آرشیف

2020-9-5

رفعت حسینی

مرگ تبسم : خموشی حمیرانگهت

 
آگاه شدم که فرزانه بانوی گرانمایه افغانستان ، حمیرانگهت دستگیرزاده ، دیده فروبست.
این درد، تنهاوابسته به نزدیکان خانواده وی نیست. این اندوه تاریخی فرهنگ افغانستان است.
مردن او ، سبب گریه کردن فرهنگ انسانی ، در سراسردنیاست.
رفتن حمیرا پس از سال ها بیماری مدهش ,سرشک شعر است.
او برای عشق نبشت.
برای آدمی سرود.
برای رفاه انسان واژه هارا گزیدوچیدوپدید آورد.
او در مدح وستایش مستبدوجانی وبیدادگری وستمگری شعری نپرداخت ونساخت .
حمیرا تاجیک تباربودمگربرکتاب ارتجاعی یک مرتجع تاجیک ، وبه سبب لسان پارسی،مقدمه یی حیله گرانه نه نگاشت.
شعری از حمیرا نگهت دستگیر زاده را در پایین بخوانید تابدانید معنای شعر چیست ونیز پی برید که شعر خوب وابسته به انسان و جهان است نه فقط وفقط وفقط مربوط قوم تاجیک.
چندی پیش دو شاعر افغانستان مردند:
سلیمان لایق پشتون وحیدری وجودی پنجشیری تاجیک.
تعدادی از قوم پرستان چیغس های وحشیانه وجفنگ ونعره های دروغین سردادند. یکی گفت که با رفتن لایق شعر انسانی وانقلابی ازبین رفت .شعرپشتو مرد. لایق اگرنمیبود شعرمعاصردری نمی بودو آن دگر غریو سرداد که رفتن حیدری ، وداع کردن شعرعارفانه است. حیدری عارف بزرگ بود!!!‌.
نگاره این متن چنین می نگارد:
آن لایق در تمامی شکنجه ها وبندی کردنها وکشتارهای کام اگسا خاد دست داشت. مشاورارشد تره کی ببرک ونجیب بود.
و حیدری در مدح قاتلان وجانیان جمعیت اسلامی وجهاد اسلامی اشعارمرتجعانه وآغشته به خرافات وپوسیده اندیشی، نبشته بود.
خود لایق و حیدری، مجرمان اجتماعی و قاتلین روح شعر بودند.
وحمیرانگهت ،انسانی پاکیزه سرشت بود.
من حمیرا را از دهه شست خورشیدی معرفت دارم. او در هنگام شاگردی در پوهنتون کابل عضو کمیته فرهنگی فاکولته حقوق بود ومن معاون شورای فرهنگی پوهنتون کابل. هفته چندبارمی دیدیم.
ازحمیرانگهت، بی بی بزرگوارشعرافغانستان ودنیا بخوانید. اودرهالند بیماری سرطان داشت ومدتها،چندین بار، درشفاخانه به سربرد.
 
حمیرا نگهت دستگیرزاده
 
خون هالندی
 
همین دیروز
رگهایم مهمان خون تازه شدند
ای هالندی 
مرا به مرزهای اندیشه ات راه بده
مرا به حقوق شهروندیت 
مرا به اراده ی آزادت 
و وقتی کسی را
به اندازه ی ریش
و کوتاهی پارچه ی تنبانش نمی سنجند 
پسرم را به حقوق اساسی اش
و مرا و دخترم را
به امنیت حضورمان در جمع. 
مرا از خود بدان
همین دیروز 
خون سرخ شما رگهایم را انباشت
سرخ آزاد، سرخ آزاده ی هستی ساز.
راهم بده
تا دهکده های آسایش
تا شهرهای اعتماد
تاصمیمت دشت های گلگون
تا کشف زیبایی در صحرا های همیشه شاداب 
مرا به زیبایی های عمر
آشیان بده.
همین دیروز 
برای چندمین بار
دروازه سبز رگهایم 
به روی ناجیان سرخ روی بی نقاب
به همت باز ترین لبخند 
بازشد. 
مرا بخوان 
حسرت هایم را برچین
من زمین همیشه تشنه ی افسوس هایم
مرا به مهمانی ابر هایت ببر
بگذار صدای پر هیبت تندر 
گوش نومیدی هایم را کرکند
بگذار آذرخش مژده بارت
بر ابر های دلتنگی آم شیار رنگین بکشد
آی هالندی
با آن قد بلند و پا های باریک
با چه نیرویی فاتح جهان شدید
وقتی ما
با شکم آماسیده از چربی
و کله های با هزار پیچ دستار
همیشه مستعمره ماندیم
آی هالندی
زنی از سرزمین لاله
گیسوان طلایی ات 
چگونه چتر حقوق ات شد؟
وقتی ما
گیسوان مان را از “چشم آفتاب و مهتاب” نهفتیم
و کلید گنج حقوق ما ،دور از دست ما
دور از دسترس ما ماند؟
دیروز
همین دیروز
که خون آمستردام در من دریایی می‌شد 
زنی در هرات
نه! در کابل
نه نه ، در مزار 
نه نه نه در ام البلاد در بلخ
یا‌ در بدخشان و تخارستان یا سیستان
نه زن در همه جغرافیای غم اندودم
به خون خفت
نامش هم کشته شد
و مرده اش مسترد شد
مرده اش پیکر ننگی بود
تیغی بر شاهرگ خوش نانی خانواده یی!
آه هالندی
زن یا مرد
یا همجنس گرای با اعتماد به نفس!
رگم را از خون پر کردی
دلم را از اندوه خالی کن‌‌.
آه مباد خون جهان سومی ها را
با ویروس ترس و مهاجرت و مرگ
به من داده باشی.
حمیرا دستگیرزاده
۱۶ اپریل ۲۰۲۰
….