آرشیف

2021-2-15

متن سخنرانی عبدالقیوم ملکزاد به مناسبت پنجصد و هشتادومین سالزاد امیرالکلام نظام الدین میرعلیشیر نوایی :

 

بسم الله الرحمن الرحیم

توققوزینچی فبروری بیلیم و مدنیت رواجی، انسان، عدالت و تینچلیک حامیسی و تېموري اویغانیش دوری نینگ پارلاق سیمالریدن بیری میرعلیشېر نوایی توغیلگنی نینگ 580- ییللیگی برچه گه قوتلوق بولسین!

شادمانم فرصت آن فراهم شده، در میان جمعی از اصحاب فضل و ارباب کمال و قلم، به مناسبت ذکر خیر نابغۀ دوران، ابر مرد میدان شعر و ادب و عرفان، دانشمند نیکو خصال و نکته دان، حمایتگر دلسوز علماء، فضلا، و شعرا، ندیم و یاور دلسوز، مشاور امین و صدراعظم خاقان منصور، معزالسلطنه، ابوالغازی سلطان حسین بایقرا، بر من نیز سعادت حضور و سخنرانی میسر گردیده است.

شرکت در چنین همایش با شکوه، مایۀ افتخار من، نه صرف از آن روست که من نیز از تبار اویم، بل فراتر از آن شاگردی هستم از جمع شاگردان نوآموز شعر و ادب که به حق امیر شهیر آن یار و یاور حضرت مولانا عبدالرحمن جامی، در انکشاف و بالندگی شعر و ادبیات ترکی، همسنگ رودکی سمرقندی و آفرینندۀ شهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، نزد فارسی گویان و فارسی سرایان است و همسان با دانته در نظرایتالویان!

مامور شده ام سیری بر افاده های عرفانی و آموزه های اخلاقی امیرالکلام، دانشمند عالیمقام امیر علی شیرنوایی، عرایضی نذر لب کنم.

ای خوشا آن عهد فرخندۀ خراسان که هرات باستان نگین آن بود، عهدی که هر روز آن با کارنامه درخشان واپسین امپراتور تیموریان، مشحون از مباهات…!

سلطان عالیشانی که یکی از دلایل مقبولیت آن، بودن امیرخردور و سیاستمدار برجسته ای چون امیرعلی شیرنوایی در کنار آن بود! که خراسان به یمن توجه آنها مرکز درخشان علم و ادب و هنر شد و فرهنگ رونق به سزایی یافت…!

سلطان حسین بایقرا چنان پادشه مقتدری بود که به قول شاعر، برای مردمش و برای خراسان:

پاک و روان بخش چو آب حیات

سلطانی که:

"مرتبه افزای فریق هنر" بود و

کوکبه آرای طریق ظفر!

خسرو جم قدر سلیمان مکان

پادشۀ عادل و صاحب قران،

آنکه جهان یافت از او زیب و زَین

شاه مَلَک مرتبه سلطان حسین

بود مدام از پی تحقیق دین

با فضلا و فصحا هم نشین

دهر کهن یافت ز عدلش نوی

پنجۀ اسلام از او شد قوی

ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﻤﺎﻝ

ﻧﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻤﺘﺎﺯ ﻭ ﻋﺪﯾﻢ ﺍﻟﻤﺜﺎﻝ

ﺷﯿﺮﺩﻝ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﻮﺩ

ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯿﺮﻋﻠﯿﺸﯿﺮ ﺑﻮﺩ

ﺩﺭ ﻓﻦ ﺗﺮﮐﯽ ﺑﻪ ﺻﺮﯾﺮ ﻗﻠﻢ

ﮔﻔﺖ ﺻﻼ‌ ﺑﺮ ﻋﺮﺏ ﻭ ﺑﺮﻋﺠﻢ

ﺑﻠﻌﺠﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ

ﺑﺎ ﻫﻤﮕﯽ ﻣﺸﻐﻠﮥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﻏﺰﻝ ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ

