آرشیف

2015-5-7

قلب ها گنگ اند

قلب ها گنگ اند
دیگر صدای قلبی را نمی شنوم
آن صدا ها
میان غرش توفان ها' خفه شده اند
تهداب خوشبختی های ما
 با غم ها بسته شده اند
انگار
خاک در آغوش سیاه خود اش همه را کشیده
بغض
گلوی آزادی های ما را به دار آویخته
ابر سیاه چشمان
خون از اعماق قلب ها بیرون میاورند
جز دریاب اندوه و درد
از کوچه و پس کوچه های خیال ما
چیزی دیگری نمیگذرد

دیگر صدای قلبی را نمی شنوم
پرستو های لبخند
شکار کلاغ ها وحشی شده اند
مستی چشمان همه
معلق روزگار' در سیاهی شده اند
جز شنای ماهی های بی گناه
در دریای بی عدالتی
چیزی دیگری را نمیبیند
درد ها
تکرار در تکرار روح ما را کوبیده

دیگر صدای قلبی را نمی شنوم
دنیایی ما از خون بیگناهان سرخ است
دیگر گندمی در کشتزار ما نمیروید
چون جویبار های حاصل ما از
خون انسان بندیده
فضای ما دیگر شست و شوی ندارد
از اشک یتیمان' باران رحمت در همه جا خشکیده
گرگان وحشی به هر سو میدرد بیچاره قلبی را
چشمه ترحم به دیار ویرانه ما گندیده

دیگر صدای قلبی را نمی شنوم
از نیت و بد گمانی های نافرجام ما
به جای شراب زندگی
زهر کشنده در گیلاس های امید ما چکیده
از همبستگی دوریم در عالم خود
 عقابان خونخوار
گلوی ما را در چنگال کشیده
جهان …
 به درب میکده'  مستی میجویند
ما غمباده ها  را در هر سو میبویم
چون از نیت نا پاک ما
خداوند
به دهکده بی تاب ما
 آتش و رنگ زرد را بخشیده….

دیگر صدای قلبی را نمی شنوم
ای غافلان 
ای غافلان پناه آگاه هم شوید
که دزدان همه چیز را از  ما دزدیده

سارا نایاب
14.12.2014