آرشیف

2023-10-8

عثمان نجیب

محبوبه سراج هزاره‌ی دو رگه است: 

 

پیش ازهمه، عرض دل‌آسایی دارم برای هم‌ میهنانم در هرات. ماتم تنها هرات و نزد شما نیست. همه‌ی ما با شما در ماتم تان هم‌درد تان هستیم، درک می‌کنیم که درد بی‌درمانی را تحمل می‌کنید. جنات نعیم مکان شهدا باشد و اسندعای برگشت صحت به زخمی شده ها داریم.

 

 آیا ما بار دگر با افغان=پشتون = آشتی خواهیم شد؟

دشمن اصلی تاجیکان و‌ پارسی‌گفتاران، هیمنه‌ی نادان های خودی است.  

ایجاد پادگانی‌های مردم ستیز افغان در میان تاجیکان از  میان خود تاجیکان و پارسی گفتاران بدتر از اقداماتی اند که پشتون بر ضد مردمان ما در خارج از ساختار های پارسی زبان ها و جغرافیای شان انجام می‌دهند. استخدام اشخاص و افراد بی‌وجدانی از خودی های ما در مقام های درجه دوم و سوم بی صلاحیت و نمایشی، بهترین موفقیت افغان بر ضد ما بوده که توسط این خاینان بی‌وجدان خودی بر ما توفیق می‌یابند و تطبیق برنامه می‌کنند. در میان پارسی‌گفتاران، برخی حزبی های عمدتاً پرچمی توبه کرده از راه شان با دلیل و دلایل کودکانه و نابخردانه‌ی خود شان، هم‌‌سویی با افغان و ‌پشتون را توجیه می‌کنند. دردی که تنِ ما را تا مغز استخوان می‌سوزاند. همهمه‌ی کاندیداتوری و رسیدن ادې دو رگه‌ی پشتون‌ها به فهرست نهایی دریافت جایزه‌ی نوبل، مستلزم آن است تا بدانیم چه کسانی در پس پرده و خاموشانه این حمایت و پشتی‌بانی از او جلب توجه به او را از داخل و خارج کشور کرده بودند؟ مسلم است که تاجیک با وجدان این‌کار را نه می‌کند و تاجیک. افغان، تاجیک بی‌وجدان را هم از این اسرار آگاه نه می‌سازد. پسا نهایی شدن با نتیجه‌ی یک‌‌چنین اقدامات است که برای رسیدن افغان به مقصدش و‌ گسترش تبلیغات به نفع اقدام خودش، تاجیکان ‌و پارسی گفتاران مزدور‌منش را آگاه ساخته و از آنان به عنوان چوب سوخت در مشتعل نگهداشتن شعله‌ی سوزنده برای منفعت خود استفاده می‌کنند. وقتی این موارد در امکانات موجودِ ارتباطات جهانی به مردم همه‌گانی شد، تا آن زمان افغان پنجاه درصد کار خود را تکمیل می‌کرده باشد و‌ مردم در یک عمل نیمه تمام قرار می‌گیرند. از اینجاست که مبارزات مردم آغاز می‌شوند. اگر این مبارزات نه توانند همه‌گیر شوند، ناکامی شان ثمره‌ی تلخ به مبارزان و لبلبوی شیرین به افغان است. پسا همه‌گانی سازی خبر کاندیداتوری محبوبه سراج دریافتیم و حس کردیم که کشور به صورت عملی به دو دسته تقسیم شد. دسته‌ی دسیسه‌‌سوز و سود جوی غیر مستحق افغان و دسته‌ی عدالت‌خواهان. گروه سومی در این میان، رادیکال های مخفی و گویا ملت اندیشان دروغین از تبارهای غیر افغان است که در باطن به اقدام عدالت خواهان موافق و در ظاهر برای خودنمایی گویا کشور اندیشی مخالف عدالت خواهان اند. عدالت خواهان مبارزات نفس‌گیر و بی توقف شان را برای ردِ تصمیم گروه توزیع جوایز نوبل ادامه دادند و آرام نه گرفتند تا به عدالت رسیدند. گروه عدالت‌خواهان بر این باور بودند و استند که موفقیت و عدم موفقیت در مبارزه یک امر اجتناب ناپذیر است. ولی مهم است مبارزه ادامه داشته باشد، مهم است اقدامی برای عدالت انجام شود. و گروه عدالت خواهان چنین کردند و پیروز شدند. من که یکی از آن اعضای آن گروه‌ کشور شمول مبارزه برای عدالت و جلوگیری از رسیدن محبوبه سراج به جایزه‌ی که هرگز مستحق دریافت آن نه بود هستم. چرا چنین شد که گروه عظیمی از مردم داوطلبانه مبازره کنند که افتخاری برای کشور شان داده نه شود؟ ریشه‌ی این مورد در نابرابرهایی‌ست که پشتون از سه صد سال به این طرف بالای ملت ما تحمیل کرده اند و ملت به فریاد رسیده است. ولی این محبوبه سراج کیست؟ آقای رحیمی یک کاربر فعال و آگاه رسانه‌یی، بانو محبوبه را چنین معرفی می‌‌کنند:

