وفضاي زباني  بود كه آنها در آن به آفرينش هنري مي پرداختند. سرانجام نكتۀ چهارم ونكتۀ اصلي در عدم رشد هنرداستان نويسي،  نبود مسالۀ نقد عنوان شد. قادري اضافه كرد: «  وقتي ما داستان نداشته باشيم چطو مي توانيم نقد داستان داشته باشيم؟ مامتاسفانه منتقد هم نداريم . كساني كه گهگاهي نقد مي نويسند منتقد نيستند بلكه نويسنده هستند وبين نويسنده ومنتقد تفاوت فراواني وجود دارد. در اينجا بين نويسنده ومنتقد مرز وجود ندارد. نويسنده خلاقيت دارد وبه شكل ناخود آگاه مي آفريند اما منتقد به صورت خود آگاه هنر وزيبايي هاي اثر را كشف مي كند وبه صورت حرفه اي عمل مي كند. منتقد بايد عالم باشد ، بايد كارش نقد ونقادي باشد كه متاسفانه چنين نيست.»
سخنران آخر،  سيد ضيا قاسمي بود كه او هم به نوبۀ خود وضعيت نقد در شعر معاصر افغانستان را به بررسي گرفت. او از نبود يك جريان مستقل نقد ادبي سخن گفت و ياد آوري كرد كه متاسفانه دانشگاه هاي ما با ادبيات وبروز ادبيات بسيار فاصله دارند وهنوز حتا شعر نو گاهي به عنوان شعر به رسميت شناخته نمي شود. او هم از جايگاه خالي نقد حرفوي ومستقل صحبت كرد وگفت اين خلا در حال حاضر تا حدودي توسط خود نويسندگان پر مي شود كه متاسفانه سوء تفاهم هاي بسياري هم ايجاد مي كند؛  چون منتقد ما شاعر هم است و خودش هم داور است وهم طرف دعوي ولذا كارش يا  خصومت شخصي و حسد تلقي مي شود ويا چنان محافظه كارانه ومحتاطانه از آب در مي آيد كه ديگر نمي توان نام نقد برآن گذاشت. اين جلسه كه ساعت دو  و خورده اي در سالون دانشگاه كاتب،  آغاز يافته بود ساعت چهار عصر پايان گرفت.
 
نبي ساقي
پنجشنبه 30/10/89 –  كابل