آرشیف

2019-8-16

قمار عاشقانه

قمار عاشقانه

قمار عاشقانه نوشته ی عبدالکریم سروش است که در ۳۱۸ صفحه، صفحه آرایی شده است. این کتاب مطالب و بحث بسی جالب و عالی یی دارد. من در باب بحث ادبی عبدالکریم سروش همیشه مایل هستم تا بشنوم و بخوانم؛ اما پاره ی از باور هاو بینیش های دینی و مذهبی سروش قابل تردید و رد است که برای خواننده گان و شنونده های دانا پوشیده نخواهد بود،‌ این بدان معنا نیست که ما باید از مطالعه و خوانش کتب ارجمند این نویسنده صرف نظر نمایم ــــــــــ‌  به ویژه در بخش ادبیات ـــــــ  بحث بینش ها و باوری ها دینی وی، بحث مستقل است و نمی خواهیم در باره ی آن بنویسیم؛ اما اینجا چندی در باره  تالیف ادبی وی بنام «قمار عاشقانه» و همین موضوع ((قمار عاشقانه)) که طی سه روز گذشته مطالعه شد، بحث می کنیم: 
سروش نویسنده ی است که در باب مولانا فروان سخن گفته و می گوید او در باب مولانا از همه ی کسانیکه من می شناسم موفق تر و دقیق تر صحبت می کند، که برای جستوجگر واقعی اشکار است. مدرسه ی مولانا یکی از نمونه های همین تحقیقات و شناخت مولانا است که کتاب های گوناگون منتشر می کند و نوار های صوتی و دیدنی را پخش می نماید و مشتقان مولانا و عرفان وی از آن بهره ها می گیرند. 
اینجا که سخن از قمار عاشقانه است،‌ نویسنده یکی از دلایل مهم که مولانا را مولانا ساخت همین قمار عاشقانه تلقي می کند که بسیار سخن پخته و بجاست. بعد از آن که مولانا توسط شمس تبریزی به این نوع قمار دعوت شد، مولانا هم این قمار را پذیرفت و دیوانه وار بسوی آن شتافت. شمس گوهری بنام «عاشقی» را به مولانا هدیه کرد و پس از این هدیه مولانا شخصیت عاشق و طراوت امیز یافت.
سخن که درباره قمار است، دست کم من با دو نوع از قمار ها آشنا هستم و این شناخت من از روی ادبیات است، نه شرایط و اعمال و پدیده های اجتماعی. نوع نخست را از مولانا آموخته ام بنام «قمار عاشقانه» آنجا که مولانا در دیوان کبیر می گوید: 
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش 
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

و با شرح و بحث مبسوط که جناب سروش در باره ی این قمار دارد آشنایی من فراتر و دقیق تر شود،‌ نوع دوم «قمارحیات» استو این را از مولانا لاهور جناب اقبال لاهوری اموخته ام، لاهوری می گوید:
 
چه عجیبانه قمار حیات می بازی 
که با خود نمی سازی با دیگران می سازی

تفاوت که بین این دو نوع از قمار ها وجود دارد اشکار و نمایان هست و می توان در این باره بحث زیاد ارایه نمایم؛ اما در رابطه چندی می نویسیم. 
قمار عاشقانه بسی مبارک هست و کمترینِاز انسان ها می خواهد این نوع  قماربازی کنند. این قمار از شما می خواهد تا همه تعلقات که تهی از عشق و محبت باشد، ببرید. و آنجا که موجودیت معشوق دیده نمی شود رها کنید. «اولین و اصلی ترین کاری که شمس با مولوی کرد همین پاره کردن تعلقات بود که آن را از بالاترین سطح اغاز کرد تا با نازل ترین سطح آن رسید»۱مولوی در این نوع قمار همه ی داشته های خود را از دست داده بود و نمونه های فروان است که به این باخته گی ها و ویرانه گی های مولوی اشاره می کنند. من اینجا به ابیاتی اشاره می نمایم که در «قمار عاشقانه» جناب سروش ذکر نشده؛ ولی دالِ واقعی بر ادعا فوق است:

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم 
و گر شهری بودم ویرانه گشتم 

ز عشق تو ز خان و مان بریدم 
به درد عشق تو همخانه گشتم…

چو خویش جان خود جان تو دیدم 
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم 