ﮐﺮﺩ ﯾﮑﯽ ﺧﻤﺴﮥ ﺗﺮﮐﯽ ﺗﻤﺎﻡ

ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺗﺮﮐﯽ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ

ﺍﺯ ﺩﻡ ﺧﻀﺮ ﻭ ﻧﻔﺲ ﭘﯿﺮ ﺗﺮﮎ

ﺑﻮﺩ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺻﺪ ﻋﺰ ﻭ ﺟﺎﻩ

ﻫﻤﻨﻔﺲ ﺧﺴﺮﻭ ﻋﺎﻟَﻢ ﭘﻨﺎﻩ

باعث آن شد که شۀ نکته دان

گشت به اصحاب سخن همزبان

تربیت اهل سخن وِرد کرد

اهل سخن را ز جهان گِرد کرد

همدمی مردم نامی نمود

میل به شاگردی جامی نمود

از دم آن مرد بسی بهره برد

تربیت پیر غنیمت شمرد

اخذ بسی فضل و هنر کرد ازاو

گوهر دانش به کف آورد  از او

از سر دانش به هزاران سپاس

گشت سخن سنج و معانی شناس

فضل وهنر در دل او جا گرفت

رسم و رۀ مردم دانا گرفت

در رۀ دین رو به دلالت نهاد

وضع خلافت به عدالت نهاد

پرسش او بود به قانون شرع

جمله به ترتیب چه اصل و چه فرع

نقد بقا را به هنر خرج کرد

نیکی خود را به جهان درج کرد

تا به چهل سال به انصاف و داد

داد جوانمردی و انصاف داد.

امید، ایرادم نگیرید که شعرنسبتاً درازی را در وصف امپراتور و صدراعظم دانا وتوانای او برگزیده ام. بدین باورم: از بهر ورود به قلمرو مرام و یافتن پاسخی در خور به این پرسش: که چگونه و چسان چنین شکوه بزرگ و عظمت و افتخار، تکوین یافت و شان و عزت و سرافرازی از آستان خراسان بوسۀ شوق زد؟ بهتر از این گفته نمی‌شد برگزید! شعری که ما را به این نتیجه مفضی می سازد که از یمن اندیشۀ پر فروغ آن دانشمند عالی‌مقام یعنی حضرت میر بود که خراسان، درخشان شد و سالیان و دهه های مدیدی جلوه گاه فر و شکوه و جلال و مایۀ مباهات در صفحۀ جهان!

دانشمندی که نبوغ علمی آن و فکر بکر آن و اندیشۀ جَوّال و خامۀ سیّال آن برای مردم آن روزگار، هدیۀ بزرگی بود از سوی پروردگار..!

دانشمندی که مشورت های داهیانه و عالمانه اش تاثیر شگرف و بزرگی در شکوفایی دولت سلطان حسین بایقرا و ادارۀ قلمرو پهناوری به نام خراسان داشت.

محققین بر آنند: از جملۀ عوامل متعددی که دوران مشعشع سلطان حسین بایقرا، اثرگذار شمرده می‌شد، در پهلوی ده ها و صدها خدمت و فعالیت های ارزنده در ساحات مختلثف، رسیدگی فوق العاده و همه جانبه به امور رعیت بود و توجه گسترده نسبت به علماء و فضلا و رشد و شکوفایی شعر و هنر، و بذل اهتمام به عرفان و تصوف و احترام به اهل طریقت…!

با این اشاره باید گفت که هم شاه وهم امیر والاجایگاه، هردو گامزن در مسیر عرفان بودند و خوشه چین باغ آن، و جاگزیده در ستیغ رفیع طریقتی به نام نقشبندیه!

سلطان واپسین دورۀ تیموریان، به اتبّاع از سلفش، تمسک به عنصر مذهبی و حمایت از علمای دینی و عرفا را امری حیاتی می‌پنداشت و خود به شدت تحت تاثیر تصوف قرار داشته، در اعزاز و اکرام قشر یاد شده سعی بلیغ به خرج می‌داد که در همه این عملکردها و ابتکارات نقش امیرکبیر علی‌شیرنوایی برجسته و اثر آفرین بود.

