آرشیف

2014-12-6

الحاج عبدالشکور دهزاد

قلم

 

من چگویم که چرا این هـــمه جــا رفـــت قلم                 آســمانــی شــد و پــر زد بــه هــــوا رفــت قـلم
گـفـتـۀ « فــضـل » بــه جـامنکه مریضم لابد                   دل مـــن گـفـت بـرو رفـت چــــرا رفــت ؟ قـلم
مـعـنــویـت شــده پــامــال هــوس هــا آنــجـا                   تــابــه صــد عــربــده بــا بـــاد صبـا رفـت قـلم
دســـت هــا خــورده درینجا به شئون اسـلام                   گــریـه هــا کـــرده و در راه وفـــا رفــــت قـلم
بر مسـلمان زده بـر چـسپ و به اسلام عزیز                  به دفــــــاع حـــــرم مـــلــک خــدا رفــــت قـلم
به کـــنــایــات و اشــــارات و بــه انواع دگر                  ای« صبور » این همه از دست شما رفت قـلم
« فضل » آزرده و آشــفـتـه شـده اهــل قــلم                   زانــکــه بــی پــرده و هــم بی سروپا رفت قلم
جـــرم تــکراری ایــن شـــاعر بی باک ببین                   تــا نــگــوئی ننـویــسی کــه خــطــا رفــت قـلم
معـــذرت هــا ز هـمـه اهــل قــلم مـیـخواهم                   چـــون بـــه اقـــلیــم شـــریــف ادبــا رفـت قـلم
بنده « دهزاد » چـو آن شعر کـلاسیک بـدیـد
در جـوابـش هـمـه ایـنــگونه رسـا رفت قـلم

 

نخست از همه خدمت همه دوستان خواننده وگرداننده جام غورعرض سلام واحترام دارم
دوستان محترم : مولانا صاحب فرخاری به هر نحوی که شما او را می شناسید ویا درهرموضعی که قراردارد واضحآ بد می نویسد شعر ایشان باید مطابق محدودۀ فکری افراد جامعۀ ما باشد تا آن رادرک نماییم وطوری شعرنسرایند که ایشان با شعر خود دراطراف واکناف کرۀ زمین سرگردان و شعرشان راشرح وتوجیه فرمایند ایشان به هرطوری که بوده این مرتبۀ سوم است که علیه موقف و مقدسات اسلام جبهه گیری مینمایند به شرح ذیل :
1ـ در یکی از شعر های شان به جان صوفی و ملا و واعظ چسپیده و در یک بیتی در خلال آن صریحآ گفته اند:

چو طفلان تا بکی واعظ فریبی             به سیب بوستان و جوی شیرم

مولانا صاحب درین بیت از جنت موعود خدا انکار فرموده و گفته واعظ را فریب قلمداد نموده است
2ـ در شعر دیگری بعد از توصیف ولی نعمه خود از مسلمین بخاطر عقب مانده گی شان شدیداً نکوهش کرده ودر بیتی گفته اند:

شبیخون گر نمیزد رهزن تازی به عنوانی          به چشمم دانش عصر نوین چون طوطیا میشد