«محبوبه سراج كيست ?.

محبوبه سراج متولد شهرکابل منسوب به خانوادۀ  ( نوادۀ امير حبيب الله خان ونواسه دختری محمدعظیم خان از میران وسرکردگان هزارۀ دایزنگی است که در مقابل امیرعبدالرحمن خان جلاد دست به قيام زد وبعدًا توسط افراد مليشه اين جلاد و ستمگر مغلوب واسیر شد ودر زندان امیر پدرود حیات گفت. امیرعبدالرحمن زنباره دختر او را به نکاح پسر نا مشروع خود حبیب الله خان در آورد. بنابرین مجبوبه سراج از سوی پدر از قوم محمدزائی و سوى مادر هزاره  میباشد، کرنش و چاپلوسى در فطرت و خصلت ذاتى اين ملتانى مهاجر زاده وجود دارد.

با وصف تلاش استعمارگران و لابيگرى جمعى اشخاص مزدور قبيله جايزه  نوبل براى اين خانم فاشيست و ضد فرهنگ  داده نشد.»

ما که طی بیست ‌و دو سال پسین، جز خودنمایی تبلیغاتی چیزی از این بانو ندیدیم. دلیل مضحک برخی ها برای گویا مستحق بودن این بانوی در رگه، ملاقات های وی با ذبیح الله مجاهد،‌ سخن‌گوی طالبان در مورد بازگشایی مکاتب دخترانه‌شی کشور عنوان شده. و همان عکس مشهور و ویدیوی مشهورش در این مورد را بارها بازنشر می‌کنند. این گروه دجال آن‌قدر نادان اند که قدت تحلیل را از خود نه دارند. اینان نه می‌دانند که صلاحیت بازگشایی مکاتب حتا نزد ملا هیبت‌الله غایب از نظر ها نیست و در پاکستان و انگلیس و آمریکا مطرح می‌شود. چه رسد به صلاحیت یک سخن‌گوی بی‌چاره‌ی پارسی گفتار گردیزی که خودش را به رنگ زمانه‌ی طالبانی ساخته و پشتوی شکسته هم صحبت می‌کند. گروه عدالت خواهان اما، می اندیشند که هزاران مستحق دگری از بانوان و تاجیک‌تباران در بند ظلمت طالبانی می‌توانستند کاندید این جایزه شوند یا حد اقل یکی از بانوان مبارز غیر افغان هم در کنار محبوبه، به این کاندیداتوری معرفی می‌شدند و آن‌گاه همه در پی تبلیغات برای به دست آوردن آن می‌بودیم. من شدیدترین نامه را به سایت رسمی کمیسیون توزیع جوایز نوبل با زبان های پارسی و انگلیسی فرستادم به این متن:

 من این‌جا با شما از سخن دپلوماسی مروج استفاده نه می‌کنم. چون بار ها ثابت شده که شما ها یا اسلاف تان ارزش جایزه‌ی نوبل را در همان بی ارزشی آن می‌دانید،. برای شما ها تنها نام داشتن به یک چنین مسئولیتِ پر در آمد و نام آور مهم است. پیشینه‌ی کاری و اشتباهات تاریخی آلفرد نوبل را می‌دانید، که کم‌تر از ادیسون اشتباه نه داشته. اگر ادیسون برق را برای راحتی انسان کشف کرد ولی برای کشتن انسان هم صندلی‌ برقی ساخت که اولین قربانی اش را با هزار زجر و شکنجه در حالی کشت که شریان های خونی قربانی محکوم به اعدام در آن صندلی انفجار کرد. آلفرد مگر کمی بیش‌تر تازید و کارخانه‌ی تولید اسلحه داشت. تا توانست برای گشتار مردم سلاح تولید کرد و فروخت و منفعت کسب کرد، در پایان عمر هم برای جبران اشتباهات و جنایاتش در سهم داشتن انسان کشی ها بود‌ که توصیه کرد جایزه‌ی به نامش در هر بخش داده شود. ارزش این جایزه هم در داشتن همان مبلغی است که برای دریافت کننده ها تعلق می‌گیرد. من به شما ها رشوه‌گیری را گمان نه می‌برم، ولی آن را در گذشته و یا در حال رد هم نه می‌کنم. این مورد مستلزم یک سری پزوهش های پیدا و پنهان است تا حقایق پشت پرده‌ی اخاذی های احتمالی گروه شما و پیش از شما را براندازد، بی‌گمان این اتفاق روزی خواهد افتاد ‌و رسوایی گروه جهانی فیفا را تنها نه خواهد گذاشت. چه بیا بزرگانی هم بودند که بی اهمیتی جایزه‌ی شما را پی بردند و اهداف نهفته در پس اقدامات شما را درک کردند و از گرفتن جایزه‌ی تان خودداری کردند. همه کسانی که آن جایزه را رد کردند مهم بودند. این‌چا من شما را به یاد یکی دوتای شان می‌اندازم:

اول- جرج برنارد شاو برای کتاب ژان مقدس به عنوان برنده نوبل ادبیات سال 1925معرفی شد اما او ضمن پذیرش نشان افتخار، از دریافت جایزه نقدی اجتناب کرده و درباره دلیل این تصمیم گفت:

“این پول از فروش مواد منفجره به‌دست می‌آید که در کارخانه‌های مهندسی نوبل تولید می‌شود. بیشتر این مواد در کشتار مردم به‌کار می‌رود و یک انسان چنین پولی را برای ادامه‌ حیات خود دریافت نمی‌کند.”

دوم- سارتر همداز پذیرش این جایزه خود داری کرد.

سوم –

بعد از رسوایی اعطای جایزه نوبل ادبیات سال 2019 به پیتر هاندکه اتریشی و اعتراض نویسندگان و مردم به این انتخاب به دلیل رسوایی‌های اخلاقی ، این جایزه به او اعطا نشد.

در پی این تصمیم آکادمی نوبل ادبیات، چهار نویسنده را بعنوان جایگزین به عنوان نامزد نوبل سال 2019 اعلام کردند.

ماریس کنده فرانسوی کیم توی از کانادا نیل گایمن از انگلیس و هاروکی موراکامی از ژاپن اما در حالی که او شانس اول برنده شدن این جایزه بود، ضمن تشکر برای نامزدی در این جایزه، طی یک حرکت سارتری گفت: “دوست دارم به دور از توجه رسانه‌ها باشم و روی کارم تمرکز کنم.”