جالب این است که این قمار از مولانا طاقت نوشتن، خواندن،‌چله نشستن و تدریس کردن هم گرفته بود نه طاقت؛ بل خودش نمی خواست دوباره به تعلقات دنیاوی روی آورده و آغوشته ی مصروفیت ها شود که جرعه های از عشق در آن پیدا نمی شود. مولوی با گنج و شرینی وصل شده بود که بریدن این ارتباط مشکل بود و طاقت فرسا بوده. ((یکی از جدی ترین علاقه های مولوی مطالعه بود و یکی از مهم ترین توصیه های شمس به مولوی همین بود که مطالعه را به طور کامل باید قطع کنی و این کار البته برای یک عالم مفتی و مدرس بسیار دشوار بود))۲ مولانا خودش با این گسستگی و قطع رابطه اشاره دارد:
عطار دوار دفتر باره بودم 
زبردست ادیبان می نشستم 

چو دیدم لوح پبشانی ساقی 
شدم مست و قلم ها را شکستم 

مولوی عرفان عاشقانه داشت و این عرفان را پس از قمار عاشقانه به دست آورده است، او نه مبدع مسئله ی عشق بود و نه خاتم؛ بل رونق دهنده و مشتاق واقعی عشق بود. به قول نویسنده ی قمار عاشقانه مولوی یک عارف عاشق است، نه عارف خائف. پس این قمارعاشقانه مولوی را فربه و لاغر کرده بود. قمار عاشقانه برای مولوی تصفیه بود، تمرین پالایش و تخلیص بود و مولوی را پرسخن و پرگفتار؛ اما شرین سخن و شرین گفتار کرده بود
ولی، قمار حیات که مولانا لاهوری از آن دم می زند هم بسیار تأمل و نگریستن کار دارد. مردمانِ بسیار هستند که از روی کارهای ناشایسته و کم ارزش مصروف باختن همین قمار هستند؛‌ که نباید باخت. امروزه در جوامع ما کسانی هستند که پی تقلید و پیروی نادیده هستند و این ادعای پیامبر اکرم(ص) د حق شان صدق می کند و شایسته است که می فرماید: سخنان پیشینیان را گام به گام و ذراع به ذراع و وجب به وجب دنباله رویی خواهید کرد، حتی اگر انان در سوراخی رفته باشند شما نیز به آن داخل خواهید شد. می باید تا از این نوع قمار رهایی یابیم و به آن قمار عاشقانه و مبارک پیوست که در دنباله ی خویش بس خوشی ها و طراوت دارد.
سخنی اندکِ بود در باره ی قمار و به ویژه قمار عاشقانه که بخش نخست همین تالیف را در بر می گیرد. بحث دیگر که به نظر من باید یادآوری شود مسئله تأویگری است که نویسنده ی کتاب به آن اشاره کرده است.
مولوی مخالف تأویلگری بود؛ ولی خودش تأویلات فروانی دراد در مثنوی. این که چرا نویسنده کوشیده است تا به این پرسش پاسخی ارایه نماید که از عهده ای آن به خوبی برون آمده است.(( باری، از مطالعه مثنوی چنین بر می آید که مولانا خود را به سه نوع طرز تأویل ناصواب ربرو می دیده است و مخالفت او با این سه طریقه علت مخالفت او با تاویل است))۲ نویسنده برای شرح بیشتر، این سه نوع طریقه ها را معرفی می نماید و در باره ی آن بحث می کند. 
طریقه اول مربوط به کسانی هست که مولانا آن را فلاسفه می نامد و عمدتا این لقب را به معتزله اطلاق می کند، به این دلیل که مولوی یک اشعری مسلک بود و دلایل بسیاری هم نقل کرده است که دال بر اشعری بودن مولوی هستند. 
طریقه دوم طریقه کسانی است که زبان را درست نمی شناسد و چون برای الفاظ معانی تنگ و خردی قایل اند به تأویل روی می آورند تا مجال وسیع تری برای فهم معنا بیابند. 
طریقه سوم که دست به تأویل می زنند منشأ تأویل گری شان، گرایش ها و گژتابی های روانی است.
نویسنده کتاب به سه نوع منشأ تأویل اشاره می کند، و این همان سه طریقه است که مولانا بدان اشاره داشته است: زبانشناسانه، روانشناسانه و خرد شناسانه. 
نمونه ی داستان ها،‌ تصوف عشقی مولانا و رابطه مولانا با شمس موضوعات دیگر همین تالیف هست که در باره ی آن بعدا خواهیم نوشت. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ــــ‌ سروش، عبدالکریم. قمارعاشقانه. انتشارات صراط. نوبت چاپ چهارده هم صفحه ی۲۰
۱ــــ‌  همان ص ۲۱
۲ـ همان۱۲۴