شما ببیند که جناب مولانا صاحب مرد تازی را که جناب پیغمبر اکرم «ص» باشند و یا صحابه شان رهزن گفته و آمدن او را در وطن خود مانع پیشرفت و دانش عصر نوین قملداد نموده است.این شعر شان دیگر چه توجیهی غیر ازین خواهد داشت که عرب ها آمدند و مانع پیشرفت ما شدند آیا این کلمات سبک و رکیک در مقابل اسلام قابل تعبیر و برداشت است که انسان باید از کنار آن با کرامت بگذرد و آیا میشود او را به اساس " المعنی فی بطن الشاعر و احبائهٌ" برائت داد
3ـ مورد سوم آن شعری است تحت عنوان «مسلمان» که همه خوانده اند و من نمیدانم کجای این شعر خوب است وی یک ملیارد مسلمان روی کره زمین را بدون تفکیک به بی زیب و فر, بی نظم, پست , بی ثمر, ناباور به دانش بی جوهر, کور بین , حمال ظلمت و جهالت , خر , شتر مرغ , یاوه سرا در منبر, خاشاک افتاده در راه…خطاب نموده است.
آیا شعر های این استاد سخن و مولانای کهن و بزرگمرد میهن به عمل برادر بزرگترش که عالم و روزگاری معلم ملکوت بود شباهت ندارد و آن بیچاره کاری ازین بزرگتری را انجام داده بود.
آیا میشود با اسلام هم طور سلیقه ای برخورد نمود و عمل شخصی مارا به اسلام چی تعلق است که هر گاه عمل بد و خلاف دساتیر اسلامی از شخص و یا اشخاصی صادر گردد فورأ بازدهی آن عمل را آقای فرخاری به دوش اسلام و مسلمین بار میکند وآن را محکم دسته نموده و منحیث حربه علیه مسلمین استفاده و به دسترس دشمنان اسلام میگذارد و آیا این راه بیرون رفت از بحران و رسیدن به مقصود است  که تیشه به ریشه خود زده و خود را ذلیل و خفیف و بد بخت نشان بدهیم
در حالیکه میدانیم این نوشته ها  غیر از اینکه مارا به چشم همگان کم نشان دهد دیگر هیچ مفادی به وضعیت ما نخواهد داشت.
من می پرسم, جناب مولانا آیا اسلام هیچ خوبی و نیکویی ندارد که همه و همیشه از بدی ها سخن میزنی اگر همین طور باشد که تو باور داری و فقط جناب شما معصوم هستید که از صف و جمع این شور بختان جدا و به آن طرف آب رفته اید باید بدانید که به یک گُل بهار نمی شود و از این شعر های تان غیر از خنده های رقیبانه دشمنان اسلام به اسلام و مسلمین و ثقلت بار آخرت برای خودت دیگر دست آوردی نخواهید داشت.
جناب مولانا! خودت حدیث شریف را نقل میکنی « مسلمان کامل کسی است که مسلمانان از دست وزبان او در امان باشد» و در همین صفحه دو سطر پاین تر زبان به طعن و لعن و بیهوده گشوده و به مزمت مسلمین شروع میکنی وقتی جناب شما به نوشته خودت دریک صفحه واحد به وفا عمل نمی کنی چرا توقع جامعه ایده آل و سالم از دیگر مسلمین را داری « ان الله لا یغییر و ما بقوم حتی یغییر و ما با نفسهم» من از همه بزرگواران معذرت میخواهم که از بس قلب های شان رنجیده است حالا در مقابل اندک چیزی که به نحوی به ایشان نزدیک شود آزرده میشوند
مولانا صاحب که به گفته خودش « دستار را به رسم زمانه به سر کرده» خواهشمندم تا حرمت همان دستار را نگه دارد و گاهی هم از محاسن اسلام بگوید و اگر در ضمیر ایشان از محاسن اسلام چیزی نیست و همه دلت شده است از طبیعت زیبای ونکوور, جهان و وطن شان و دیگر مسائل شعر بسرایند تا انگیزه ای به دنبال نداشته و همه در حق شان دعای نیک بنمایند و دیگر ازین اشعاری که باعث ملالت طبع هموطنانش میگردد و مردم را به جان هم می اندازد به لحاظ خداوندی که به انسان ها کرامت و عزت بخشیده جلوگیری فرمایند نام خدا طبع رسا دارند و اشعار شان غنی از همه اصول است و قابل وصف اما دیگر اینقدرها به پیکر زخم خورده اسلام ضربه وارد ننمایند که آوازش بیرون میشود و لو اینکه مرهمی به زخم باشد قابل تحمل نیست و گاهی هم از شایسته گی ها اسلام و از معنویت دین اسلام سخن بگویند که اساس و شالوده جهان بینی اسلامی است و به عباره جناب مولانا صاحب عینک های مادی خود را یک طرف گذاشته و از دیدگاه معنوی به اسلام بنگرند و اینقدر همه و همه کاسه و کوزه مسلمین را به هم نزنند که گاهی میشود در زیر این کاسه کوزه ها {بقهء} پیدا و به جان {اسپ} بچسپد

خود نمایی و خود خواهی هم اندازه ای دارد
مشک آنست که خود بوید نه آنکه عطار گوید

خدمت مولانا عرض کنم که تکرار حرف بد و جیبه گیری علیه مسلمین غیر از خفت و شرمساری دیگر دست آوردی برای شان نداشته و نخواهد داشت و هر گاه ازین طریق برای خود دوسیهء سیاسی محکمتری ایجاد می نمایند و ماهم بخدمت و حاضر به جوابیم.

 
والسلام  الحاج عبدالشکور «دهزاد»