هرگاه اندکی اوراق زرین تاریخ دورۀ شکوهمند تیموری را ورق بزنیم به این نتیجه نایل می‌گردیم که امیر تیمور شیوخ صوفی ماورالنهر را به منظور تقویت هرچه بیشتر امپراتوری و تحکیم حاکمیت خویش، در معزز داشتن اهل عرفان و تصوف و عالمان دین سعی بلیغ مبذول می‌داشت.

نگاشته اند. امیرتیمور هنگام دیدار از شیوخ صاحب نفوذ اندخود و تربت جام در سال 783 ق موافقت آنان را برای یورش به سلسلۀ آل کورت در هرات جلب کرد. در آن زمان سلطان احمد در سنین جوانی و تحث تاثیر خواجه عبیدالله احراری قرار داشت و مرید و انیس او شمرده می شد.

این سنت حسنه یعنی اعزاز و اکرام اهل عرفان و صوفیان و عالمان کماکان تا پایان دورۀ تیموریان و سلطان حسین بایقرا ادامه داشت. امپراتور حسین بایقرا کسی بود که "بساط شریعت پروری را مبسوط گردانید" و همکاران به رعایت احکام اسلامی ملزم می‌کرد و دستور داده بود حتی اعضای سلطنت در صورت عدول از دایرۀ شریعت بدون هیچ ملاحظه ای مجازات شوند!"

نوشته اند: "سلطان حسین به اثر مشورۀ امیر علی شیرنوایی، علما و فضلا و عرفا را هفته دو روز به دربار دعوت می‌کرد و آنان طبق قوانین اسلام، گاهی شب تا صبحدم در بارۀ امور شرعی و فقهی بحث می‌کردند تا به نتیجه ای نایل آیند."

از نشانه های اخلاص و ارادت خاص سلطان به صوفیان وعارفان، آوردن روی نیاز و حضور به زیارت مزار عارفانی چون خواجه عبدالله انصاری (رح) و گازرگاه بود.

خواند میر از بنای چندین خانقاه درعهد سلطان حسین در هرات خبر داده است. خانقاه سلطانی، سرپل انجیل، تبادگانی، اخلاصیه از آن جمله بودند. معمول بود که در کنار تمام خانقاه ها مدارسی برای آموزش علوم دینی و تعلیم و تربیت احداث شود.

همان گونه که اشارت رفت، در کلیه ساخت و ساز ها امیرکبیر نقش برازنده ای داشت و اکثراً به اثر پیشنهاد وی جامۀ عمل می پوشید.

از همین روست که شخصیت امیر را از دو جنبه قابل بررسی می دانند، یکی سیاسی و دیگری فرهنگی!

برخی از مورخین بدین باور اند: که اگر جاذبۀ شخصیتی و تلاش های مستمر امیر نوایی در راستای رونق فرهنگی نمی‌بود، سلطان هرگز قادر به تمرکز حیرت‌انگیز نیروهای فرهنگی، در دارالسلطنۀ هری نمی‌شد.

اینهم یکی از شعرهای حضرت امیرالکلام، با رنگ و بوی عرفانی:

ای دل اسرار خدا سالک فانی دانست

گرتو فانی شوی این راز توانی دانست

محرم کشور دل باش که جمشید زجام

راز عالم همه پیدا و نهانی دانست

نفگند مرغ چمن چشم به گلهای بهار

گر ز تاراج وی آسیب خزانی دانست

نقد وقت آر به کف زانکه پریشانی وقت

پیر ره جمله ز آمال و امانی دانست

لب جانبخش و رخ روح فزای ساقیست

که دل زار من آسایش جانی دانست

من شدم پیر ز عصیان و کنون زود چه سود

ای خوش آن کو رۀ طاعت به جوانی دانست

خضر و سر چشمه حیوان که دل زنده دلان

عمر باقی ز لب لعل فلانی دانست

فانی آن روز سوی دولت باقی ره برد

که فنا شیوگی عالم فانی دانست

اکنون ورق می‌زنیم صفحات ارزنده آموزه های اخلاقی ای را که امیر فراگرفتنش را حیاتی می‌دانست.