چهارم- که بحث نامه‌ی من هم به شما روی آن است. انتخاب نا به‌جا و احتمالاً با اخذ رشوه توسط برخی اعضای گروه توزیع جوایز بوده که الفریده یلینک (جلینک) نویسنده اتریشی و خالق رمان پیانیست به عنوان برنده نوبل ادبیات سال 2004 معرفی شد

در پی این انتخاب یکی از اعضای آکادمی نوبل به نام نات آهلوند به نشانه اعتراض از سمت خود استعفا داد.

این داور معترض درباره‌ی تصمیم خود گفت: با برگزیدن جلینک (به دلیل عدم صلاحیت ادبی) به اعتبار نوبل خدشه وارد شده است.

معلوم است که هم جایزه اهمیت علمی اش را از دست داده و هم گروه شما اعتباری نه دارید. مگر صلاحیت دارید. مگر لازم است این‌قدر رذل شوید که هیچ معیاری حتا برای هیچ هم نه داشته باشید؟ اگر زمزمه های نهایی شدن نام محبوبه سراج، یک بانوی سراپا فساد و بدعت و با پیشینه‌ی سوی رفتار خانواده‌گی، در حالی که از پدر پدر جاسوس بوده ‌اند و نزدیک به سه صدسال است مردم بومی خراسان دیروز و افغانستان امروز را گروگان گرفته اند و هزاران نوعی جنایت را بر علیه مردم های غیر از تبار خود شان مرتکب شده اند، راست باشد. آیا شما ها از وضع زنان تاجیکان. در بند این‌ گروه خبر دارید؟ آیا شما وجدان راحت دارید که از میان هزاران بانوی شهید شده توسط تبار و به همدستی و لابی گری همین بانو، کسی را انتخاب می‌کردید؟ نه شما این وجدان را نه دارید. بانوان افغانستانی که امروز دربند گروه وحشی طالبانی اند، هزاران بار مستحق‌تر از این انتصاب فرمایشی شما، شاید رشوه‌گیری شما، شاید مصلحت های سیاسی و اثرگذاری های آمریکایی و انگلیسی و اروپایی شما را واداشته که چنین کنید. مگر فردا شما پیش وجدان تان و فرزندان و هم‌سران تان و جامعه و مردم و تاریخ تان چه جوابی خواهید داشت؟ من با ارسال این نامه به شما شدیدترین احتجاج و اعتراض خودم را به حیث یکدانانی که اطمینان دارم، میلیون ها افغانستانی مانند من می‌اندیشند به شما اطلاع می‌دهم. ‌تنها چند صد نفر خاص از این اقدام شما خوشحال اند که ملت ما را در گرو گرفته اند. بهتر است از تصمیم تان انصراف داده و از میان زنان در بند و‌مبارز افغانستانی یا از میان دختران و زنان شهید شده یکی را برگزینید تا سیه رویی برای شما نماند. این سند روزی تاریخ می‌شود،

                                                                                بدرود  

                                                                   محمدعثمان نجیب

                                            موسس حزب دموکراتیک < مادر > افغانستان        

                                                     و فعال رسانه‌یی سیاسی و اجتماعی.      

 

 من نه دانستم تُندی‌ مُرچ‌ و گپِ ما چیست؟ که عدالت خواهی داریم و بیش‌ترین مخالفان ما را سوزانده است؟ ما که حق را می‌گوییم. ولی رهبران افغان‌ها بار ها حقای ق شوم شان را به گونه‌ی تمسخر و استهزا و طعنه نسبت به رقبای شان مطرح کرده‌اند. مثلاً غنی بابای چوغکۍ فراری در گفتارِ رسانه‌یی از احمدشاه  تا کرزی همه را توهین و تحقیر کرد، مسلمیار را بار ها جاسوس و حق گفت. اتمر به کرزی گفت که غنی وطن را تباه می‌کند، فاروق وردک گفت غنی، کرزی و اتمر دیورند را فروختند، هیچ پشتونی و هیچ غیر پشتون مزدوری عکس‌العملی نشان نداد. ما در برابر توزیع جایزه‌ی نوبل به محبوبه  برای آن ایستادیم تا این موضوع سبب برتری خواهی دوباره‌ی اوغان بالای ما نه شود. جایزه‌ی نوبل که نام جهانی و شهرت فراگیر جهانی دارد، از دیدِ ما جایزه‌ی‌ معیوبی است و ما می‌دانیم که آلفرد نوبل برای جبران جنایاتش جایزه‌ را به نام خود ساخت:

سخن من متوجه اصل افغان ها نیست، آنان که ۹۵ در صد خط شان روشن است. دشمنی باغیرپشتون ‌و غیر افغان: ولی من از آنانی می‌ترسم که خود شان را پایه دان کشال برای به دست آوردن چند روپیه‌یی گاهی امان‌الله خانی می‌‌تراشند، گاهی غنی خانی، گاهی کرزی خانی و‌ گاهی هم اتمرخانی یا عبدالرحمان خانی. وقتی آمپریالیسم اوغان پرست تصمیم بگیرد کاری را برای آن اوغانی انجام می‌دهد که از پدر پدر برای شان جاسوسی کرده اند. شاید اعتراضات ما به جایی نه رسد. ولی تاریخ ماندگار است و سیاهی تاریخ یکی پی دگری به روی غرب قشقه کشیده می‌رود و قهقه می‌خواند. در این میان اما برخی ها چه داوری های احمقانه دارند. همین دی‌روز نادر نعیم، میرویس را به خاطر جنجال زمین های غصب شده‌ی مردم میان شاه دزدان کشت، دختر امان‌الله دزد، سال هاست به نام میراث دعوای دارد، این ملک و‌ جای‌دادها را کدام پدر کلان غیر از دزدی و زوزگیری شاهانه به دست آوردند؟ هزاران دختر غیر اوغان را د ر بند کرده اند و بازمانده‌ی یک غدار و یک جانی را حمایت می‌کنید. مردم آن‌قدر آگاه اند که آنانی که ایشان را نا آگاه خطاب‌ می‌کنند، 

نزد شان احمقی بیش نیستند. از دزدان هیچ کسی در هیچ گاهی دفاع نه می‌کند و هر دزدی از هر قومی باید پاسخ خود را به دادگاه بدهد. چه خانه‌ی هندو را گرفته باشد چه زمین های مردم را. این ناقلین پشتون که میلیون ها جریب زمین مردم شمال را غصب کرده و به اساس تقسیمات جبری پدران نمرود این خانم کاندید شما از دست‌رس شان خارج شده به کدام حق بوده؟ یا اوغان یا چند نادان بی‌خبر از تاریخ  تنها روی تاریخ را می‌بینند؟ مقایسه‌ی جاوید کوهستانی با  این خانم نهایت بینش نابخردانه است که برخی ها حالا امانی شده اند. مقایسه‌ی شیرین عبادی و عظمت او با این بانو ی لابی‌گر طالب و پشتون یک حماقت دگر است. ببینید، شیرین عبادی  چه کارنامه‌هایی در کار دارد. یک سطر از مقاله‌های علمی او را این بانوی پروژه ‌یی شما نوشته نه می‌تواند. زنی که نتواند امور خانه‌واده‌ی خود را تنظیم کند و چهاربار چهار شوی کند و طلاق بگیرد او چه به دردی می‌خورد؟ رجزخوانی ‌های ناحق نه کنید. جهان پشتون پرور است. شما به آرزوی تان می‌رسید. شاید این مجادله ها اثری به تصمیم کمیته بکند یا نه. ولی آن‌چه می‌ماند همان سیاهی تاریخ برای اعضای کمیته است چنانی که خود جایزه به خود آلفرد نوبل مایه‌ی خجالت است. او از یک سو انبار و ذخیره‌‌گاه و کارخانه‌ی تولید سلاح و‌جنگ افزار کشتار داشت و از سویی هم   برای فریب مردم این جایزه را گذاشت. آقایی در یکی از دیدگاه های خود بنام اسد‌الله اسدی، اعتراضات را فرهنگ های هوایی می‌خواند. این است سطح سواد تان.