 بر خورداری از سجایای پسندیده و متصف شدن به اخلاق حمیده نظیر جوانمردی و انسان دوستی، مبارزه بر ضد جهل و بی سوادی، راستی، تلاش در کسب رستگاری، عزت نفس، قناعت، سخاوت، تمکین، بردباری و دور اندیشی، نصب‌العین همیشگی آن علامۀ دوران، یعنی امیر خوش بیان: (نوایی) بود. هر عمل شنیع و زشتی که مخالف تعالیم ارزندۀ اسلامی و انسانی سر می‌زد، جداً از سوی او مورد نکوهش قرار می‌گرفت. این آموزه ها را در آثار ارجناک امیر فراوان می‌توان یافت؛ هم در آثار ارزشمند فارسی- دری آن و هم در آفریده های تُرکی آن .

امیر و تأکید بر جوانمردی و مروت :

جوانمردی خصوصیتی شمرده می شد که امیر همواره مردم را برای داشتن چنین آیین، دعوت می‌کرد. چیزیکه با بخل جمع نه می‌شود.

جوانمرد از کرم مفلس نه گردد

                       سخی را از  عطا چین نیست در چهر

به پاشیدن چه نقص آید به دریا

                       به افشاندن چه کم گردد زر مهر

از نظر امیر، هر کسیکه این فضیلت اخلاقی و روحیه و منش انسانی و رفتار پسندیده را در زندگی اختیار کرد، پله های رستگاری را در می‌نوردد.

بزرگان دین را تأکید بر آن است: حاجت خویش جز به نزد سه کس نبر. نزد: دین دار یا جوانمرد یا بزرگ زاده.  زیرا دیندار برای حفظ دین خود نیاز  تو را بر آورده می‌سازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می‌کند و بزرگزاده می‌داند که تو با رو انداختن به او، آبرویت را فروختی و او بر آوردن نیازت آبروی تو را حفظ می کند.(یکی فقه)

در مذمت صدرنشینی و ترفع که کنایه از کبر و غرور است

چو عالم از پی بالا نشستن

                   به هر مجلس رود خوش پای کوبان

نه عالِم جاهلش دان زانکه او را

                   نماید خوش به جز بالای خوبان

 شاعر دیگری می گوید:

چند منی ای دو سه من استخوان

چند  غرور ای دغل خاکدان

کسی که به نور تابناک شعور و دانش و به مساعدت قوه هوشمندی، تمییز و استدراک حق و باطل کرده باشد، نیک می‌داند، نازش و افتخار روا نبود.

قناعت:

یکی از روش های پسندیده انسانی قناعت است. یعنی راضی بودن به آن‌چه روزی و قسمت انسان است. اما در اصطلاح شرعی، صفتی است که با تمرین در انسان به صورت ملکه در می‌آید که باعث خوشنودی و راضی شدن به چیز کم و نگاه داشتن نفس از زیاده خواهی می‌شود.

امیر در یکی از قصایدش معنون به تحفه الافکار می‌گوید:

            با دهان خشک و چشم تر قناعت کن از آنک

            هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است

 یکی از مشکلات بزرگی که جامعه ما با آن دست و گریبان است، زیاده خواهی و فزون‌طلبی و خواستن هر چیز برای نفس خود است.

 متاسفانه چنین آدم هرگز نمی‌خواهد به اطراف خود بنگرد، که فقر در سرزمینش چقدر بیداد می کند؟ چنان بیداد که ده ها انسان مظلوم از سر مجبوری، گرده خود را به فروش می‌رسانند و یا دلبند خود را به معرض بیع قرار می‌دهند! اما این عالی جنابان با وجود گرفتن معاشات گزاف چند هزار دالری هرگز قانع نیستند و بازهم حریصانه آهنگ "هل من مزید" سر می‌دهند!

آنجا که حضرت نوایی می‌گوید:

"هر که قانع شد به خشک و تر، شه بحر و بر است"، می‌خواهد درسی برای مردم بدهد که با چیزی به نام انصاف و قناعت سر آشتی داشته باشند و از آه گرسنگان و اشک مردم به خصوص اطفال نادار بهراسند! و نفس خود را با حرص نه آلایند، و بدانند که در فردای زندگی حساب و کتابی هم هست و در برابر پروردگار پاسخ خواهند گفت.  انسان با سبب داشتن چنین نعمت الهی است که به قول بیدل، عزیز می شود و به کسب آبرو نایل می‌آید:

جمعی که با قناعت جاوید خو کنند            خود را چو گوهر انجمن آبرو کنند

با مشاهدۀ با این وضعیت دردبار و سالهایی که ما در آن زندگی داشتیم، به این نتیجه می رسیم که بین دورۀ زندگی سلطان حسین و امیر علی شیرنوایی و این دورۀ غم آلود و اسفبار، تفاوتی است از زمین تا آسمان! لذا دوران سلطان حسین و یا روزگار حیات امیرعلی شیرنوایی را اگر مدینه فاضلۀ نگوییم، می توان مشابه به آن برشمرد.

امیر در بسا از اشعار تُرکی و فارسی و آفریده های مباهات آفرین خود، پیرامون موضوع اخلاقی و اجتماعی تأکید زیادی ورزیده است. از جمله اثر موقر محبوب‌القلوب وی که نثریست آمیخته با نظم.

مشارالیه در این اثر ارزشمند درباره اصناف مختلف مردم اعم از شاهان، امرا، وزرا، قضات، مدرسان، شعرا، اطبا اهل کسبه و بازار و امثالهم مواعظی دارد که در آنها توجه به فضایل اخلاقی جداً یاد آوری و سودمند بر دنیا و آخرت تلقی شده است. اقشار یادشده نیز به نکات ارزنده ای که از سوی بزرگمرد صاحب اندیشه و آگاهی چون او گوش هوش می گماردند، از در بی اعتنایی در برابر آموزه های او پیش نمی آمدند، بل می پذیرفتند تا خوبی ها را در امور زندگی خود تطبیق کنند. انگیزه عمده پذیرفته شدن ارشادات و گفته های گوهروار وی در آن است که مشارالیه و سلطان عصر ( بایقرا) دلیلی بر صادق بودن آنها شمرده می شده است، نه مصداق این شعر خواجه شیراز:

واعظان چون جلوه در محراب و منبر می کنند

چون خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!

یکی از آرمانها و خط فکری جناب امیرالکلام میرعلیشیرنوایی، انسانگرایی و نوع دوستی به حساب می آمد، به تأسی از همین احساس عالی بود که گرفتاری های زندگی اش تنها در محور قلم و کاغذ و آفرینش های فکری قرار نمی گرفت، بل قبل از هر شبی که می‌خواست به بستر بلمَد،  قلم و کاغذ به کف می گرفت و می نوشت که نخستین نیاز مردم فلان محل و بهمان دهکده و منطقه چیست؟ فردا در پی آن می شد که آنرا به منصه عمل قرار دهد. از همین خاطر است که بیش از 370 ابینه خیریه در پهلوی آثار گرانبهای قلمی در نظم و نثر، از خود به یادگار گذاشت و این کارها و فعالیت های چشمگیر و ارزشمند و دلسوزانه سبب شده بود که وی نزد تک تک مردم از هر قشر و قبیله عزیز و با اعتبار بوده، و از دل و جان دوستش داشته باشند.