گروه عدالت‌خواهِ‌خودجوش مبارزه برای ردِ جایزه به محبوبه صاحبان بدون عاطفه نیستند. ما می‌دانیم که ما برای تطبیق عدالت از امتیاز و‌گویا افتخار پوچ به کشور ماهم گذشتیم. ولی ما برای این عمل نگرانی خود را داریم. با آن که موفق شدیم. وقتی من خبر برنده شدن جایزه توسط نرگس محمدی را در بی‌بی‌سی فارسی خواندم. ولی، گریه‌ی توأم با اشک چرا ریزان نامعلوم از شروع تا ختم خواندن مجالم نه داد؟ این پاسخ را باید پشتون سیاسی و افغان اقتدارگرایی بدهد که وطن ما را تباه کرد و ما همه دست به دست هم دادیم تا مانع توزیع آن به یک ادې نمای غیر مستحق شویم. قوت اتحاد برای براندازی را دیدید. هوشیار شوید،‌ این وطن از شما نیست و به تنهایی از شما نه می‌شود. چرا ما شب ‌و روز را نه شناختیم و همه برای رد داوطلبانه‌ی یک افتخار کوشیدیم؟ چون لابی‌گران افغانی به مستحق در خارج کار نه کرده بودند. کمیته‌ی نوبل هم‌دروغ‌می‌کوید،‌ اگر فشار های میلیونی مخالفت با محبوبه سراج راه‌ نه‌ می‌افتاد،‌ به یقین که نامستحق‌ترین انسان آن را در کشور ما نصیب می‌شد.حالا من حیرانم که چرا گریه دارم؟ من که همین را می‌خواستم و در کنار همه مرم عدالت خواه قرار داشتم. من برای آن در حالی که همین نوشته می‌کنم، گریه‌دارم که عاطفه‌ی ما برای وطن ما می‌تپد. محرومیت خود خواسته از یک افتخار برای تحقق عدالت. اگر به خود نیایید فردا از این بدتر هایش را می‌بیند. مبارکت باد نرگس محمدی. شاید که قبیله‌گراهای افغان هم درک کنند، همیشه خلیل زاد و باید و ترامپ و ملکه و شاه انگلیس برنده و تصمیم گیرنده نیستند و کسی دگر برای شان اجازه‌ی تک روی را نه می‌دهد. صبح روشنی در پیش است شاید با کمی تأخیر؟ اندکی صبر هم‌وطن. عکس همین لحظه فردا که تاریخ رقم‌ خورد، مانند امضای معاهده‌ی دیورند و گندمگ و دوحه و ده ها معاهده‌ی دگری که به شمول دوران امان الله خان بر ضد منافع ملی با انگلیس انجام شد، همه زبان به انکار می گشایند و بعد غنی را هم‌ بابا خطاب می کنند و به جای قناعت از غلامی  و مزدوری به نه دانم‌کاری ها روی می اورند و سماجت و لجاجت را بر مردم تحمیل می کنند. کجای دنیا امروز کسی می تواند به اجبار چیزی را به یک کشور مستقل و دارای پرچم در اهتزاز بر فراز ملل متحد بقبولاند؟ مرگ و استعفا از قدرت بهتر است یا واگذاری منابع ملی به غارتگری های اجانب برای استیلای قدرت بر دگران و 

توسعه‌ی هژمونی قدرت سلطه گرایی قبیله یی و فاشیستی؟ می‌دانیم اگر برنده محبوبه می‌شد، افغان و آن تاجیک و پارسی کفتار احمق خودنه‌شناس برای ما چه طعنه ها می‌داد ولی ما با وجود موفقیت، برای وطن ما گریستیم.