او معتقد بود : کسی که از غم مردم فارغ البال است، نمی شایدش آدم خواند:

آدمی ایرسنگ دیمه گیل آدمی

آنی که یوق خلق غمیدن غمی

به همین گونه او را اراده بر آن بود که شمع دوستی مردم را همواره در رواق قلب خویش برافزود و همه انسان ها را به سوی محبت و صمیمیت و مهرورزی فرا خواند، می‌گفت انسانیت با دشمنی ورزیدن به همنوعان، هرگز و هرگز سر سازگاری ندارد:

عالم اهلی، بیلینگیز کیم ایش ایمس دشمن لیغ

یار اولینگ بیر بیر ینگیزغه که ایرور یارلیغ ایش

آموزه های اخلاقی او از این نمط بسیار است، اما فرصت داده شده دراین پروگرام برمن اندک! علی ای حال اینک دو سه بیت دیگری از آن معلم مهرورز، تقدیم می داریم.

یکی از قبایح اجتماعی از نظر او طمع بود که معادل حرص است و مفهوم آن داشتن علاقۀ شدید به دنیا و جمع و تکثیر و ذخیره کردن و سرگرم شدن به کامجویی، و داشتن طول امل.

البته همان گونه که می‌دانیم حرص یا طمع برخوردار از دو بُعد است؛ یکی دارای بار منفی است، طوری که همساز با رذایل اخلاقی می باشد و متعلق به قوه شهویه. (همان)

یکی هم بار مثبت دارد، طوری که قرآن می فرماید:

«انا نطمع أن یغفرلنا خطایانا أن کنا اول المؤمنین»

«ما طمع داریم که پروردگار گناهان مان را بیامرزد به همین جهت اولین کسی هستیم که ایمان آوردیم» ( الشعرا 51)

 آنجا که امیر  می فرماید:

خواجه دل در وجه و سر افگنده پیش از فکر خود

صدر از بهر طمع بنشسته چشمی بر در است

 و یا :

واعظ و طامع گدای نان بود فرقش هم است

کاین به زیر منبر امد آن فراز منبر است

این دو بیت برخوردار از بار منفی می باشد که مذموم است و افاده کنندۀ زیاده خواهی است نسبت به دنیا و مکافات مادی.

یکی از روش های امیر، داشتن روحیۀ نا سازگاری با اهل ریا بود که عمدتاً شعرایی چون حافظ و امیر علیشیر نوایی و امثالهم بر آنند که با شیوخ ریایی در نسازند.

او می فرماید :

تابود شیخ ریایی نکته گو زو راست رنج

تا شتا را یخ بود عریان ز سرما مضطر است

 همینگونه مکر و حیله، شیوه هایی اند که از نظر امیر سخت مذموم اند، چنان که می گوید:

فقه را چون دام مکر و حیله می سازد فقیه

نی فقیه است او که حرف علت فقه اندر است

 

 مکر و حیله یکی از کارهای منافقانه است که عامل آن ضربۀ مهلکی برکیان اسلام وارد می سازد که اعمال دارندگان آن نه صادقانه بل آمیخته با نیرنگ است و مصداق کاملی برای "خسرالدنیا و الآخره" !

امیرالکلام و انمود کرده است، خدعۀ و نیرنگ ، خصوصاً از سوی فقیهان ریایی در مقابل مؤمنان برای رسیدن به مطامع دنیوی، یکی از بیماری های روانی است.

سخن خود با ترجمۀ این حدیث مبارک، حسن اختتام می بخشیم !

لیس منا من غشّ مسلماً و لیس منا من خان مسلماً

«کسی که با مسلمانی غش می کند از ما نیست، کسی که به مسلمانی خیانت می ورزد، از ما نمی باشد

همان گونه که گفته آمدیم امیر علی شیر نوایی بزرگمردیست اندیشه ورز و ژرف نگر ! و دانشمندیست کثیرالابعاد که هر بُعد شخصیت او مستلزم نگارش کتابی است مستقل که حتی گوشه ای از یک بعد آن، نیازمند ایراد سخن برای ساعت های متوالی است.

بر دولتمردان است اگر ارادۀ داشتن جامعه ایده آل و آرمانی را دارند، در کنار تاریخ اسلام، تاریخ سلاطین تیموری را بخوانند و روش و اندیشۀ امیرکبیر علیشیر (نواییرا الگو قرار دهند.

سپاس از توجه تان

                                                         والسلام